طشتي از طلا


يكي از اموري كه مي توان به وسيله آن حقايق را كشف و واقعيات را به دست آورد موضوع رؤيا و خواب است؛ خيلي از مطالب مجهول و امور نامعلوم به سبب خواب براي انسان معلوم و روشن شده و مي شود.

از اين رو پروردگار جهان برخي از احكام و تكاليف و دستوراتش را (كه نظام امور بندگان خواه در اين جهان و خواه در جهان ديگر به آنها تعلق دارد) به پيامبران خود به وسيله خواب رسانده و به اجراي آنها مأمور نموده است. مانند خواب ديدن حضرت ابراهيم درباره ذبح فرزندش حضرت اسماعيل. و خواب ديدن حضرت يوسف صديق. و خواب هايي كه رسول خدا از اسباب نبوت پيش از وحي مي ديد تا آن كه فرشته وحي جبرائيل از نزد پروردگار عالم به عنوان رسالت به نزد آن حضرت آمد. به عنوان نمونه يك مورد از اين گونه خواب ها در اين جا نقل مي شود:

از عبدالسلام فرزند صالح اباصلت هروي [1] نقل شده كه گفت: از امام هشتم حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: خداوند عزوجل به يكي از



[ صفحه 23]



پيامبران خود وحي كرد كه فردا صبح نخستين چيزي كه جلوت آمد بخور و دومي را بپوشان و سومي را بپذير و چهارمي را نااميد مكن و از پنجمي بگريز.

پيامبر خدا صبحگاه از جا حركت كرد در اولين وهله و نخستين بار به كوه بزرگ سياهي برخورد، در اين هنگام ايستاد و با خود گفت: پروردگارم فرمان داد كه اين را بخورم، در حيرت ماند كه چگونه بخورد؛ سپس به خويش آمد و گفت: خدا دستور محال و غير ممكن نمي دهد به قصد خوردن كوه جلو رفت، هر چه جلوتر مي رفت كوه كوچكتر مي شد تا اين كه به صورت لقمه اي درآمد، وقتي خورد ديد گواراترين و خوشمزه ترين چيزي بوده كه خورده است.

از آن جا كه گذشت طشت طلايي را ديد، گفت: پروردگارم فرمان داده كه اين را پنهان كنم گودالي كند و طشت را در آن نهاد و خاك روي آن ريخت و رفت اما پس از اندكي پشت سرش را نگريست ديد طشت خود به خود بيرون افتاده و ظاهر و نمايان گشته است با خود گفت: طبق دستور خدا عمل كردم و گذشت.

سپس به پرنده اي برخورد كه يك باز شكاري آن را تعقيب مي كرد، پرنده آمد و دور او چرخيد، پيامبر خدا با خود گفت: پروردگارم فرمان داده كه اين را بپذيرم، آستينش را گشوده و پرنده وارد آستينش شد. باز شكاري گفت: صيد و شكاري را كه چند روز دنبالش بودم از من گرفتي، پيامبر خدا با خود گفت: پروردگارم دستور داده اين را هم نااميد نكنم قطعه اي از غذاي خودش را پيش باز انداخت. از آنجا گذشت. ناگاه گوشت مردار بدبو و كرمويي را ديد طبق وظيفه و دستور الهي از آن گريخت.

پس از طي اين مراحل برگشت، شب در خواب ديد به او گفته شد كه: تو مأموريت خود را انجام دادي آيا آگاه شدي مراد و مقصود از آن



[ صفحه 24]



مأموريت چه بود؟ گفت: نه، به او گفته شد:

اما كوهي كه ديدي آن غضب بود، انسان هنگام خشم، خود را در برابر كوهي مي بيند اگر موقعيت و اندازه خويش را بشناسد و خود را نگاه دارد و خشمش را فرو نشاند سرانجام به صورت لقمه خوشمزه و گوارايي درآيد كه آن را فرو دهد.

اما آن طشت طلا كنايه از نماز شب و عمل صالح و كار نيك بود، وقتي كه انسان آن را از مردم پنهان كند خداوند آن را آشكار خواهد ساخت تا بنده اش را بدان زينت و آرايش كند؛ علاوه بر اجر و پاداشي كه در آخرت دارد و براي او پس انداز كرده است.

اما آن پرنده، كنايه از كسي است كه مي خواهد آدم را نصيحت كند كه بايد راهنمايي و اندرزش را بپذيري.

و اما باز شكاري كنايه از شخص محتاج و نيازمندي است كه نبايد نااميدش كني.

و اما گوشت متعفن و گنديده، غيبت و بدگويي پشت سر مردم است، از آن بايد بگريزي. [2] .


پاورقي

[1] اباصلت هروي از محبان و دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت و شيعه اماميه و خدمتگزار امام رضا عليه السلام بوده و بسياري از معجزات آن حضرت و امام جواد عليه السلام و شهادت حضرت رضا را نقل كرده و احاديثش مورد اعتماد و اطمينان است بلكه از بعضي از نقل ها ظاهر مي شود كه او از خواص شيعه و صاحب سر امام رضا عليه السلام بوده، وي در سال 236 زندگي را بدرود گفت.

[2] خصال صدوق، ج 1، ص 267، باب الخمسه، خصلت دوم؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 275، حديث 11، باب 28؛ بحار، ج 75، ص 250، حديث 23، از باب غيبة؛ داستان هاي علوي، ج 2، ص 63؛ داستان هاي آموزنده، ج 7،ص 61.


بازگشت