صحنه هاي زيبا


شكوه و عظمت صفهاي منسجم و فشرده نماز كه از اول آسايشگاه تا نزديك در رسيده بود از انتهاي صفها بيشتر نمايان بود. و حركتهاي منظم و هماهنگ كه ابهتش دشمن را به لرزه مي انداخت، صميميت و يكدلي را بيشتر در قلبها زنده مي كرد، گويي اين نماز متجلي وحدت و يكپارچگي بود.

آن شب من به عنوان نگهبان، كنار پنجره! ايستاده بودم تا اگر سر و كله ي نگهبانان عراقي پيدا شد با رمز مخصوص، ديگران را باخبر كنم. اما آنقدر ركوع و سجود بچه ها زيبا و باصفا بود كه به كلي وظيفه ام را فراموش كرده بودم و خدا را شكر كه آن موقع نگهبان نيامد والا نمي دانم چه مي شد. خوف دشمن از اينگونه برنامه هاي شكوهمند و منسجم، گوشه اي از حكمت نماز جماعت را براي ما ملموس مي نمود [1] .



[ صفحه 116]




پاورقي

[1] در محراب اسارت، ص 66.


بازگشت