علل ظهور اين كاركرد جديد


در بيان علل ظهور اين كاركرد جديد در مساجد، حداقل دو ديدگاه متفاوت و بعضاً متضاد وجود دارد. يك ديدگاه مي گويد «در دوره امويان و با رشد روحيه تجمل پرستي و كاخ نشيني حاكمان و اميران نوعي رقابت با كليساهاي مسيحي و قصرهاي حكومتي بيزانس و روم ايجاد شد. خلفاي بني اميه در ساختن قصرها، كاخها، قلعه ها و حتي مساجد مجلل بسيار كوشيدند... هنر بيشتر در خدمت حاكمان و اطرافيان آنان بود و امكان سرپيچي از فرمان خلفا و امرا در به استخدام درآوردن معماران هنرمند براي ساختن مدارس، مساجد و قصرها نبود. انگيزه غالب اين حاكمان در ساختن مدارس و مساجد حك نام خويش بر پيشاني ساختمان بود.» [1] .

اما ديدگاه ديگر معتقد است كه «[چه كسي]گفت كه در اسلام، دين را با هنر سازگاري نيست. بر عكس اين هر دو با يكديگر ملاقات مي كنند آن هم در مسجد... حقيقت آن است كه معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبايي را كه در اطراف خويش مي ديد اگر آن را در خور عظمت و جلال خدا مي يافت سعي



[ صفحه 131]



مي كرد تا به هنگام فرصت براي آن در مسجد جايي باز كند.» [2] .

اين دو ديدگاه گرچه در ظاهر متضاد به نظر مي رسند اما در واقع چنين نيست. بلكه اختلافي كه مشاهده مي شود ناشي از تفاوت منظر هر يك از صاحبنظران است. در اين صورت اگر منظر هر ديدگاه را درست تشخيص دهيم خواهيم ديد كه هر دو ديدگاه كاملاً صحيح و دقيق است.

منظر ديدگاه اول، حاكمان سياسي جامعه و انگيزه هاي نفساني در ساختن مساجد بوده است. بدون ترديد خلفاي اموي و عباسي درد دين نداشتند و لذا اينكه در پي رقابت يا جاودان كردن نام خود بوده اند سخن درستي است. اما منظر ديدگاه دوم، هنرمندان و معماران عاشق و مؤمني است كه نه به اجبار و اكراه و با بي علاقگي بلكه با شور و اشتياق كه از يك انگيزه الهي و ايماني ناشي مي شد تلاش مي كردند و لذا آنچه مي آفريدند به راستي زيبايي بود كه آن را به محضر باريتعالي تقديم مي نمودند. براي درك بهتر اين دو منظر متفاوت لازم است هر يك را بيشتر توضيح دهيم. در باب حاكمان سياسي و انگيزه هاي آنان بايد گفت: «تا زماني كه مركز حكومت اسلامي در مدينه بود، خلفاي چهارگانه همچون پيامبر از اسراف و هر چه كه مظهر اشرافيت بود پرهيز مي كردند، ولي در زمان معاويه كه حكومت به دمشق منتقل شد، اين سنت تغيير يافت. در اين زمان معاويه با مشاهده معابد بت پرستان و كليساي مسيحيان اقدام به برپايي مساجدي پرشكوه تر از اين ساختمانها كرد.» [3] .

پس از معاويه نيز ساير خلفا از روش او پيروي كردند و بلكه آن را توسعه دادند



[ صفحه 132]



ساخت بسياري از مساجد مجلل در شام توسط خلفاي اموي برخاسته از تأثيرپذيري از كليساها و با انگيزه هاي سياسي و رويارويي با پايگاه هاي ديني مسيحيت بوده است. [4] .

اين انگيزه ها گاه به قدري قوي بوده كه حتي اگر خليفه اي مصمم به جلوگيري از اين تجمل گرايي مي گرديد او را متقاعد مي كردند كه به صلاح جامعه اسلامي نيست. به عنوان نمونه عمربن عبدالعزيز وقتي به خلافت رسيد كساني را به مساجد فرستاد تا هر چه مرمر و كاشي و زر در آن است بردارند و از مسجد بيرون كنند و مي گفت: «مردم با ديدن اينها از حضور قلب در نماز خود بازمي مانند. به او گفتند. وسيله اي است براي زبوني دشمن، پس آن را رها كرد.» [5] .

