مسجد نخستين نهاد اجتماعي دولت شهر مدينه


پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) پس از هجرت و ورود به شهر مدينه در نخستين گام در راستاي تحقق حاكميت خويش اقدام به تأسيس يك نهاد اجتماعي ديني نمود كه «مسجد» نام داشت. گرچه نهاد «نماز جمعه» پيش از ساختن مسجد النبي پايه گذاري شد، اما اگر مبنا را ورود به حدود مدينه قرار دهيم باز هم ساخت مسجد قبا بر نماز جمعه مقدم است. با توجه به چنين تقدمي كه مسجد در نظام نوين مدينه دارا است جاي اين پرسش وجود دارد كه چرا مسجد نخستين نهاد اين نظام بود؟

در پاسخ به اين سؤال بايد مباحثي چند را طرح كرد تا به اهميت و ضرورت



[ صفحه 39]



تقدم تأسيس مسجد بر هر نهاد ديگري پي برد.

با سپري شدن دوران دعوت در مكه و وقوع هجرت به مدينه فراز جديدي از رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) آغاز مي شود كه در آن جهت گيري اصلي، بنيانگذاري يك نظام حاكميت مبتني بر تعاليم اسلام است. اين جهت گيري كه اولين نشانه هاي بارز آن را در جريان بيعت عقبه ثانيه [1] و مفاد اين بيعت مي توان يافت، حاكي از آغاز حركتي بي سابقه در محيط جزيره العرب يعني ايجاد دولت و حكومت متمركز بود.

همانطور كه قبلاً نيز اشاره شد نواحي مركزي جزيره العرب دچار عقب افتادگي تمدني بسيار شديدي بود كه آن نيز از مدنيت گريزي و بلكه مدنيت ستيزي اعراب ناشي مي شد. در چنين محيطي در طول تاريخ پيش از اسلام اثري از تشكيل يك حكومت و دولت مركزي كه اعراب از آن تمكين كنند مشاهده نمي شود. و جامعه شكسته عربي تنها شاهد نظام از هم گسيخته و غير متمركز قبيلگي در اين نواحي است. با اين وصف تجربه دولت مدينه نخستين تجربه در نوع خود در مركز جزيرةالعرب محسوب مي شود.

درباره اينكه چطور مردم يثرب آماده پذيرش چنين حاكميتي شدند و چه عواملي آنها را به اين سو سوق داد كه حاكميت پيامبر و بلكه پيش از پيامبر، ايجاد يك نظام سلطنتي در محيط يثرب را بپذيرند و از آن استقبال كنند، تحليلهاي فراواني وجود دارد كه بحث درباره آنها در اين مجال نمي گنجد.

آنچه كه مهم است اين است كه تشكيل دولت نيازمند ابزارها و نهادها و



[ صفحه 40]



سازماندهي اجتماعي است كه در درون آنها روابط اجتماعي مردم و سامانه اقتصادي و سياسي جامعه تبيين و در قالب اين سامانه احكام دين يا شريعت اسلامي جاري شود، حال كه چنين نظامي بي سابقه است پيامبر بايد از چه الگويي پيروي كند، آيا از نظامهاي حكومتي امپراطوريهاي روم و ايران تبعيت كند، يا اينكه نه در فاصله اي نزديكتر به تقليد از نظام پادشاهي نجاشي عادل بپردازد؟ اما پيامبر پاسخ منفي به اين سؤال را خود در اعتراض به يكي از اصحاب كه از ايشان خواسته بود كمي وضعيت زندگي خود را بهتر كنند داده بودند آنجا كه فرمودند: «آيا پنداشته اي كه اين امارت و سلطنت است و نمي داني آنچه من دارم نبوت است؟

بدين ترتيب امكان تقليد از آنها منتفي بود گر چه باب اقتباس و استفاده از تجارب مفيد آنان هرگز بسته تلقي نمي شد. بنا بر اين پيامبر بايد الگوي جديدي از حاكميت و روابط حكومت شونده و حكومت كننده را ارائه مي كرد، كه اين الگو هم با شرايط خاص اعراب جزيرةالعرب تناسب داشت و هم با جهانشمولي دعوت پيامبر اسلام و جهت گيري جهاني اين دين آسماني.

اين الگو كه پيامبر با تكيه بر وحي آن را ارائه نمود بر دو رويكرد و نگرش خاص اسلام به حيات اجتماعي و مسؤوليت و نقش مردم در حاكميت مبتني بود.

