مشاركت عمومي در ساخت مسجد


براي آغاز ساخت مسجد لازم بود كه ابتدا زمين مزبور تسطيح شود و زوائد آن از بين برود. لذا «پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمان داد تا درختان خرما و درختان خاردار



[ صفحه 56]



ديگري را كه در آن زمين بود بريدند و خشت خام كردند و دستور فرمود تا چند گور را كه از دوره جاهليت در آن بود نبش كردند و استخوانها را در جاي ديگر دفن نمودند، در بخشي از زمين آبي بود كه آن را كشيدند تا خشك شد و مسجد را بنيان نهادند.» [1] .

نكته مهم در جريان بنيانگذاري مسجد، حضور فعال شخص پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و كار كردن ايشان پيش و بيش از ديگران بود. به طوري كه درخواستهاي مكرر اصحاب مبني بر اينكه آنها كارها را انجام مي دهند و پيامبر به استراحت بپردازند، اثري نداشت و پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) همچنان به فعاليت خودشان ادامه مي دادند و طبيعي بود كه اين حضور موجب حضور جدي تر و پرشورتر اصحاب به تبعيت از پيشواي خود مي شد.

ابن هشام در سيره به اين موضوع اشاره دارد و مي نويسد: «پس از اينكه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) دستور بناي مسجد را در آن زمين داد ابتدا خود آن حضرت دست به كار ساختمان مسجد شد تا مسلمانان نيز ترغيب شوند و از همين رو عموم مهاجر و انصار در بناي مزبور شركت جسته و كوشش بسياري در اتمام آن كردند. [2] .

تلاش غالب مسلمانان در مشاركت ساختماني هم از شوق آنان حكايت داشت و هم متأثر از مشاركت كاملاً فعال پيامبر بود. آنان مي ديدند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نه تنها در موضع نظارت و هدايت ننشسته بلكه خود در كنار همه بلكه بيش از همه در ساختن بنا فعال است. از اين رو هرگز روا نمي ديدند كه بي دليل در سايه اي بيارامند و شاهد تلاش و كار پيشواي خود باشند. [3] .



[ صفحه 57]



از جمله روشهايي كه پيامبر و اصحاب در اين كار سنگين براي حفظ روحيه به كار گرفتند زمزمه اشعاري با مضامين خوب و مطلوب بود كه هم باعث ايجاد شادابي در محيط كار مي گشت و هم باعث مي شد كه كمتر خسته شوند. به خصوص كه شخص پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز به اين كار اقدام نمودند و با زمزمه هايي حتي انصار و مهاجرين را دعا مي كردند و اين خود بر شوق آنان مي افزود.

از جمله زمزمه هايي كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل شده است اينكه:



اللهم لاعيش الاعيش الاخرة

فاغفر للانصار و المهاجره



هذا الحمال لاحمال خيبر

هذا ابر ربنا و اطهر.



«پروردگارا، زندگي جز زندگي آن جهاني نيست. خدايا انصار و مهاجران را بيامرز. و نيز اين بيت: اينها بارهاي پر بركت است نه بارهاي خيبر، آري سوگند به پروردگار ما، اين نيكوتر و پاك تر است. [4] .

و علي بن ابيطالب (عليه السلام) نيز اين ابيات را مي خواند:



«لايستوي من يعمر المساجدا

يداب فيه قائما و قاعدا



و من يري عن الغبار حائدا

...»



«كساني كه با كوشش و جديت در هر حال به ساختمان مسجد اقدام مي كنند با كساني كه روي خود را از غبار و خاك مي گردانند مساوي و يكسان نيستند.» [5] .

بدين ترتيب نخستين و در عين حال يكي از زيباترين جلوه هاي مشاركت عمومي مسلمين در ساخت مسجد مدينه به نمايش گذارده شد و جامعه مدينه شاهد آغاز نوع ديگري از مشاركت فعال و آگاهانه اقشار مختلف مردم از طبقات



[ صفحه 58]



مختلف اقتصادي و اجتماعي در كنار هم در راستاي هدفي الهي و اجتماعي بود. و اين روند در طول دوران حيات پيامبر در عرصه هاي مختلف نمود داشت و الگوساز بود.

در پايان سخن پيرامون چگونگي ساخت مسجد مدينه، دريغمان مي آيد كه از صحابي پاكباخته رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) عمار سخن به ميان نياوريم كه به گواه منابع معتبر تاريخي نخستين كسي بود كه براي ساخت مسجد دست به كار شد و بيش از همه در اين راه تلاش كرد و زحمت كشيد.و به همين دليل پيامبر نيز وي را مورد ملاطفت ويژه قرار دادند و او را پوست ميان دو چشم خويش خواندند. اتفاقاً خبر شهادت عمار به دست گروه باغي را نيز در همين جا به وي ابلاغ فرمودند. در سيره ماجرا چنين نقل شده است كه: «عمار نخستين كسي است كه اقدام به ساختمان مسجد كرد، عمار در كار ساختمان مسجد بيش از ديگران زحمت مي كشيد و خشت و سنگ براي بالا بردن ديوار حمل مي كرد. روزي آنقدر خشت بر پشتش بار كردند كه به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) عرض كرد:

اينان امروز مرا كشتند. بارهايي از من كشيدند كه خود ياراي كشيدن آن را ندارند.

رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) كه اين سخن را از عمار شنيد، دست خود را به موهاي سر عمار كه گردآلود شده بود كشيد و فرمود: اي فرزند سميه، اينان كشنده تو نيستند. بلكه كشنده تو گروه متجاوز و ستمكار است.» [6] .



[ صفحه 59]




پاورقي

[1] طبقات الكبري،ج 1، ص 225.

[2] سيره ابن هشام، ج 1، ص 328.

[3] تاريخ صدر اسلام، ص 339.

[4] طبقات الكبري، ج 1، ص 226،225.

[5] سيره ابن هشام، ج 1، ص 328.

[6] همان، ص 329.


بازگشت