عوامل نگراني و پريشاني


1. گاهي اضطراب و نگراني به خاطر آينده ي تاريك و مبهمي است كه در برابر فكر انسان خودنمايي مي كند، احتمال زوال نعمت ها، گرفتاري در چنگال دشمن، ضعف و بيماري و ناتواني و درماندگي، و احتياج، همه ي اينها آدمي را رنج مي دهد، اما ايمان به خداوند قادر متعال، خداوند رحيم و مهربان، خدايي كه همواره كفالت بندگان خويش را بر عهده دارد مي تواند اين گونه نگراني ها را از ميان ببرد و به او آرامش دهد كه تو در برابر حوادث آينده درمانده نيستي، خدايي داري توانا، قادر و مهربان.

2. گاه گذشته ي تاريك زندگي فكر انسان را به خود مشغول مي دارد و همواره او را نگران مي سازد، نگراني از گناهاني كه انجام داده، از كوتاهي ها و لغزش ها، اما توجه به اين كه خداوند، غفار، توبه پذير و رحيم و غفور است،



[ صفحه 50]



به او آرامش مي دهد، به او مي گويد: عذر تقصير به پيشگاهش ببر و از گذشته عذرخواهي كن و در مقام جبران برآي، كه او بخشنده است و جبران كردن ممكن.

3. ضعف و ناتواني انسان در عوامل طبيعي و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلي و خارجي، او را نگران مي سازد كه من در برابر اين همه دشمن نيرومند در ميدان جهاد چه كنم؟ و يا در مبارزات ديگر چه مي توانم انجام دهم؟ اما هنگامي كه به ياد خدا مي افتد و متكي به قدرت و رحمت او مي شود، قدرتي كه برترين قدرت ها است و هيچ چيز در برابر آن ياراي مقاومت ندارد، قلبش آرام مي گيرد، با خود مي گويد: آري من تنها نيستم، من در سايه ي خدا، بي نهايت قدرت دارم! قهرماني هاي مجاهدان راه خدا در جنگ ها، چه در گذشته، چه در حال، و سلحشوري هاي اعجاب انگيز و خيره كننده ي آنان، حتي در آن جايي كه تك و تنها بوده اند، بيانگر آرامشي است كه در سايه ي ايمان پيدا مي شود. هنگامي كه با چشم خود مي بينيم و با گوش خود مي شنويم كه افسر رشيدي پس از يك نبرد خيره كننده، بينايي خود را به كلي از دست داده و با تني مجروح به روي تخت بيمارستان افتاده اما با چنان آرامش خاطر و اطمينان سخن مي گويد كه گويي خراشي بر بدن او وارد نشده است، به اعجاز آرامش در سايه ي ذكر خدا پي مي بريم.

4. گاهي نيز ريشه ي نگراني هاي آزار دهنده ي انسان، احساس پوچي زندگي و بي هدف بودن آن است ولي آن كسي كه به خدا ايمان دارد، و مسير تكاملي زندگي را به عنوان يك هدف بزرگ پذيرفته است، و تمام برنامه ها و حوادث



[ صفحه 51]



زندگي را در همين خط مي بيند، نه از زندگي احساس پوچي مي كند، و نه همچون افراد بي هدف و مردد، سرگردان و مضطرب است.

5. عامل ديگر نگراني آن است كه انسان گاهي براي رسيدن به يك هدف، زحمت زيادي را متحمل مي شود، اما كسي را نمي بيند كه براي زحمت او ارج نهد و قدرداني و تشكر كند، اين ناسپاسي او را شديداً رنج مي دهد و در يك حالت اضطراب و نگراني فرو مي برد اما هنگامي كه احساس كند كسي از تمام تلاش ها و كوشش هايش آگاه است، و به همه ي آنها ارج مي نهد و براي همه پاداش مي دهد ديگر چه جاي نگراني و ناآرامي است؟

6. سوء ظن و توهم ها و خيالات پوچ يكي ديگر از عوامل نگراني است كه بسياري از مردم در زندگي خود از آن رنج مي برند؛ ولي چگونه مي توان انكار كرد كه توجه به خدا و لطف بي پايان او و دستور به حسن ظن كه وظيفه ي هر فرد باايماني است اين حالت رنج آور را از بين مي برد و آرامش و اطمينان جاي آن را مي گيرد.

7. دنياپرستي و دل باختگي در برابر زرق و برق زندگي مادي يكي از عوامل عمده ي اضطراب و نگراني انسان ها بوده و هست، تا آنجا كه گاهي عدم دست يابي به رنگ خاصي از لباس يا كفش و كلاه و يا يكي ديگر از هزاران وسايل زندگي ساعت ها و روزها و هفته ها فكر دنياپرستان را ناآرام و مشوش مي دارد. اما ايمان به خدا و توجه به آزادگي مؤمن كه هميشه با «زهد و پارسايي سازنده» و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگي مادي همراه است به همه ي اين اضطراب ها پايان مي دهد، هنگامي كه روح انسان «علي وار»



[ صفحه 52]



آن گونه وسعت يابد كه بگويد: «دنياكم هذه أهون عندي من ورقة في فم جرادة تقضمها؛ دنياي شما در نظر من بي ارزش تر از برگ درختي است كه در دهان ملخي باشد كه آن را مي جود». نرسيدن به يك وسيله ي مادي يا از دست دادن آن چگونه امكان دارد آرامش روح آدمي را بر هم زند و طوفاني از نگراني در قلب و فكر او ايجاد كند.

8. عامل مهم ديگر نگراني، وحشت از مرگ است كه هميشه روح انسان ها را آزار مي داده است و از آنجا كه امكان مرگ تنها در سنين بالا نيست بلكه در سنين ديگر مخصوصاً به هنگام بيماري ها، جنگ ها، ناامني ها وجود دارد، اين نگراني ها مي تواند عمومي باشد؛ ولي اگر ما از نظر جهان بيني مرگ را به معناي فنا و نيستي و پايان همه ي چيزها بدانيم (همان گونه كه ماديون جهان مي پندارند) اين اضطراب و نگراني كاملاً به جا است، و بايد از چنين مرگي كه نقطه ي پايان همه ي آرزوها و موفقيت ها و خواسته هاي انسان است ترسيد، اما هرگاه در سايه ي ايمان به خدا مرگ را دريچه اي به يك زندگي وسيع تر و والاتر بدانيم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسيدن به يك فضاي آزاد بشماريم ديگر اين نگراني بي معنا است، بلكه چنين مرگي - هرگاه در مسير انجام وظيفه بوده باشد - دوست داشتني و خواستني است.

البته عوامل نگراني منحصر به اينها نيست بلكه مي توان عوامل فراوان ديگري را براي آن نيز شمرد، ولي بايد قبول كرد كه بيشتر نگراني ها به يكي از عوامل فوق باز مي گردد و هنگامي كه ديديم اين عوامل در برابر ايمان به خدا



[ صفحه 53]



ذوب و بي رنگ و نابود مي گردد تصديق خواهيم كرد كه ياد خدا مايه ي آرامش دل ها است. [1] .


پاورقي

[1] ر. ك: تفسير نمونه، ج 10، ص 210.


بازگشت