ارتباط بحث


انسان فطرتا كمال مطلوب خواه آفريده شده است. انسان در سرشت خويش، پرستنده آفريده شده و در جست وجوي چيزي است كه او را منتهاي آرزوي خويش قرار دهد و بپرستد.

اين جا است كه اگر انسان خوب تربيت نشود، ماديات و دنيا را كمال مطلوب و منتهاي آرزوي خود قرار مي دهد و به پرستش معبود خود - كه دنيا باشد - مشغول مي گردد و از آن جا كه قلب آدمي فطرتا متوجه معبود و محبوب است، قلب دنياپرست، دائما متوجه دنيا و متعلقات آن مي شود و هنگام عبادت نيز قلبش متوجه محبوب واقعي خود (دنيا) است.

امام خميني قدس سره در اين باره مي فرمايد:

طالبان غير حق، كه در نظر اهل معرفت، همه طالب دنيا هستند، نيز هر چه مطلوب آنها است، به همان متوجه و متكلفند. آنها نيز اگر در حب مطلوب خود مفرطند و حب دنيا مجامع قلوب آنها را گرفته، هيچ گاه از توجه به آن مسلوب نشوند و در همه حال و هر چيز با جمال محبوب خود به سر برند و اگر حب آنها كمتر باشد، در وقت فراغت، قلب آنها به محبوب خود رجوع كند. آنان كه حب مال، رياست و شرف در دل آنها است، در خواب نيز مطلوب خود را مي بينند و در بيداري به فكر محبوب خود به سر مي برند و مادامي كه در اشتغال به دنيا به سر مي برند با محبوب خود هم آغوشند و چون وقت نماز شود، دل حالت فراغتي مي يابد و فورا متعلق به محبوب خود (دنيا) مي شود، گويي تكبيرةالاحرام كليد در دكان يا رافع حجاب بين او و محبوب خود



[ صفحه 40]



است، يك وقت به خود مي آيد كه سلام نماز را گفته در صورتي كه هيچ توجه به آن نداشته و همه اش را با فكر دنيا هم آغوش بوده. اين است كه چهل، پنجاه سال نماز، ما را در دل اثري جز ظلمت و كدورت نيست. [1] .

دليل آن كه ما در نماز، حضور قلب و توجه به خدا نداريم، همين اسارت در برابر دنيا و بندگي آن است، چرا كه دچار بدترين بيماري «از خود بيگانگي» شده ايم و دنيايي كه وسيله بود، هدف و نهايت آرزو و محبوب واقعي خود قرار داده ايم؛ براي همين است كه تمام قلب ما را دنيا و محبت آن فرا گرفته و ديگر جايي براي معنويات باقي نمانده است، لذا هنگام عبادت، تن به نماز و دل به دنيا داريم.



اگر نه روي دل اندر برابرت دارم

من اين نماز حساب نماز نشمارم



مرا غرض ز نماز آن بود كه يك ساعت

غم فراق ترا با تو راز بگذارم



و گرنه اين چه نمازي بود كه من بي تو

نشسته روي به محراب و دل به بازارم




پاورقي

[1] امام خميني، آداب الصلوة، ص 48.


بازگشت