نگرش پيامبر به حيات اجتماعي نشأت گرفته از تفسير عمومي انبياء الهي و اديان توحيدي از اين حيات است. نگرشي كه حيات اجتماعي را نه تنها منفك از حيات فردي نمي داند، بلكه كمال و سعادت فرد را در گرو سعادت و سلامت جامعه تعريف مي كند. در اين نگرش افراد جامعه به همان اندازه كه در قبال سرنوشت و سعادت خود مسؤولند، درباره سرنوشت كلي جامعه نيز مسؤوليت دارند. با اين



[ صفحه 41]



رويكرد ديگر تحصيل صرف كمال فردي نه تنها مطلوب نيست بلكه تلاشهاي رياضت گرايانه در اين مسير نيز مطرود و مذموم است. كمال انسان داراي دو بعد فردي و اجتماعي است و هر يك بدون ديگري ناقص و يا اساساً ناممكن خواهد بود. بلكه كمال و تحقق آن، در بستر حيات فعال اجتماعي و گذر از درون مناسبات همه جانبه اجتماعي ممكن مي شود.

بدين ترتيب: «تفسير كمال بشري بر بنياد ضرورت تكاپوي فعال اجتماعي، طبعاً وجوب تلاش براي تأسيس نظام مطلوب اجتماعي را به عنوان بستر، زمينه و شالوده كمال فردي به دنبال مي آورد. به همين دليل، رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از همان آغاز دوره مدني، دوره اي كه به عكس عصر مكي سرزمين، قدرت، امت و قانون در آن مجتمع و مهيا بود، در قالب وحي و رسالت الهي به تأسيس نظام اسلامي پرداخت و در طول حيات خود در اين دوره همه تلاشها را بر آن محور متمركز ساخت.» [2] .

با عنايت به اين مباني و شالوده هاي نظري نسبت به وجود انسان و غايت حيات فردي و اجتماعي او در آيين اسلام، مي توان اين نتيجه را گرفت كه تمامي سامانه ها و نهادهايي كه در نظام حاكميت مدينه به كار گرفته مي شد بايد مناسبت تام با اين مباني مي داشت و نهادها بايد تأمين كننده اين نگرش خاص از حضور فعال مؤمنين در بستر جامعه در راستاي كمال مي بود.

اما رويكرد ديگر عبارت از نوع نگرش خاص پيامبر و اسلام به شيوه حاكميت و نوع تعامل ميان حاكم و مردم و در يك كلام نقش مردم در حاكميت بود.



[ صفحه 42]



مردمي كه در عرصه حيات اجتماعي آنچنان كه اشاره شد مسؤول و حاضر بودند، به طريق اولي در بحث حاكميت نيز نقش ايفا مي كردند. حكومت اسلامي مدينه متفاوت از حكومتهاي رايج آن روز شرق و غرب جهان بود. روابط در اين حكومت دوطرفه بود و نه يك طرفه. و طرفين در برابر هم مسؤوليت داشتند، نه اينكه يك طرف حق محض باشد و طرف ديگر تكليف محض آنچنان كه در دستگاه حاكمه امپراطوريهاي كسري و قيصر رايج بود.

«درست است كه بنياد فلسفه سياسي و اساس حاكميت پيامبر را جايگاه نبوي او تشكيل مي داد و مشروعيت او در نخستين شالوده و اصلي ترين آن برحق حاكميت الهي استوار بود، اما به گمان ما خطاست كه شباهت صوري اين فلسفه سياسي يا تئوكراسيهاي شناخته شده در تاريخ فلسفه سياسي را به معني همسويي و هم معنايي آنها بدانيم.» [3] .

تفاوت اصلي در اين زمينه را بايد در سه حوزه اصلي جستجو كرد كه عبارتند از: 1) پذيرش اعمال حاكميت از سوي مردم 2) ويژگيهاي حاكم 3) روش اعمال حاكميت.

1) در باب پذيرش اعمال حاكميت از سوي مردم بايد متذكر شد كه گر چه همانطور كه اشاره شد حق حاكميت پيامبر يك حق الهي و ناشي از جايگاه نبوي وي مي باشد؛ اما به فعليت درآمدن اين حق حاكميت تنها با پذيرش مردم ميسر است به عبارت ديگر؛ اصل بيعت ارادي آن هم بر بنياد ميثاق روشن و محتواي قرآن آشكار از پيوند دو سويه روابط حاكميت و ملت در حكومت مدينه خبر



[ صفحه 43]



مي دهد. [4] .

بنا بر اين بايد اذعان كرد كه پايه مشروعيت اعمال حاكميت پيامبر، رأي و پذيرش مردم بود. در اينجا براي اينكه از بحث اصلي خود دور نشويم به همين مقدار بسنده مي كنيم و تنها اشاره مي نماييم كه در سيره نبوي نيز اين مقوله آشكار است. در مكه كه خواست مردم در جهت تحقق اين حاكميت نيست اثري از تلاش پيامبر براي تحقق حكومت اسلامي مشاهده نمي شود و حتي رنگ و بوي آيات مكي نيز بيشتر رنگ بوي عقيدتي، اخلاقي و تبليغي است. اما به عكس در مدينه از همان نخستين روزها و حتي پيش از هجرت در روش پيامبر نوعي جهت گيري حكومتي مشاهده مي شود و آيات مدني نيز بيشتر جنبه حقوقي، تكليفي و اجتماعي يافته اند. چرا كه اهل مدينه براي پذيرش حاكميت پيامبر اعلام آمادگي كرده بودند.

