درمان


فهميدن و فهماندن اين معنا كه دين نه تنها با علم، پيشرفت، زندگي كردن و لذت بردن صحيح مخالف نيست، بلكه دين برنامه ي زندگي است و تمام دستورهاي ديني براي چگونه زندگي كردن، چگونه انسان شدن، چگونه پويا شدن، حركت كردن، از ايستايي خارج شدن و جامعه را ساختن، است.

دين نه تنها مخالف لذت بردن صحيح از مواهب دنيا نيست، بلكه با دين دار شدن واقعي، لذات دنيا را بهتر مي توان لمس كرد.

تمام واجباتي كه در دين مي باشد، نه براي اين است كه از خوشي ها و لذت هاي دنيوي بكاهد، بلكه يكي از فلسفه هاي تشريع واجبات، براي خوش بختي در دنيا است و اين كه چگونه به خوش بختي هاي دنيا برسيم و مسلما چنين انساني در آخرت هم خوش بخت خواهد شد، نه اين كه، مثلا، نماز براي آخرت است و فايده اي براي دنياي من ندارد.

هم چنين فلسفه ي محدوديت ها و جلوگيري ها در اسلام، نه اين است و



[ صفحه 152]



خداوند با حرام كردن بعضي از امور، مثل، زنا، چشم چراني، ميگساري، قمار، دزدي، ربا و... خواسته است، ما از زندگي - آن طور كه هست - لذت ببريم و همه ي اينها براي نهي از زندگي كردن و نفي شهوت و غرايز ديگر نيست، بلكه براي مهار كردن شهوات و غرايز و نفس اماره، جهت استفاده بهتر و بهينه از همين دنيا، آن چنان كه بايد باشد است؛ مثلا، خداوند در فلسفه روزه مي فرمايد: (يا أيها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون)؛ [1] .

اي كساني كه ايمان آورده ايد، روزه بر شما تكليف شده؛ كما اين كه به مردمان قبل از شما تكليف شده بود، تا به وسيله آن پرهيزكار شويد.

اين آيه، فلسفه روزه را مصونيت و بيمه شدن آدميان و آزاد شدن از اغيار كه همان تقوا باشد بيان نموده است.

براي اين كه مطلب به دل بنشيند پرسشي را مطرح مي كنيم و جواب را از شما خواننده ي محترم مي خواهيم و آن اين كه با قطع نظر از خدا، مذهب و نماز، اگر آدمي در همين زندگي خود، گرفتار، اسير و در بند نوكري شهوت و درون خود باشد، بهتر مي تواند از زندگي لذت ببرد يا كسي كه حاكم و سلطان بر همين شهوت باشد و مهار شهوت در اختيارش باشد و هر جا او خواست شهوت باشد، نه هر جا شهوت خواست او باشد؟ اگر آدمي اسير عجب، خود بزرگ بيني، حسادت، بخل، كينه، بغض و... باشد، بهتر از زندگي لذت مي برد، يا كسي كه اسير اينها نيست؟



[ صفحه 153]



حال، كه پاسخ شما آزاد بودن انسان از همه ي گرفتاري هاي نفساني است، بايد بدانيم كه فلسفه ي خلقت، عبادت است و عبادت همين است كه انسان، بنده شهوت و حب مقام و خود بزرگ بيني نباشد. خداوند مي فرمايد:

(ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون)؛ [2] .

جن و انس را نيافريديم. مگر اين كه مرا عبادت كنند.

عبادت مستلزم نفي هر نوع بندگي ديگر است و درمان از خود بيگانگي است؛ يعني عبادت، ما را به خود بر مي گرداند و از اغيار آزاد مي كند و اين را مي دانيم كه از خود بيگانگي در عرصه فردي، امروز يك بيماري خطرناكي است كه تعبير فرانسوي آن «آليناسيون» مي باشد.

نتيجه اين كه عبادت براي بهتر زندگي كردن، بهتر لذت بردن از زندگي، درمان بيماري هاي رواني و به طور كلي براي به تكامل رسيدن انسان مي باشد.

اما علت اين كه چرا مذهبي ها و ملت هاي مسلمان جهان عقب افتاده اند، بايد نخست در عوامل انحطاط مسلمان ها و در خود مسلمان ها پيدا كرد، نه در اصل اسلام و مذهب. بايد مطالعه كرد كه چرا مسلمان ها در زماني، حرف اول را در پيشرفت، علم و تمدن مي زدند و بعد در مرحله اي عقب افتادند و باز هم در زماني مثل الآن در اوج قدرت قرار گرفته اند و به سمت پيشرفت و ترقي حركت مي كنند؛ پس بايد به وضع مسلمان ها در طول تاريخ و چگونه بهره گيري آنها از اسلام نگاه كرد.

دوم اين كه، اين گونه نيست كه همه ي مذهبي ها بي سواد باشند، بلكه در



[ صفحه 154]



طول تاريخ و در عصر حاضر، پيشرفته ترين و فهميده ترين و پاك ترين آدم ها در ميان مذهبي ها بوده است و اين كه غير مذهبي هايي نيز هستند كه به اصول انساني پاي بندند و در زندگي با عقل خود موفق هستند مورد انكار ما نيست، بلكه مي گوييم اگر همين انسان ها به طرف مذهب واقعي بيايند در اوج ترقي قرار مي گيرند و ضمانت پيشرفت در همه ي چيز بر ايشان قطعي مي شود.


پاورقي

[1] بقره، آيه ي 183.

[2] ذاريات، آيه ي 56.


بازگشت