بندگي، راز شكوفايي


مثل غنچه اي كه در برابر تابش خورشيد، مي شكفد، نور مي گيرد، شاداب مي شود و رشد مي كند، غنچه ي فطرت انسان نيز وقتي در مقابل آفتاب مهر خدا قرار مي گيرد و از سرچشمه ي نيايش و ستايش و پرستش سيراب مي شود، شكوفا مي گردد و از تيرگي و لجن و مرداب فاصله مي گيرد، خدايي مي شود و به كمالات آراسته مي گردد.

شكوفاندن «گل وجود» در «بوستان زندگي» برنامه دارد. برنامه اش هم عبادت و نماز است.

مي توان به جاي همه ي ترسها «ترس از خدا» قرار داد، مي توان به جاي همه ي ستايشها، اطاعتها، اظهار كوچكيها و ابراز نيازمنديها، «بندگي خدا» را نهاد، كه اين بندگي، انسان را به «آزادگي» مي رساند و هر كه بنده ي خدا گردد، برده ي غير خدا نمي شود و آن كه در نماز و نياز، دل به معبود مطلق بسپارد و تكيه بر خالق بي همتا كند و دست نياز به آستان آن بي نياز برد و زانوي ادب و عبوديت در آستان با جلالت ذات كبريايي بزند، به «عظمت» مي رسد، عظمتي كه درخور يك انسان باايمان و خداجوست و به «فلسفه ي خلقت» مي رسد، كه همان «خداپرستي» است و به «حيات ابدي» مي رسد، چرا كه آخرت و بهشت و رضوان و نعمتهاي بي پايان و بي شمار رستاخيز، از آن كساني است كه در كلاس دنيا و در «آزمون بندگي»، موفق و قبول شده باشند.

داشتن روحيه ي عبوديت و تسليم در مقابل آفريدگار، نشانه ي فطرت سالم و تربيت درست است. و برعكس، فقدان اين حس و خود را يله و رها



[ صفحه 12]



احساس كردن، گواه رخنه ي شيطان در قلمرو وجود آدمي است كه خودش اهل «عصيان» بود و بندگان را نيز به معصيت و خروج از دايره ي بندگي و اطاعت فرامي خواند تا شريك جرم و خطايش بيشتر شود.

آنچه از سوي خداوند به صورت «تكليف» براي پيروان اديان آسماني ترسيم شده، مواد امتحاني اين درس است كه از سوي فرستادگان خدا و انبياي الهي ابلاغ شده است.

هر كه بر انجام «واجبات» و ترك «محرمات» بيشتر پايبند باشد، بنده تر است و نمره ي قبولي اش بالاتر. اين معيار را نبايد از ياد برد.

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

«لا عبادة كأداء الفرائض...» [1] .

هيچ بندگي و پرستشي همچون اداي واجبات نيست.

كسي كه نسبت به اجراي فرمان خداوند، بي تفاوت و بي تعهد باشد و چندان در پي آن نباشد كه «امر» و «نهي» او چيست و از من چه مي خواهد و از كدام كار بر حذر داشته است، چگونه مي تواند مدعي «بندگي» باشد؟ و مگر از بنده، جز بندگي و اطاعت انتظار مي رود؟

خوشا آنان كه چون مولايشان علي عليه السلام، به «بنده ي خدا» بودن افتخار مي كنند و آن را مايه ي سربلندي در دنيا و آخرت مي شمارند. باباطاهر گويد:



خوشا آنان كه «الله» يارشان بي

به «حمد» و «قل هو الله» كارشان بي



خوشا آنان كه دائم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بي



شاخص ترين نماد اين بندگي، «نماز» است، شيوه اي از پرستش، كه خداوند آن را بر بندگان واجب ساخته و بهترين وسيله ي قرب به معبود قرار داده است و از آن به «فريضه» تعبير مي شود.

با تأكيد فراوان و جدي كه در «نهج البلاغه» بر بندگي خدا و اداي واجبات



[ صفحه 13]



و اقامه ي نماز و ترويج اين فرهنگ ديده مي شود، جايگاه والاي عبادت و نماز در نگاه حضرت علي عليه السلام روشن مي گردد.

كيست كه در «كوير آباد هستي» در پي رويش باشد، اما از عبادت و راز و نياز و نماز و نيايش رويگردان باشد؟

چرا غرور و سركشي؟

چرا چنين فسرده حال و مرده دل؟

بيا، بيا به درگه خداي خود، نماز كن

تو بنده اي نيازمند و كوچكي

تمام هستي آفريده ي خداي توست

دري از اين جهان به روي آفتاب، باز كن

بيا و با عبادت و نماز

قامت وجود خود، چو سرو، سرفراز كن

به آستان آفريدگار خود نماز كن.



[ صفحه 14]




پاورقي

[1] نهج البلاغه، حكمت 113.


بازگشت