نفي تشبيه در حديث امام رضا


پاورقي شماره ي 18 صفحه 94

از شيخ صدوق در توحيد:60 روايت است كه؛ مرحوم علي بن أحمد بن محمد بن عمران [دقاق]، از محمد بن أبي عبدالله كوفي، از محمد بن اسماعيل برمكي، از حسين بن حسن بن برده، از عباس بن عمرو فقمي، از أبوالقاسم - ابراهيم بن محمد - علوي، از فتح بن يزيد جرجاني، آورده است كه:

«حضرت رضا عليه السلام را در راه - هنگام مراجعه از مكه به خراسان - ملاقات كردم، و او به عراق مي رفت. شنيدم مي فرمايد:

[هر كه تقواي خدا را مراعات كند! در مصونيت و پرهيز، به سر برد! و هر كه خدا را اطاعت كند، در اطاعت او باشند.]

مايل شدم كه به او برسم. رسيدم و سلام كردم. جواب داد. آنگاه فرمود:

اي فتح! هر كه به رضايت خالق پردازد، به نارضايتي آفريدگان، أهميت ندهد!. و هر كه آفريدگار را ناراضي كند، سزاوار است كه خشم خلايق، بر او مسلط گردد.

و البته! آفريدگار، توصيف نشود، جز آنچه خود به وصف خودش پرداخته. و كسي كه؛ حواس از درك او، عاجز است! و أوهام از نيلش ناتوان! و خاطرات از تحديد! و ديدگان از احاطه اش درمانده! وصفش چگونه ممكن است!؟. أجل! و بزرگتر از آن است كه؛ واصفين، وصفش كنند! و بالاتر و برتر از آن است كه؛ به نعت صفاتش پردازند!. در نزديكيش دور و بركنار است! و به دوري و بركناريش نزديك!. و او، در دوريش نزديك است! و در نزديكيش دور!. چگونگي را [چگونگي] داد! به او گفته نمي شود: چگونه است!؟ و [كجا بودن] را بيافريد، به او گفت نمي شود: كجا است!؟. در اين صورت؛ او، ابداع كننده ي [چگونگي و كجا بودن] است.

اي فتح! هر جسمي به غذائي تغذيه شده! جز خالق روزي دهنده! كه او، به أجسام، جسميت داد. و او جسم و صورت نيست. تجزيه نشده و انتها نپذيرفته و زياد نشده و كم نگشته!. از ذات آنچه مركب ساخت مبرا است - چيزي كه؛ در ذات كسي كه به آن جسميت داد، تركيب نمود! -. و او، لطيف و آگاه و شنوا و بينا است!. واحد و [أحد] و صمد است. نزائيده و زائيده نشده! و برايش أحدي همتا نبود. ايجاد كننده ي أشياء! و تجسم دهنده ي أجسام و تصويركننده ي صور است. اگر؛ چنان بود كه؛ [مشبهه] مي گويند، خالق از مخلوق! و رازق از مرزوق! و موجد از موجود، شناخته نمي شد! أما؛ او است، ايجاد كننده. بين او و كسي كه؛ جسم و صورتش داده و ايجادش كرده، فرق (بسياري) است! زيرا؛ چيزي مانند او نيست.

گفتم: خدا يكي است، و انسان، يكي! پس؛ واقعا! يگانگي خدا، به يگانگي انسان، شبيه نيست؟

فرمود: چيز محالي گفتي! خدا، تو را ثابت قدم بدارد! منحصرا؛ تشبيه در معاني است. و أما در أسماء، همه يكي است، و آن، دلالت بر مسمي است. و آن، چنين است كه؛ اگر گفته شود: انسان، يكي است، باخبر مي سازد كه او، پيكر واحدي است! و دو پيكر نيست. و انسان - خودش - يكي نيست، زيرا كه أعضايش مختلف و



[ صفحه 181]



رنگش گوناگون و متعدد است. و او، أجزاء مجزا است! يكسان نيست. خونش سواي گوشت! و گوشتش سواي خون او است. و عصبش غير عروق او، و مويش غير پوست او، و سياهيش غير سفيدي او است، و همچنين؛ تمام خلايق ديگر.

