نور نماز جماعت در بيابان تاريك


در بحارالانوار روايت شده است كه شبي «قتادة بن نعمان» از اصحاب خاتم انبياء محمد صلي الله عليه و آله و سلم در مسجد النبي حاضر بود. اول مغرب، نماز جماعت را با پيغمبر خواند. معمولا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي ملاحظه ي حال اصحاب خود، كه راهشان دور بود و مدينه هم مثل زمان حاضر آبادي هايش جمع نبود، بلكه پراكنده متفرق بود، لذا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نماز مغرب و عشاء را طوري مي خواند كه هنوز هوا خيلي تاريك نشده بود.

شبي هوا ابري بود و قتاده وقتي نمازش را تمام كرد، متوجه شد كه هوا بسيار تاريك و برگشتنش خيلي مشكل است. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دانست كه اكنون موقعي است كه بايد قتاده از نور علمش بهره ببرد، لذا از گوشه ي مسجد، چوب خشكي از نخل خرما افتاده بود، پيغمبر آن را برداشت و به قتاده داد، نوري از آن چوب برخاست و فرمود: اين چوب تا ده زراع جلو و پشت



[ صفحه 44]



سر تو را روشن مي كند.

قتاده آن را گرفت و به وسيله ي روشني آن، به منزلش رفت. اتفاقا جانوري در گوشه ي خانه او بود كه از همين نور چوب، آن را تشخيص داد و كشت.

در روايت چنين مي فرمايد: «نور اين چوب، نور نماز جماعتش بود». آري، هر كس نوري از ايمان و عملش، با او خواهد بود [1] .



[ صفحه 45]




پاورقي

[1] داستانهاي پراكنده از آثار شهيد دستغيب: ج 4، ص 19 و 20.


بازگشت