دنياشناسي و انسان شناسي واقع بينانه


1. در برخي از آيات و روايات از دنيا تعريف و تمجيد شده است، همانند آن كه اميرمؤمنان عليه السلام در جواب كسي كه دنيا را نكوهش كرد، فرمود:

دنيا سراي صدق و راستي است، براي كسي كه او را تصديق كند؛ خانه ي امن و عافيت است براي كسي كه حقيقت آن را دريابد و سراي توانگر شدن است براي كسي كه از آن توشه برگيرد و خانه ي «پند» است براي كسي كه از آن پند گيرد؛ دنيا مسجد دوستان خدا و محل نماز فرشتگان الهي است و جاي فرود آمدن وحي و محل تجارت اولياي خدا است. [1] .

2. در روايات ديگر به «وسيله و مقدمه بودن دنيا» اشاره شده است؛ چنان كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد:



[ صفحه 42]



الدنيا مزرعة الآخرة؛ [2] .

دنيا محل كاشت و زراعت براي آخرت است.

هم چنين اميرمؤمنان عليه السلام مي فرمايد:

الدنيا دار مجاز لا دار قرار، فخذوا من ممركم لمقركم؛ [3] .

دنيا خانه ي بين راه است، نه اصلي و قرارگاه دائمي.

در روايت ديگر مي فرمايد:

و لنعم دار ما لم يرض بها دارا؛ [4] .

دنيا خوب خانه اي است، اما براي كسي كه آن را خانه خود (قرارگاه خود) نداند.

از اين آيات و روايات روشن مي گردد كه دنيا واقعيتي است كه بايد در آن زندگي كرد، لكن بايد بهترين فايده را از آن برد. شرط استفاده بهينه از دنيا آن است كه آن را «مركب» و وسيله اي براي رسيدن به حقايق زندگي و كمال خود قرار دهيم و مواظب باشيم كه وسيله، هدف قرار نگيرد و علاقه ي به دنيا موجبات اسارت و بندگي در برابر آن را فراهم نياورد؛ هم چنين بايد «مسافر بودن» در اين دنيا را فراموش نكنيم و تصور ماندن و هميشگي بودن را از ذهن خود خارج كنيم.

3. در بسياري از آيات و روايات، دنيا نكوهش شده با توجه به مطالب گذشته، آن چه اسلام از آن نهي مي كند «دنياپرستي» است.



[ صفحه 43]



در قرآن كريم آمده:

(و ما الحياة الدنيا الا متاع الغرور)؛ [5] .

زندگي جز متاع فريبنده، چيزي نيست.

و در جاي ديگر آمده:

(و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو و للدار الآخرة خير للذين يتقون أفلا تعقلون)؛ [6] .

زندگاني دنيايي جز بازيچه و هوس راني چيزي نيست، سراي آخرت براي پرهيزكاران بهتر است، آيا تعقل و انديشه نداريد.

و در آيه ي ديگر خداوند مي فرمايد:

(قل متاع الدنيا قليل و الآخرة خير لمن أتقي و لا تظلمون)؛ [7] .

بگو بهره ي دنيا اندك است و آخرت براي پرهيزكاران بهتر است و به آنان ستم نخواهد شد.

و نيز از روايات، به حديثي از امام صادق عليه السلام بسنده مي كنيم كه مي فرمايد:

رأس كل خطيئة حب الدنيا؛ [8] .

دنياپرستي، سرچشمه ي هر خطا و گناهي است.



حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه اي

گفت يا باد است يا خواب است يا افسانه اي





[ صفحه 44]





گفت آنها را چه مي گويي كه دل بر او نهند

گفت يا مستند يا كورند يا ديوانه اي



گفتم از احوال عمرم گو كه دانم عمر چيست

گفت يا برق است يا شمع است يا پروانه اي



با توجه به مطالب مطرح شده، به اين نتيجه مي رسيم كه آن چه در اسلام از دنيا مذمت شده، مربوط به دنيا و كار و تلاش و فعاليت در آن نيست، بلكه اسارت و دلبستگي به دنيا است؛ به طوري كه كمال خود را در آن ببيند و آن را نهايت آرزو و آرمانش قرار دهد.

دنياپرستي همان بيماري ها و اسارت هاي دروني است كه مورد نهي واقع شده است؛ چنان كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد:

دنيا مانند اندامي است كه سر آن «خود بزرگ بيني»، چشم آن «حرص» گوش آن «ولع»، زبان آن «خودنمايي»، دست آن «شهوت»، پاي آن «خودبيني»، قلب آن «غفلت و بي خبري»، بودنش «نيستي» و ثمره اش «زوال» است. [9] .

