نور نماز جماعت در بيابان تاريك


در بحارالانوار روايت شده است كه: شبي «قتادة بن نعمان» از اصحاب خاتم انبياء محمد (ص) در مسجد النبي حاضر بود. اول مغرب، نماز جماعت را با پيغمبر خواند. معمولا رسول



[ صفحه 78]



خدا (ص) براي ملاحظه ي حال اصحاب خود، كه راه شان دور بود و مدينه هم مثل زمان حاضر آبادي هايش جمع نبود، بلكه پراكنده و متفرق بود، لذا رسول خدا (ص) نماز مغرب و عشاء را طوري مي خواند كه هنوز هوا خيلي تاريك نشده بود.

شبي هوا ابري بود و قتاده وقتي نمازش را تمام كرد، متوجه شد كه هوا بسيار تاريك و برگشتنش خيلي مشكل است. رسول خدا (ص) دانست كه اكنون موقعي است كه بايد قتاده از نور عملش بهره ببرد، لذا از گوشه ي مسجد چوب خشكي از نخل خرما افتاده بود، پيغمبر آن را برداشت و به قتاده داد، نوري از آن چوب برخاست و فرمود: «اين چوب تا ده ذراع جلو و پشت سر تو را روشن مي كند.»

قتاده آن را گرفت و به وسيله ي روشني آن، به



[ صفحه 79]



منزلش رفت، اتفاقا جانوري در گوشه ي خانه ي او بود كه از همين نور چوب، آن را تشخيص داد و كشت.

در روايت چنين مي فرمايد: «نور آن چوب، نور نماز جماعتش بود.»

آري! هر كس نوري از ايمان و عملش با او خواهد بود.


بازگشت