نماز اول وقت در ملاقات دو لشكر


كاروان حسيني، شب را در منزلگاه شراف به سر بردند، بامداد امام حسين عليه السلام دستور داد ظرفها و مشكها را پر از آب كرده و به راه خود ادامه دهند، هنگام ظهر يكي از همراهان تكبير گفت: امام از علت تكبير پرسيد.

او گفت: نخلستانهاي كوفه ديده مي شود، كساني كه به راه آشنا بودند، گفتند: اينجا كجا و كوفه كجا؟

خوب به راه نگاه كردند، فهميدند كه لشكر مجهزي غرق در اسلحه به پيش مي آيد.

در اين هنگام با اصحاب به مشورت پرداختند كه در برابر سپاه دشمن در كجا سنگر بگيرند، آنها گفتند: در همين نزديكي از ناحيه چپ قريه (ذوحسم) مكان مناسبي است.

كاروان آنجا رفته و خيمه ها را برپا كرده و آماده دفاع شدند. طولي نكشيد كه سپاه هزار نفري غرق در اسلحه به فرماندهي



[ صفحه 101]



حر بن يزيد رياحي به سر رسيد، اما معلوم بود كه فعلا قصد جنگ نداشتند، امام آثار تشنگي و رنج فراوان را از قيافه هاي سپاه حر مشاهده نمود و به ياران فرمود: از آبي كه همراه دارند آنها و حيواناتشان را سيراب كنند به دستور آن حضرت تا آخرين نفر آنها را آب دادند.

علي بن طعان محاربي گويد: من آن روز در لشكر حر بودم و آخرين نفري بودم كه دنبال لشكر به آنجا رسيدم، چون حسين عليه السلام تشنگي من و اسبم را ديد، فرمود: راويه (شتر آبكش) را بخوابان، من شتر را خواباندم. فرمود: از آب بياشامم، آشاميدم و نيز اسبم را سيراب كردم.

بين حر و امام گفتگويي پيش نيامد، امام حسين عليه السلام خواست با يارانش نماز بخواند. حجاج بن مسروق جعفي اذان ظهر را گفت امام قبل از نماز بين دو لشكر ايستاد و به سپاه حر رو كرد و چنين اتمام حجت كرد، پس از حمد و ثنا فرمود:

(اي مردم! من بدون دعوت نزد شما نيامده ام بلكه شما با فرستادن نامه و قاصد، اصرار كرديد و مرا به كوفه دعوت نموديد و گفتيد: ما پيشوا نداريم بيا تا شايد در پرتو راهنمائيهاي تو، به حق راه يابيم، اينك آمده ام اگر به عهد خود باقي هستيد در ميان شما مي مانم و گرنه به وطنم باز مي گردم).



[ صفحه 102]



همه در سكوت فرو رفتند، سرها در گريبانها انداختند تا اين كه به دستور امام حجاج بن مسروق جعفي اذان را گفت: امام به حر فرمود: شما با اصحاب خود نماز بخوان و من هم با اصحاب خود.

حر گفت: نه، شما نماز بخوان و ما پشت سر شما نماز مي خوانيم، هر دو سپاه به امام حسين عليه السلام اقتدا كردند و نماز ظهر را خواندند.



[ صفحه 103]




بازگشت