بلند كردن فرزند به نماز شب توسط شيخ جعفر كاشف الغطاء


مرحوم شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء در يكي از شب ها كه براي تهجد برخاست، فرزند جوانش را از خواب بيدار كرده و فرمود: برخيز به حرم مطهر مشرف شده و در آن جا نماز بخوانيم. فرزند جوان كه برخاستن از خواب در آن ساعت شب برايش دشوار بود، در مقام اعتذار برآمد و گفت: من فعلا مهيا نيستم شما منتظر من نشويد؛ بعدا مشرف مي شوم.



[ صفحه 78]



فرمود: نه، من اين جا ايستاده ام؛ برخيز، مهيا شو كه با هم برويم. آقازاده، به ناچار از جا برخاست و وضو ساخت و با هم راه افتادند. كنار در صحن مطهر كه رسيدند، آن جا مرد فقيري را ديدند كه نشسته و دست نياز به طرف مردم دراز كرده است. آن عالم بزرگوار ايستاد و به فرزندش فرمود:

اين شخص در اين وقت شب براي چه اين جا نشسته است؟

گفت: براي تكدي از مردم.

فرمود: آيا چه مقدار ممكن است از رهگذران، عايد او گردد؟ گفت: احتمالا يك تومان (به پول آن زمان).

مرحوم كاشف الغطاء فرمود: فرزندم! درست فكر كن و ببين اين آدم براي مبلغ بسيار اندك و كم ارزش دنيا (آن هم محتمل) در اين وقت شب از خواب و آسايش خود دست برداشت و آمد در اين گوشه نشست و دست تذلل به سوي مردم دراز كرد! آيا تو به اندازه اين شخص، به وعده هاي خدا درباره شب خيزان و متهجدان اعتماد نداري كه فرموده است: (فلا تعلم نفس ما أخفي لهم من قرة أعين): «هيچ كس نمي داند چه پاداش هاي مهمي كه مايه روشني چشمهاست براي آنها نهفته شده؟!» [1] .

گفته اند آن فرزند جوان از شنيدن اين گفتار پدر زنده دل خود چنان تكان خورد و تنبه يافت كه تا آخر عمر از شرف و سعادت بيداري آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترك نشد. [2] .


پاورقي

[1] سجده، آيه 17.

[2] شب مردان خدا، ص 45 - 44؛ داستان هاي نماز شب، ص 98.


بازگشت