اين ديدگاه كه توانست خليفه را متقاعد كند در واقع معتقد بود كه مسجد بنايي سمبليك است و نماد و نمود دين به شمار مي رود و عظمت مسجد يادآور عظمت و عزت اسلام و مسلمانان است؛ و برعكس محقر بودن آن چه بسا ضعف و فقر و ناتواني مسلمانان را در اذهان تداعي كند. [6] .

البته همه انگيزه ها هم ناشي از رقابت و رويارويي با بيگانگان نبود. برخي از مساجد باشكوه توسط حاكمان به ظاهر مسلماني بنا شده كه قصد داشتند از اين راه ياد و نام خود را جاودان سازند و يا با سفارش به دفن بدنشان در كنار مسجد گور خود را مصونيت بخشند و داراي موقعيتي ممتاز نمايند. گاهي هم پرداختن



[ صفحه 133]



به اين كار ناشي از حس منفعت طلبي و كسب آبرو و حيثيت دنيوي بوده است. [7] .

علاوه بر اين انگيزه هاي فردي، با در نظر گرفتن مسايل جامعه شناختي يكسري انگيزه هاي اجتماعي كه در واقع بازتاب شرايط رواني افراد در جامعه است را نيز مي توان يافت.

به عبارت ديگر مي توان روي آوردن به آراستن مساجد و پر زرق و برق كردن آن را به دليل كنار نهادن ارزشهاي حقيقي دانست. به ديگر سخن نوعي پيوستگي و همراهي ميان گسستن از ارزشها و گرايش به آراستن مساجد و مظاهر ديني وجود دارد. به نظر مي رسد نكته رواني همراهي ميان اين دو پديده آن است كه انسان هم در رفتار فردي و هم در رفتار اجتماعي هرگاه از پرداختن به اصالت ها و ارزشهاي حقيقي دست برمي دارد، به آراستن ظاهر مي پردازد. جامعه اي كه در تضاد ميان دين و دنيا در حقيقت دنيا را برگزيده است، هرگاه حس مذهبي خود را به طور كامل از دست نداده باشد براي پاسخ گفتن به نداي اين حس به آراستن مظاهر ديني همچون مساجد روي مي آورد. [8] .

به هر حال مشاهده كرديد كه همه انگيزه ها و تمايلاتي كه برشمرده شد در مسير خواهشهاي نفس و انحراف از دين خدا بود و هيچ يك در جهت تعظيم شعائر الهي و ارزشهاي ديني نبوده است. لذا بديهي است كه اين منظر، منظري قابل تقبيح و نكوهش است. اما آيا همه انگيزه ها در همين جا خلاصه مي شود و حال آنكه هنرمندان نقشي اساسي تر و برجسته تر در احداث اين مساجد داشته اند؟ بي شك پاسخ به اين سئوال منفي است.



[ صفحه 134]



«هنرمندان بي نام و ناشناس اين مساجد كه تمام هستي خويش را وقف خدمت به خداوند كرده بودند... مي كوشيده اند تا بهترين تصوري را كه از زيبايي مي داشته اند در طي اين آثار مقدس جلوه و تحقق بخشند.» [9] .

مسلمانان به دليل عظمت و قداستي كه براي مسجد قايلند و آن را منسوب به خداوند بزرگ مي دانند تلاش مي كنند تا خانه خدا را هر چه بهتر و با عظمت تر بسازند. در اين زمينه شواهد فراواني وجود دارد و حتي با يك نگاه سطحي و گذرا مي توان پي برد كه آفرينش بسياري از اين پديده هاي هنري با پشتوانه عظيمي از عشق و ايمان بوده است. [10] .

