خاطرات رزمنده اي


يكي از سربازان كه از خانواده اي غيرمذهبي بود نماز نمي خواند. او در عمليات و الفجر هشت شهيد شد. همه تعجب كرديم كه چرا او شهيد شده. اما وقتي به سراغ يادداشت هايش رفتيم، چيزهايي نوشته بود كه خيلي تكان دهنده بود. او نوشته بود: «قبل از عمليات يك شب از رزم شبانه برگشتيم، چون آن شب خيلي خسته بودم، دراز كشيدم تا بخوابم، اما



[ صفحه 124]



بقيه رزمنده ها به نماز خواندن مشغول شدند، در آن لحظه نسبت به آنها احساس كمبود كردم و با اين كه آن ها دوستانم بودند حس كردم خيلي با آنها فاصله دارم، ناگهان به گريه افتادم، در همان لحظه با خداي خود عهد كردم هميشه به ياد او باشم و نماز بخوانم. بلافاصله وضو گرفتم و در كنار من يكي از برادراني كه خيلي دوستش داشتم مشغول نماز خواندن شدم.

من آن شب را هيچ قت فراموش نمي كنم، شب آشتي ام با خداوند بود.» پس از شهادت آن رزمنده شنيدم كه خانواده اش هم تغيير عقيده دادند و نمازخوان شدند. [1] .


پاورقي

[1] مجموعه ايثارگران 2، جانماز معطر، ص 20.


بازگشت