انواع خيال ها در نماز


در نمازي كه مي خوانيم، تمام انواع چهارگانه ي تصورات خيالي كه در ذيل مي آيد، وجود دارد، مگر كساني كه قوه خيال را كاملا تربيت كرده و بر نماز متمركز باشند.

گاهي آن چه در نماز به ذهن خطور مي كند، انجام كار خيري است؛ مثلا



[ صفحه 26]



در اين تصور است كه چگونه بعد از نماز سخن راني كند و يا با فلان بزرگ يا دوست، چگونه گفت وگو كند.

و يا انجام كار شري است؛ مثلا در اين تصور است كه چگونه بر سر ديگري كلاه بگذارد و....

گاهي آن چه در خاطر و خيال مي آيد، صرف خيال است و آن، يا خيال پسنديده است؛ مثلا در خاطر خود بگذراند كه پول دار شود تا بتواند گرسنگاني را سير و برهنگاني را لباس بپوشاند و... و يا خيال فاسد مي باشد؛ مثلا در خاطر خود لذت گناه و چگونگي آن را بياورد و با آن دل خوش كند.

پس آن چه كه در قوه خيال ما مي آيد از اين چهار حالت بيرون نيست، اگر چه گاهي در نماز قوه خيال در امور پسنديده فعاليت مي كند، لكن در جهت كسب حضور قلب، خيال در امور پسنديده هم بايد كنترل شود و از پرواز آن به امور مختلف، خوب نگه داشته شود تا قلب يك سره متوجه خداوند گردد.

درباره ي هرزگي قوه خيال و مانع بودن آن از حضور قلب، داستاني نقل كرده اند كه:

روزي سيد هاشم، امام جماعت مسجد «سردوزك» بعد از نماز، به منبر رفتند و در ضمن توجيه لزوم حضور قلب در نماز فرمودند: روزي پدرم مشغول نماز جماعت شد و عده اي به وي اقتدا كردند و من نيز جزو آنان بودم. در اولين لحظات اقامه ي نماز، پيرمردي روستايي وارد شد و در صف اول، پشت سر پدرم قرار گرفت، مؤمنان نمازگزار از اين كه يك شخص دهاتي در صف اول ايستاد، ناراحت شدند، ولي او



[ صفحه 27]



اعتنايي نكرد و در ركعت دوم در قنوت، نيت فرادا كرد و نمازش را به تنهايي تمام كرد و در همان جا نشست و مشغول خوردن نان شد، چون نماز، تمام شد، مردم از هر طرف به او حمله و اعتراض كردند. او جواب نمي داد. پدرم فرمود: چه خبر است؟

گفتند: مردي روستايي و جاهل به مسئله آمد و در صف اول، پشت سر شما اقتدا كرد، آن گاه وسط نماز از شما جدا شد و خود، فرادا به نماز ادامه داد و پس از نماز، سفره اش را باز كرد و مشغول خوردن شد. پدرم روي به وي كرد و گفت: چرا چنين كردي؟ گفت: راز آن را آهسته بگويم، يا در اين جمع بلند بگويم. پدرم گفت: در حضور همه بگو. گفت: «من وارد اين مسجد شدم و چون نماز جماعت برپا شد، به اميد فيض نماز جماعت اقتدا كردم، ولي ديدم شما در وسط نماز به اين فكر فرو رفتيد كه من پير شده ام و از آمدن به مسجد عاجز شده ام، «گوش درازي» لازم دارم. پس در خيالتان به ميدان الاغ فروش ها رفتيد و دست به خريد زديد و در ركعت دوم در خيال تدارك خوراك و تعيين جاي او بوديد، من عاجز شدم و ديدم بيش از اين سزاوار نيست با شما در نماز جماعت همراه باشم، لذا نماز خود را به صورت فرادا تمام كردم». پيرمرد اين را بگفت و از مسجد بيرون رفت.

پدرم بر سر خود زد و ناله كرد و گفت: اين، شخص بزرگي است، او را بيابيد و نزد من آوريد، من با او كار دارم. مردم رفتند، ولي هر چه گشتند اثري از او نيافتند. [1] .



[ صفحه 28]



سيد نعمت الله جزايري در كتاب انوار نعمانيه مي نويسد:

يكي از دوستان مورد اعتماد و عادلم گفت: با خود فكر كردم كه در حديث وارد شده، كه هر كس دو ركعت نماز او قبول شود عذاب نمي شود. تصميم گرفتم به مسجد كوفه بروم و در آن جا دو ركعت نماز با حضور قلب، خالي از وساوس شيطان بخوانم. ناگاه به خاطرم گذشت كه مسجد كوفه مناره ندارد، اگر كسي بخواهد مناره براي آن بسازد از كجا سنگ و گچ تهيه كند، بالاخره به فكرم رسيد كه از فلان محل بهتر مي شود تهيه نمود. كم كم تعين كردم كه در چند روز اين مناره تمام مي شود و سر مناره را چگونه مي سازند. همين كه دو ركعت نماز تمام شد، من هم از خيال ساختمان مناره خارج شدم. فهميدم به مسجد كوفه آمدم، براي ساختن مناره نه براي دو ركعت نماز با حضور قلب. [2] .

پس علت آن كه ما نمي توانيم در نماز حضور قلب پيدا كنيم، پراكندگي افكار و آزاد بودن قوه خيال است. براي توضيح بيشتر، مباحث مربوط به قوه خيال را به طور خلاصه بيان مي كنيم.


پاورقي

[1] راهنماي سعادت، ص 152.

[2] موسي خسروي، پند تاريخ، ج 5، ص 221.


بازگشت