پس ترك دنياپرستي يعني ترك حرص، طمع، تكبر، خودبيني و ديگر بيماري هاي روحي. اين كه اسلام گفته، حب خدا، با حب دنيا جمع نمي شود، اشاره به همين مطلب است كه اگر دلي پر از گرفتاري ها و آفات باشد، چگونه مي تواند ظرف نيكي ها، پاكي ها و معارف حقه الهي باشد؟ قلبي كه در اسارت دنيا است نمي تواند توجه به معنويات و خدا داشته باشد.



[ صفحه 45]



در روايتي آمده كه:

روزي اميرمؤمنان عليه السلام ابوالفضل عليه السلام را كه تازه به سخن آمده بود، روي زانو و دامن مباركش نشاند و فرمود:

بگو «واحد». ابوالفضل عليه السلام فرمود: «واحد». علي عليه السلام دوباره فرمود: بگو «اثنان». از گفتن اثنان امتناع كرده و عرض كرد: حيا مي كنم با زباني كه «واحد» را گفتم «اثنان» بگويم. زينب عليهاالسلام در آن جا حاضر بود و از پدر بزرگوارش پرسيد: آيا ما را دوست داريد؟ پدر مهربانش فرمود: بلي و بعد زينب عليهاالسلام عرض كرد: دو محبوب در قلب مؤمن جمع نمي شود، بلكه حب براي خدا است و مهرباني براي فرزندان است. حضرت علي عليه السلام از سخن دخترش به شگفت آمد و او را بوسيد. [10] .

از اين روايت و روايات ديگر معلوم مي شود كه دل انسان آشيانه ي دو محبوب و دلبر نيست. وقتي دنيا كمال مطلوب و محبوب واقعي انسان شد، ديگر خدا و معنويات در اين دل جايي ندارد.



تا برنخيزي از سر دنيا و هر چه هست

با يار خويشتن نتوان دمي نشست



اگر در دل انسان، خداوند حكومت كند و قلب آدمي اسير و گرفتار او گردد، تمام توجه آدمي به سوي او خواهد شد و در عبادت به كمال توجه مي رسد؛ چنان كه خداوند، در وصف عده اي از انسان ها مي فرمايد:

(رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله)؛ [11] .



[ صفحه 46]



مرداني كه كار تجارت و خريد و فروش، آنان را از ياد خداوند و برپا داشتن نماز باز نمي دارد.

گفتني است اين كه در روايات آمده، هم دنيا و هم آخرت را در نظر بگيريد، از آن باب است كه: «چون كه صد آمد نود هم پيش ما است»؛ يعني، هنگامي كه به خدا و معنويات توجه شود، از دنيا به بهترين وجه آن استفاده خواهد شد، چرا كه هدف قرار دادن كامل، مستلزم بهره مندي از ناقص به طور شايسته و در سطح عالي و انساني است و بر عكس هدف قرار دادن ناقص، مستلزم محروميت از كامل است.



ما با مي و مينا سر تقوا داريم

دنيا طلبيم و ميل عقبا داريم



كي دنيا و دين به يكديگر جمع شوند

اين است كه نه دين و نه دنيا داريم



در پايان، شايان ذكر است كه آن چه تاكنون بيان شد، مطلبي بود درباره تصحيح معرفت و شناخت ما درباره دنياي پسنديده و ناپسند؛ اميد آن كه بتوانيم در جهت رهايي از اسارت هاي دنيا گامي برداريم. ان شاءالله.

به لحاظ كلي بودن مبحث مطرح شده تا اين جا درباره دنيا، به مصاديق روشني در زمينه ي لزوم تحصيل حضور قلب در مباحث گناه، چشم چراني، عوامل بيروني، موانع مقدماتي و ديگر مباحث اشاره مي كنيم.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، حكمت 130.

[2] مناوي، كنوز الحقايق، باب دال.

[3] نهج البلاغه، خطبه 201.

[4] همان، خطبه ي 221.

[5] آل عمران، آيه ي 185.

[6] انعام، آيه ي 32.

[7] نساء، آيه ي 77.

[8] وسائل الشيعه، ج 2، باب حب الدنيا و الحرص عليها.

[9] مصباح الشريعه، باب 32، في صفة الدنيا.

[10] حسين نوري، مستدرك الوسائل، ج 3، ص 815.

[11] نور، آيه ي 37.


بازگشت