استاد مطهري چگونه براي نماز شب بيدار مي شد؟


فرزند آيت الله غفاري مي گويد:

در ارتباط با قدرت علمي استاد شهيد مطهري بد نيست در اين جا به يك خاطره اشاره كنم. يك روز (در همين سال هاي اخير قبل از انقلاب) در منزلشان خدمت ايشان بودم.

به مناسبتي مطالبي فرمودند از جمله اين كه:

«افراد از نظر استعداد ياد گرفتن و فراگيري مطلب علمي بر دو گونه اند. برخي در سنين جواني از قدرت فوق العاده اي برخوردارند و تا چند سال مي توانند به شدت بياموزند ولي وقتي به اصطلاح پا به سن مي گذارند ديگر گويي استعداد آنها خشك مي شود و فقط به هر آنچه كه تا آن موقع آموخته اند اكتفا مي كنند و به اصطلاح از كيسه مي خورند. عموم



[ صفحه 102]



افراد و دانشمندان از اين سنخ هستند.»

و به برخي از بزرگان مثال مي زدند و نيز به برخي شخصيت هاي معاصر و ذي نقش در انقلاب (كه ذكر نام آنها صحيح به نظر نمي رسد) ولي درباره خودشان مي فرمودند:

اما در مورد برخي، مطلب طور ديگري است، يعني هميشه داراي قدرت فراگيري هستند و من از اين دسته هستم. من امروز بيشتر از گذشته در خودم آمادگي براي آموختن احساس مي كنم. من امروز دلم مي خواهد كه دائما مطالعه كنم و بياموزم و تدريس كنم و بياموزانم.

بعد فرمودند:

يكي از تفضلات الهي بر من اين است كه در حالي كه بسياري از دانشمندان اهل نظر هر چند سال يك بار در نظريات خود تجديد نظر مي كنند و به اصطلاح تغيير رأي مي دهند و گاه تا آخر عمر به چندين عقيده متفاوت و متضاد گرايش پيدا مي كنند، من از ابتداي جواني تا حال، حتي يك سطر هم ننوشته ام كه بعدا ببينم غلط بوده است! بحمد الله هر چه كه نوشته ام و انديشيده ام از همان روزهاي اول تا حالا، هنوز هم بر همان عقيده ام. گاه به نوشته هاي سي سال پيش خودم نگاه مي كنم، البته تكامل برايم پيدا شده؛ يعني يك نظري داشته ام به اجمال، اكنون تفصيل داده ام، برايم پخته تر شده. يا يك دليل براي مطلبي داشته ام و به دلايل ديگري رسيده ام، ولي اين كه ببينم چيزي گفته ام يا نوشته ام كه اكنون به آن معتقد نيستم و نظرم چيز ديگري است، چنين چيزي نيست. و من اين را يكي از الطاف بزرگ الهي براي خودم مي دانم.

بعد معنوي

استاد از لحاظ روحي و اخلاقي، در يك كلام اهل واقعيت بود، مرد حق و واقع بود. مردم عموما حرف هايي را كه مي زنند خود عمل نمي كنند يا



[ صفحه 103]



به همه ي آنها عمل نمي كنند. ولي اهل واقعيت اعمالي را كه انجام مي دهند، محسناتي را كه دارند، و فضايلي را كه بدان آراسته اند؛ ده يك يا صد يكي اش را نيز بيان نمي كنند.

مردم معمولي كه اكثريت ما را تشكيل مي دهند، مانند بادكنك هايي هستند كه روي آب و در فضا، يك حجم دروغين و غير مناسب با جرم خود را اشغال كرده اند. اهل واقعيت به عكس، مانند صخره هايي يخي هستند كه درون آب واقع شده اند و از سطح آب تنها قسمت ناچيزي از آن نمايان است. استاد بدين گونه بود.

در تمام سال هايي كه ما تقريبا همه روزه و به غير از درس نيز در ارتباط هاي ديگر خدمتشان بوديم، يك كلام و يك جمله و يك حركت كه از آن بوي تظاهر به زهد و تقدس استشمام شود در كلامشان نبود.

هميشه رفتاري عادي داشتند و حال آن كه سرتاسر زندگيشان تقوي و تهذيب نفس بود. بنده اصلا از ايشان غيبت نشنيدم، با وجود اين كه از نظر مسايل خصوصي و سياسي و اجتماعي ايشان خيلي نسبت به ما حسن ظن و اعتماد داشتند ولي يك جا هم نشد كه از كسي غيبت كنند. حسادت و مريد پروري در وجود ايشان جايي نداشت.

شب ها مقيد بودند كه زود بخوابند كه براي نماز شب كسل نباشند. البته خود ايشان اين مسأله را به هيچ وجه اظهار نمي كردند و بلكه مي گفتند: از نظر جسمي وضعم طوري است كه بايد زودتر بخوابم.

يك بار به خاطر مي آورم (يعني خودشان براي ما نقل فرمودند) در يك جلسه اي كه رجال مذهبي و سياسي ما در آن زمان، ظاهرا آقاي مفتح و برخي از گردانندگان حسينيه ارشاد و ديگران بودند و جلسه مهمي بود (ظاهرا جلسه اي بود كه مي خواستند براي دانشجويان خارج از كشور به مناسبتي پيام دهند).



[ صفحه 104]



آقاي مطهري نزديك ساعت 11 شب كه جلسه به جاهاي حساس رسيده بود بلند شده بودند و فرموده بودند: «من ديگر وقت خوابم گذشته و نمي توانم بنشينم و بايد بروم بخوابم.»

و بعد بعضي ها را براي ايشان دست گرفته بودند كه آقا حاضر نيست يك ساعت از خوابش را كم كند! مردم غافل هميشه اهل بصيرت را سرزنش مي كنند. آنها نمي دانستند كه آقا حاضر نيست حال نماز شبش را از دست بدهد، حاضر نيست شب با كسالت در حضور خدا قرار بگيرد؛ مي خواهد توجه و حضور قلب داشته باشد. اين را براي اين گفتم كه ببينيد يك انسان اهل حقيقت و معنا، اصل در زندگي برايش زندگي معنوي است و ساير امور، مقدمات و وسايل اين زندگي هستند. هيچ چيز نه علم، نه سياست، نه زن و زندگي و... نبايد در مقابل حيات معنوي انسان سد راه شود و اين نصب العين مردان اهل واقعيت است و مرحوم مطهري از اين دسته بود. در اين زمينه سخن بسيار است نه مجال گفتن است و نه امكانش. [1] .


پاورقي

[1] سرگذشت هاي ويژه از استاد مطهري، ص 125.


بازگشت