جواني با كمك نماز توبه كرد


گوهرشاد، همسر شاهرخ ميرزا، زني مؤمن و باتقوي بود كه مسجد گوهرشاد در كنار حرم امام رضا عليه السلام معماري ارزشمندي است كه به دستور او ساخته شد.

گوهرشاد، در زماني كه مسجد در حال ساخت بود، هر از مدتي سركشي مي كرد و از معماران پيشرفت كار را پرس و جو مي نمود.

روزي كه براي سركشي ساختمان آمده بود، بادي وزيدن گرفت و



[ صفحه 127]



گوشه روبندش بلند شد و يكي از كارگران جوان چهره ي گوهرشاد را ديد و با همان يك نگاه سخت دلباخته و شيفته او شد. جوان از شدت عشق به گوهرشاد، روز به روز ضعيف و نحيف مي شد. سرانجام مريض شد و در بستر بيماري افتاد، اما او جرأت ابراز اين عشق را به كسي نداشت. مادرش روزي به ديدن او رفت و با ديدن وضع رقت بار فرزند به گريه افتاد.

جوان راز خود را با مادرش در ميان گذاشت. مادر هم براي رفع اين مشكل پيش گوهرشاد رفت و ماجرا را براي او تعريف كرد.

گوهرشاد ابتدا از شنيدن ماجرا متأثر و ناراحت شد. اما براي نجات آن جوان به مادرش پاسخ مثبت داد و گفت: ازدواج با پسرت را البته با شرايطي مي پذيرم و آن شرط اين است كه پسرت چهل شبانه روز تمام در محراب مسجد به نماز و عبادت مشغول شود و ثواب آن را مهريه من قرار دهد. اگر اين شرط را كامل به انجام رساند، آنگاه من هم از شوهرم شاهرخ ميرزا طلاق مي گيرم و با پسرت ازدواج مي كنم. مادر به خانه بازگشت و توافق و شرط گوهرشاد را به پسرش گفت. جوان با خوشحالي از بستر بيماري بلند شد و گفت: «چهل روز سهل است اگر يك سال هم مي گفت، قبول مي كردم.» جوان خود را آماده كرد و به محراب عبادت رفت. چهل شبانه روز با اخلاص و حضور قلب به عبادت و راز و نياز پرداخت.

تأثير معنوي نماز در اين مدت در قلب و روح جوان راسخ شد و چشمه هاي حكمت و معنويت از قلبش جوشيدن گرفت و در توبه و بازگشت به رويش گشوده شد و با پشيماني تمام رو به سوي معبود واقعي نمود و از كارهاي بد توبه كرد.

روز آخر، گوهرشاد كسي را فرستاد تا از حال و روز جوان جويا شود. آن شخص به جوان گفت: «من را گوهرشاد فرستاده تا ببيند اگر به شرطت



[ صفحه 128]



عمل كرده اي، او هم به عهد خود وفا كند. جوان با بي اعتنايي تمام در پاسخ گفت: «برو به خانم بگو من هرگز حاضر نيستم براي رسيدن به وصال او از معشوق و محبوب حقيقي خود دست بردارم. [1] .



اي يك دل و صد دل، دل يك دله كن

صراف وجود باشد و خود را چله كن



يك صبح به اخلاص بيا بر در ما

گر گام تو بر نيامد آنگه گله كن




پاورقي

[1] بازگشت از بيراهه، داستانهاي جوانان توبه كننده، ص 85.


بازگشت