ولايت بر هستي


از بركات نماز و عبادت آن است كه انسان بتدريج و گام به گام بر هستي تسلط پيدا مي كند.

گام اول: قرآن مي فرمايد: تقوي براي انسان نورانيت و بصيرت مي آورد يعني به انسان ديدي مي دهد كه حق را از باطل تشخيص دهد، (ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا) [1] و در جاي ديگر مي فرمايد: (يجعل لكم نورا) [2] پس تقوي كه در رأس آن بندگي خدا و نماز است گامي به سوي نوراني شدن و بصيرت پيدا كردن است.

گام دوم: كساني كه هدايت الهي را پذيرفتند و در مدار حق قرار گرفتند خداوند هدايت آنها را زيادتر مي كند: (و الذين اهتدوا زادهم هدي) [3] پس نور و هدايت آنها متوقف نمي شود، بلكه بخاطر تسليم و بندگي دائما در حال قرب و رشد هستند و شعاع وجوديشان بيشتر مي شود.

گام سوم: از آنجا كه اين افراد در راه خدا تلاش مي كنند، خداوند راه هاي زيادي را براي رسيدن به كمال به آنها نشان مي دهد. (و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا) [4] .



[ صفحه 36]



گام چهارم: هر گاه شيطان به سراغ آنها برود فورا متذكر شده و از خداوند عذرخواهي مي كنند. (اذا مسهم طآئف من الشيطان تذكروا) [5] .

گام پنجم: براي خودسازي و دوري از فحشاء و منكر نماز بهترين عامل است. (ان الصلوة تنهي عن الفحشآء و المنكر) [6] .

به دنبال اين قدمها و گامها، انسان بر نفس خود تسلط پيدا مي كند، نفس را مهار مي كند و گرفتار وسوسه و لغزش نمي شود. بلكه هر گاه فشار وسوسه دروني و طاغوت بيروني زياد شد، باز هم از اهرم نماز و صبر كمك مي گيرد: (و استعينوا بالصبر و الصلوة) [7] .

گام ششم: افراد با تقوي كه وجودشان با نور الهي روشن شده، با هر نماز يك گام به جلو مي روند، زيرا نماز تكرار نيست، بلكه معراج است. پله هاي يك نردبان همه مثل هم است، اما هر پله يك قدم انسان را رو به بالا مي برد. چنانكه كسي كه چاه حفر مي كند، در ظاهر كاري تكراري مي كند و همواره كلنگ مي زند، اما در واقع با هر كلنگي كه مي زند به عمق بيشتري مي رسد.

ركعات نماز در ظاهر تكراري اند، اما در واقع پله هاي بالا رفتن از نردبان كمال و عمق دادن به معرفت و ايمان اند.

نمازگزار اجازه نمي دهد كه عمرش چراگاه شيطان و لگدكوب او گردد. امام زين العابدين عليه السلام در دعاي مكارم الاخلاق از خداوند چنين مي خواهد: خداوندا! اگر عمر من چراگاه شيطان است، آن را قطع كن.



[ صفحه 37]



نه تنها شيطان كه گاهي وهم و خيال، روح انسان را لگدكوب مي كند و انسان را غافل از حق و حقيقت مي گرداند.

آري پيامبر اكرم در خواب هم بيدار بود و ما در بيداري و حتي در حال نماز هم خوابيم و روحمان دستخوش شيطان و خيال است، به قول مولوي:



گفت پيغمبر كه عيناي ينام

لاينام القلب عن رب الانام



چشم تو بيدار و دل رفته به خواب

چشم من خفته، دلم در فتح باب



و در جاي ديگر مي گويد:



گفت پيغمبر كه دل، همچون پري است

در بياباني اسير صرصري است



باد، پر را هر طرف راند گزاف

گه چپ و گه راست با صد اختلاف



اين نفس اگر مهار نشود هر لحظه انسان را به فساد مي كشاند: (ان النفس لأمارة بالسوء الا ما رحم ربي) [8] .

به همين دليل قرآن، بهشت را مخصوص كساني مي داند كه نه تنها به زبان بلكه در دل نيز اراده ي برتري طلبي و فساد نداشته باشند. [9] و براي آنان كه نفس خود را از هوسها باز داشته اند، بهشت را مأوي قرار داده است. [10] .



[ صفحه 38]



اولياي خدا بر افكار و انديشه هاي خود حاكمند نه محكوم آنها. آنان در اثر بندگي خدا چنان ولايت و سلطه اي بر نفس خويش دارند كه اجازه نمي دهند حتي وسوسه اي بر قلب آنها خطور كند.



من چون مرغ اوجم، انديشه مگس

كي بود بر من مگس را دسترس



پس از آنكه انسان به نور و شناخت و آگاهي رسيد و با نمازهاي عارفانه و عاشقانه و آگاهانه، نفس را كنترل و روح را در جهت رضاي خدا قرار داد و بر نفس خود ولايت و سلطه پيدا كرد، بر هستي نيز سلطه مي يابد. دعاهاي او مستجاب مي شود و كارهاي خدائي مي كند.

معجزات انبيا همان تصرف در هستي و تسلط بر طبيعت است كه با اذن الهي انجام مي دهند.

اينكه مي گويند: «العبودية جوهرة كنهها الربوبية» بندگي خالص، گوهري است كه از ربوبيت سر در مي آورد، مراد همين سلطه بر هستي است كه از بندگي خدا حاصل مي شود.

در حديث آمده كه خداوند مي فرمايد:

انسان از طريق كارهاي مستحب و نافله گام به گام به من نزديك مي شود كه تا آنكه محبوب من شود و آنگاه كه به اين مقام رسيد من چشم و گوش و زبان و دست او مي شوم و تمام حركات او خدايي و جهت دار مي شود. به جائي مي رسد كه مانند حضرت ابراهيم مي گويد: (ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين) [11] .



[ صفحه 39]



نماز و عبادتم و مرگ و حياتم همه و همه براي پروردگار جهانيان است. در اين حال هر گاه دعا كند مستجاب مي كنم و اگر سؤالي كند قبول مي كنم. [12] .


پاورقي

[1] سوره انفال، آيه 29.

[2] سوره حديد، آيه 28.

[3] سوره محمد، آيه 17.

[4] سوره عنكبوت، آيه 69.

[5] سوره اعراف، آيه 201.

[6] سوره عنكبوت، آيه 45.

[7] سوره بقره، آيه 45.

[8] سوره يوسف، آيه 53.

[9] سوره قصص، آيه 83.

[10] سوره نازعات، آيه 41 و 42.

[11] سوره انعام، آيه 162.

[12] بحار، ج 70، ص 22.


بازگشت