مرد روحاني وارد روستا شد اول ظهر بود مي خواست نماز بخواند به مسجد رفت ديد مردم تك تك نماز مي خوانند! پرسيد چرا نماز جماعت نمي خوانيد؟

مگر نمي دانيد اگر تعداد امام و مأموم در نماز جماعت به ده نفر برسد ديگر به غير خدا كسي نمي تواند ثوابش را حساب كند!

مردم گفتند: حضرت آقا ما نماز جماعت ياد نداريم!

آن روحاني محترم فرمود: من شما را ياد مي دهم.

آنگاه آنها را جمع كرد و نماز جماعت را به آنها تعليم داد سپس گفت: نماز جماعت آسان است من جلو قرار مي گيرم شما پشت سر من هر كاري كه من كردم شما هم انجام دهيد ركوع كردم يا به سجده رفتم شما هم مثل من انجام دهيد فقط شما حمد و سوره نخوانيد.

آنگاه خود جلو ايستاد و تكبيرةالاحرام گفت پشت سر آن



[ صفحه 99]



آقا، مردم اقتداء كردند و نماز جماعت شروع شد ولي امام جماعت متوجه شد كسي كه پشت سر او ايستاده دارد حمد را مي خواند چون در حال نماز نمي توانست به او بگويد حمد را نخوان لذا از عقب پايش را به او زد يعني كه حمد نخوان!

مردم گمان كردند لگد زدن يكي از احكام نماز جماعت است.

از صف اول لگد زدند به صف دوم و صف دوم به صف سوم تا آخر يك نفر از صف آخر گفت: آقا پشت سر ما ديوار است لگد را به ديوار بزنيم يا لگد را برگردانيم به صفهاي جلو؟! [1] .



[ صفحه 100]