مناجات تا اذان صبح


«سيد اصغر توفيقي» [1] يكي از بچه هاي با صفا و قديمي جبهه، مسؤول مخابرات گردان حمزه بود. چند روز قبل از عمليات كربلاي هشت، يك شب، رزم شبانه داشتيم. چون داشتيم براي عمليات آماده مي شديم، رزم خيلي سنگيني هم بود. بعد از يك سري بدو و بايست ها و ستون كشي، بچه ها را روانه چادر كردند. بعد از اين كه خوابيدند، دوباره آتش ريختند و بچه ها را از چادرها بيرون كردند. اين دفعه بچه ها را كلي راه بردند. فشار سنگيني وارد كردند تا بچه ها براي عمليات آماده باشند.

وقتي داشتيم به سمت چادرها بر مي گشتيم، ديدم سيد اصغر مسيرش را عوض كرد و ستون را سپرد دست يكي از بچه ها، آن موقع توجهي به اين قضيه نكردم. موقع اذان صبح كه آمدم براي نماز، سيد اصغر را ديدم كه هنوز داشت مناجات مي كرد. با آن همه پياده روي و ستون كشي شب قبل كه رمق بچه ها را گرفته بود، اما نماز شبش ترك نشده بود و تا اذان صبح با خداي خودش راز و نياز كرده بود. [2] .


پاورقي

[1] اين برادر بزرگوار بعدها به درجه رفيع شهادت نايل شد.

[2] همان، ص 101.


بازگشت