2) پيامبر به عنوان حاكم در مدينه به حكومت رويكردي در جهت اعمال حاكميت شخصي خود ندارد. «پيامبر در مدينه شالوده قدرت، حكومت و اعمال حاكميت را ناشي از خداوند مي داند. ولي نه به عنوان عطيه اي براي اعمال اراده شخصي خود. چنانكه پيامبر در سيره سياسي خود نشان مي دهد، اين حكومت براي اعمال و تحقق حقوق معين الهي در جامعه و ميان امت است نه حقي خاص براي خود او در راستاي خواسته هاي شخصي وي. به عبارت ديگر حاكميت الهي پيامبر براي تحقق قانون الهي است؛ قانوني كه مردم آن را به عنوان ميثاق ملت و دولت با اراده خود پذيرفته اند.» [5] .



[ صفحه 44]



با اين اوصاف شايد بهتر باشد از لفظ حاكم استفاده نكنيم-چرا كه پيامبر حكمراني نمي كرد بلكه احكام الهي را در جامعه پياده مي كرد-بلكه از واژه ديگري استفاده نماييم و آن واژه «امام» است. پيامبر جامعه را امامت مي كرد و اين نوع از حاكميت با قانون يا زور و در جهت حفظ نظم و آرامش جامعه نبود، بلكه پيشوايي مردم بود با محبت و عشق در جهت «هدايت» و نيل به «سعادت» . رابطه پيامبر به عنوان «امام» با مردم به عنوان «امت» در بررسي سيره آن حضرت در مدينه گواهي است بر صدق سخن ما.

پيامبر در رفتار و سلوك سياسي خود نه براي خود و خانواده اش امتيازي قائل بود و نه ميان خود و مردم تفاوتي قائل مي شد. در اجراي همه احكام خود پيشقدم بود و دستورات را ابتدا از خود آغاز مي كرد تا در عين حال نمونه و اسوه عملي جامعه نيز باشد. با مردم نشست و برخاست مي كرد و هرگز خود را جدا از آنها نمي ديد و در يك كلام مانند بندگان مي نشست و مانند بندگان غذا مي خورد و مانند بندگان زندگي مي كرد و تا از اين جهان رحلت فرمود چنين بود.

3) روش اعمال حاكميت پيامبر نيز روشي كاملاً متفاوت و جديد در جهان آن روز بود. در اين روش نقش مردم تنها به تشكيل حكومت و مشروعيت بخشيدن به اعمال حاكميت محدود نمي شد. بلكه اين نقش با تشكيل حكومت تازه آغاز مي گرديد و هر لحظه جدي تر مي گشت.

پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) با تأسيس نهادهاي متعدد روز به روز در جهت تقويت اين نقش برآمد و انجام وظايف اجتماعي و سياسي براي مردم را نه فقط يك حق شهروندي بلكه يك تكليف الهي مي شمرد. به طوري كه سرباززنندگان از اين مسؤوليت مورد مؤاخذه قرار مي گرفتند. نهادهايي مانند مسجد كه در ادامه



[ صفحه 45]



بيشتر درباره آن توضيح داده خواهد شد و زكات و جهاد و نماز جمعه و مهمتر از همه امر به معروف و نهي از منكر از اين جمله اند. امر به معروف و نهي از منكر كه با پشتوانه يك حق براي مؤمنين واجب شده بود، عاليترين سطح مشاركت اجتماعي در جهت نظارت عمومي و همه جانبه مردم در همه سطوح و اركان جامعه از صدر تا ذيل را موجب شده بود و آن حق، مسأله «ولايت مؤمنين بر مؤمنين» بود.

بدين ترتيب مشاهده مي شود كه روش اعمال حاكميت پيامبر نيز كه دقيقاً مبتني بر حضور و مسؤوليت مداوم مردم بود، روشي كاملاً متفاوت و بلكه متضاد با الگوهاي رايج در آن روز يا امروز جهان بوده و هست.

