ورود به مدينه و مأموريت ناقه


پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در روز جمعه پس از چهار روز اقامت در قبا با همراهي علي بن ابيطالب (عليه السلام) در ميان استقبال پرشور انصار كه از مدتها قبل انتظار ورود آن حضرت را مي كشيدند وارد مدينه شدند. «مردم انصار طايفه به طايفه آمدند و هر گروه تقاضا داشتند، پيش آن ها فرود آيد و مهار شترش را مي گرفتند[پيامبر مهار ]آن را مي كشيد و مي فرمود: بگذاريد برود كه مأمور است.» [1] [2] .

در اين تدبير دو نكته نهفته است؛ اول اينكه مكاني كه در آن مسجد النبي تأسيس شد مكاني بود كه توسط باريتعالي انتخاب شد حتي اراده پيامبر هم در اين انتخاب نقش نداشت بلكه اراده الهي از طريق يكي از جنودش كه ناقه باشد مكان مسجد النبي به عنوان پايگاه اسلام را تعيين نمود.

ديگر اينكه اين تدبير باعث شد كه زمينه هرگونه سوءتفاهم ميان طوايف مدينه از بين برود، طبيعي است كه ميزباني از پيامبر افتخار بزرگي بود كه اگر انتخاب پيامبر نصيب يكي از طوايف مي گشت موجب آزردگي و ناراحتي ديگر قبايل مي شد و همين مسأله در بدايت امر مي توانست مشكلاتي را براي پيامبر و



[ صفحه 54]



جامعه مدينه ايجاد كند بخصوص كه يثرب همواره آبستن درگيريهاي سنگين و سخت ميان قبايل خود بود. اما اين تدبير كه ناقه مأمور انتخاب منزلگاه پيامبر باشد همه را قانع كرد. چرا كه آن را ناشي از مشيت الهي مي ديدند و لذا همه نيز به جايگاه انتخابي رضايت دادند.

پس از اينكه مأموريت ناقه به اطلاع انصار رسيد «شتر مزبور همچنان بيامد تا به محله بني مالك بن نجار رسيد و در همان جايي كه اكنون مسجد آن حضرت قرار دارد زانو زد و خوابيد. زمين مزبور متعلق به دو كودك يتيم بود به نامهاي سهل و سهيل فرزندان عمرو كه در تحت سرپرستي معاذبن عفراء زندگي مي كردند و در آن زمين خرماي خود را كه از درخت مي چيدند خشك مي كردند. شتر رسول خدا در آن زمين خوابيد ولي آن حضرت پياده نشد، از اينرو شتر برخاست. چند قدمي برداشت ولي مجددا به پشت سر خود نگاه كرده به همان جاي اول بازگشت و همانجا زانو زده خوابيد. و گردن و سينه خود را نيز به زمين چسباند. در اين وقت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از شتر پياده شده پرسيد: اين زمين كيست؟ معاذبن عفراء پيش آمده عرض كرد: اينجا متعلق به فرزندان يتيم عمرو، سهل و سهيل است كه تحت سرپرستي من هستند و من آن دو را راضي مي كنم تا آن را به شما واگذار كنند و شما در اينجا مسجدي بنا كنيد.» [3] .

سخن درباره نحوه در اختيار گرفتن زمين در سيره به همين جا ختم مي شود اما برخي منابع ديگر تاكيد دارند كه پيامبر به واگذاري زمين راضي نشدند و آن را از آن دو طفل خريداري نمودند. «پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) آن دو پسر بچه را خواست و



[ صفحه 55]



پيشنهاد كرد آن قطعه زمين را براي ساختن مسجد بفروشند. گفتند زمين را براي مسجد مي بخشيم و به شما مي دهيم. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نپذيرفت و فقط به خريدن از آنها قبول كرد.» [4] .

درباره اين زمين نيز كه براي مسجد انتخاب شد نقلهايي هست كه پيش از ورود پيامبر به مدينه نيز نمازگاه مسلمين مدينه بوده است از جمله ابن سعد نقل مي كند كه «آن زمين به صورت چهارديواري بدون سقفي بود و قبله اش به جانب بيت المقدس بود كه اسعد بن زراره آن را ساخته و با ياران خود آنجا نماز مي گزارد.» [5] .

نويري نيز همين نظر را تاييد مي كند و نقل مي كند كه «زميني كه ناقه رسول خدا بر آن زانو زد همان موقع هم زميني بود كه گروهي از مسلمانان در آنجا نماز مي گزاردند.» [6] .

بدين ترتيب با مشخص شدن محل ساخت مسجد النبي پيامبر رسماً دستور ساخت بناي مسجد را صادر نمودند و بدين ترتيب «نخستين» مشاركت عمومي امت اسلامي در ساخت «مسجد» شكل گرفت.


پاورقي

[1] مروج الذهب، ج 1، ص 625.

[2] خلّوا زمام الرّاحله فانّها مأمورة» به نقل از تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 400.

[3] سيره ابن هشام، ج 1، ص 327.

[4] شهاب الدين احمد نويري، نهاية الارب في فنون الادب، ج 1، محمود مهدوي دامغاني، تهران: اميركبير، 1364، ص 325،324.

[5] طبقات الكبري، ج 1، ص 225.

[6] نهاية الارب، ج 1، ص 324.


بازگشت