«در واقع اين اسلام نبود كه دعوت به تزيين مساجد و ساختن بناهاي مرتفع و معماريهاي شگفت و پرشكوه به نام مسجد كرد. زيرا با توجه به فلسفه وجودي مسجد (خانه خدا) ، شكل مسجد اسلامي روشن است. اين هنر بود كه مسجد را به عنوان ظرفي مناسب و زمينه اي مستعد براي بروز و تجلي يافت و اين هنرمندان بودند كه روح تفاهم آميز مكتب را در ارتباط با هنر متعهد شناختند. و به استقبال آن رفتند.» [11] .

ترديدي نيست كه پرداختن به زرق و برقهاي غير ضروري و تزئينات كاخها و قصرها در مساجد از مصاديق اسراف و تبذير مال است و اين از گناهان بزرگ است. چرا كه ضمن اينكه رواج تجمل گرايي در ساخت و سازها را به دنبال دارد، فرهنگ ساده زيستي و زهد و قناعت كه از ارزشهاي مسلم اسلامي است را رفته رفته در



[ صفحه 135]



جامعه كم رنگ مي كند. [12] .

علاوه بر اين در شرايطي كه طبقات فقير در جامعه اسلامي به وفور يافت مي شوند و رسيدگي به آنها وظيفه آحاد مسلمين است، هزينه كردن مالهاي هنگفت براي ساختن مساجد به جاي رسيدگي به وضع محرومين با هيچ معيار الهي و اسلامي قابل توجيه نيست.

اما به يك نكته مهم نيز بايد توجه داشت و آن اينكه به كاربستن «هنر» در مسجد، الزاماً با ساده سازي آن منافات ندارد و مراعات همزمان هنر و سادگي هم خود نوعي هنر است. در واقع اين رسالت هنرمند مسلمان است كه با تكيه بر معيارهاي مكتبي كه يكي از آنها ساده سازي است، مسجد را جذاب و دلكش بسازد. به عبارت ديگر ميان زيبايي و جمال با سادگي و بي پيرايگي تضادي وجود ندارد. مي توان مسجد را در عين سادگي، زيبا و دل انگيز ساخت. بي گمان خداوندي كه خود زيباست و دوستدار زيبايي، خواهان زيباسازي خانه خود نيز هست. انسان نيز موجودي است كه روح الهي او از عالم تناسبات است و گرايش كامل به زيبايي دارد و مسجد هم خانه خدا و هم خانه مردم است. پس بايد تلاش نمود تا زيبايي و دلكشي در خانه آن زيباي بي همتا جلوه گر شود. اما اين زيبايي بايد در چارچوب همان معيارهايي باشد كه صاحب خانه تعيين نموده است. [13] .

بدين ترتيب با رعايت همزمان هنر و سادگي و پرهيز از تزئينات اشرافي مآبانه و كاملاً غيرضروري مي توان مساجدي زيبا و سازگار با روح اسلام داشت و در كنار اين مسأله كه مربوط به ظاهر مساجد است بايد به كاركردها و محتواي آن نيز



[ صفحه 136]



پرداخت تا اين نهاد عظيم اسلامي ناقص نماند؛ چرا كه مساجد هر چقدر هم زيبا باشند اگر نقش خود را در جامعه ايفا نكنند تنها موزه هايي براي تماشاي عمومي و استفاده هاي هنري و تاريخي خواهند بود.



[ صفحه 139]




پاورقي

[1] تلاقي دين و هنر در معماري اسلامي ايران، ص 66.

[2] كارنامه اسلام، ص 144.

[3] تلاقي دين و هنر در معماري اسلامي، ص 66.

[4] رحيم نوبهار، معماري مسجد از ديدگاه متون ديني، مجموعه مقالات همايش معماري مسجد، ج 2، ص 243.

[5] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 271.

[6] معماري مسجد از ديدگاه متون ديني، ص 248.

[7] همان، ص 243.

[8] همان.

[9] كارنامه اسلام، ص 144.

[10] معماري مسجد از ديدگاه متون ديني» ص 242.

[11] تلاقي دين و هنر در معماري اسلامي ايران» ص 92.

[12] معماري مسجد از ديدگاه متون ديني، ص 250.

[13] همان، ص 250-251.


بازگشت