اكنون كه تا حدودي با دو نوع نگرش خاص به «حيات اجتماعي» و «رابطه مردم و حاكميت» در الگوي حاكميت پيامبر در مدينه آشنا شديم مناسب است بار ديگر به سؤالي كه در آغاز اين بخش مطرح نموديم بازگرديم و به آن پاسخ دهيم و آن اينكه، چرا مسجد نخستين نهاد نظام حكومتي پيامبر در مدينه بود؟

در پاسخ به اين سؤال بايد اذعان نمود كه چنان رويكردي به حيات اجتماعي و رابطه مردم و حاكميت مستلزم اين است كه نهادهاي اين نظام نيز در تناسب با اين رويكردها باشند. پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در نخستين گام براي تثبيت حاكميت خود نياز به يك مقر حاكميت و پايگاه فرماندهي دارد. پايگاهي كه مردم آنجا را به عنوان مركز روحي، فكري و سياسي خود بشناسند. با توجه به نگرشهاي مزبور آن مركز نمي توانست كاخ و قصر و دارالاماره باشد. آن مركز نمي توانست ايوان مدائن يا شهر ممنوعه و يا تخت جمشيد باشد، آن مركز حتي نمي توانست مجلس سنا كه در ظاهر رنگي از مشاركت مردمي؛ مردمي كه نه مشاركت اعيان و اشراف را



[ صفحه 46]



داشته، باشد. بلكه اين مركز بايد پايگاهي مي بود كه در آن حاكم و حكومت شونده يكجا حاضر باشند و هر روز يكديگر را ملاقات نمايند. حاكم در همانجا حكم كند و حكومت شونده همانجا اعتراض و استيضاح كند. حاكم و حكومت شونده همانجا با هم مشورت نمايند و با توجه به جهت گيري الهي اين حكومت عبادات اجتماعي به امامت پيشواي جامعه نيز بايد در همين مكان صورت گيرد. ابلاغ و تعليم احكام الهي نيز در همين مكان به عنوان مقر حاكميت ديني بايد انجام شود و...

با توجه به اين كاركردهاي متعدد اساساً كدام نهاد بهتر و مناسبتر از مسجد را مي توان نام برد. مسجد در عين اينكه معبد و جايگاه عبادت مسلمين بود همه كاركردهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، حقوقي، تبليغي، ارتباطي و... را داشت. به عبارت ديگر مسجد النبي «از همان بدو تأسيس نه تنها به عنوان جايگاه اصلي اجتماع مسلمانان براي اداي فرائض ديني مورد استفاده بود، بلكه نخستين كانون فعاليتهاي علمي، سياسي و اجتماعي نهضت جهاني اسلام نيز به شمار مي رفت. در واقع پايه هاي اساسي حكومت اسلامي در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در اين مسجد بنيانگذاري شد و اصول و مباني دين مبين اسلام از اين پايگاه مقدس به مردم جهان عرضه شد.» [6] .

به عبارت ديگر مسجد الرسول (صلي الله عليه وآله وسلم) براي جامعه اسلامي نوپا در حكم مسجد جامعي بود كه ضمن آنكه در آن نمازهاي جماعت و ديگر آداب ديني برگزار مي شد پيامبر و اصحابش در آن گرد هم مي آمدند. هر كه مي خواست پيامبر



[ صفحه 47]



را در آنجا ملاقات مي كرد و پيامبر هر آنچه كه مي خواست به شخصه يا به وسيله يكي از صحابه به امتش ابلاغ مي نمود و بدين ترتيب مسجد النبي مركز روحي، فكري و سياسي امت و رمز وحدت آنان بود. [7] .

با اين وصف «مسجد النبي باعث ايجاد عنصر مادي، امت اسلامي و مكاني براي تجمع و ديدار مسلمانان شد. و لذا مكملي براي عنصر قانوني و شرعي تشكيل امت گرديد.» [8] .

اكنون مي توان ادعا كرد كه ضروري ترين نهاد در جامعه مدينه «مسجد» بود كه پيامبر به درستي آن را به عنوان نخستين نهاد در جامعه مدينه تأسيس نمود و بدين ترتيب با تشكيل حكومت اسلامي، پيامبر ادبيات سياسي جديدي را پايه گذاري كرد؛ ادبيات سياسي كه در آن حكومت كننده «امام» و حكومت شونده «امت» و مقر حاكميت «مسجد» بود.


پاورقي

[1] براي آگاهي از اين بيعت بنگريد به سيره ابن هشام، ج 1، ص 286.

[2] غلامحسين زرگري نژاد، تاريخ صدر اسلام، تهران، سمت، 1378، صص 320،319.

[3] همان، ص 329.

[4] همان.

[5] همان، ص 330.

[6] عباسعلي فراهتي «فعاليت مساجد در عصر پيامبر» دو ماهنامه مسجد، ش 39، محمد رضا اميري تهراني، تهران: مركز رسيدگي به امور مساجد، مرداد و شهريور 77، ص 52.

[7] پيدايي مساجد، ص 81.

[8] همان.


بازگشت