پس؛ انسان، در نام، [يكي] است! در معني، [يكي] نيست. و خدا جل جلاله! يكتا و يگانه اي است! كه يگانه اي جز او نيست. و در او، تفاوت و اختلاف و زياد و نقصان نيست. و أما انسان، مخلوق و مصنوع و [جمع و جور شده] است. مركب از (مواد و) أجزاء مختلف و جواهر گوناگون!. جز اينكه او - جمعا - يك چيز است.

گفتم: اينكه فرموديد: [لطيف]، برايم تفسير كنيد. البته! مي دانم كه؛ لطف او، خلاف لطف ديگران است - به خاطر فرق اين دو لطف - جز اينكه؛ من دوست دارم، برايم مشروحا بيان كنيد.

فرمود: اي فتح! گفتم [لطيف]، براي خلق لطيف! و علمش به چيز لطيف. آيا به أثر صنعش نمي نگري؟ در گياه لطيف و غير لطيف! و خلق لطيف أجسام حيوان، از پشه ي ريز و درشت و كوچكتر از آن! - موجودات ريزي كه؛ ديده ها به روشني آن را نيابد! - بلكه از خرديش نر و ماده، و قديم و نوزاد، تشخيص داده نشود!. و چون؛ خردي آن را در لطافت و راهيابيش به جفتگيري! و گريز از مرگ! و گردآوري مصالحش در بيابانها و كوير و گرداب درياها و پوست درختان، ديديم! و فهماندن برخي از آنها، اندكي از سخن خويش را، ملاحظه كرديم! و آنچه از آن به فرزندانش مي فهماند! و براي آنان غذا مي برد، (همه را فهميديم!) آنگاه؛ رنگ آميزي آنان - سرخي با زرد، و سفيدي با قرمز - (مشاهده كرديم!) دانستيم كه؛ خالق اين آفريده ها [لطيف] است! و اينكه؛ هر سازنده اي صنعتش را از چيزي ساخته، و خداي خالق لطيف جليل، آفريد و ساخت! (اما) نه از چيزي!.

گفتم: فدايت گردم! و غير از خالق جليل، آفريننده ي ديگري است؟

فرمود: البته؛ خداي تبارك و تعالي! مي فرمايد: [تبارك الله أحسن الخالقين]. [1] و خبر داده كه؛ در بندگانش آفرينندگاني است! از آنها، عيسي بن مريم است كه - به اذن خدا - از گل، همچون؛ هيأت پرنده آفريد! و در آن بدميد! و [به اذن خدا] پرنده شد. و سامري، گوساله اي - پيكري كه صداي گوساله داشت - برايشان آفريد!.

گفتم: البته عيسي، از گل، پرنده اي آفريد كه، دليل پيامبريش بود! و سامري، گوساله اي - پيكري - براي نقض نبوت موسي عليه السلام آفريد!. و آن را، خدا خواست كه چنين باشد؟ اين - مسلما - شگفت آور است!!.

فرمود: واي بر تو! اي فتح! البته براي خدا، دو اراده و دو مشيت است: اراده ي حتم، و اراده ي عزم. بازمي دارد [در حالي كه او مي خواهد!] و فرمان مي دهد [در حالي كه او نمي خواهد!]. آيا نديدي كه؛ آدم و همسرش را از خوردن درخت، بازداشت! و او (خوردن) آن را خواست. و اگر نمي خواست، نمي خوردند! و اگر مي خوردند، خواهانيشان بر مشيت خدا، چيره مي گشت!. و به ابراهيم، فرمان داد كه فرزندش - اسماعيل - را سر ببرد! و خواست كه، او را سر نبرد! و اگر نمي خواست كه سرش را نبرد، مشيت ابراهيم بر مشيت خداي عزوجل! چيره مي گشت!.



[ صفحه 182]



گفتم: از من گره گشودي! خدا، گره گشاي تو باشد!. جز اينكه گفتي: [شنوا، بينا]. شنوا با گوش؟ و بينا با چشم؟!.

فرمود: او، مي شنود با آنچه مي بيند!. و مي بيند با آنچه مي شنود!. بينا است! نه با چشم - مثل چشم آفريدگان - و شنوا است! نه مانند شنيدن شنوندگان! ليكن؛ وقتي كه؛ چيز پنهاني [از أثر ذره ي سياه! بر سنگ سخت! در شب ظلماني! زير خاك و درياها] بر او پوشيده نيست، گفتيم؛ [بينا] است! نه مانند چشم آفريدگان. و زماني كه؛ أنواع لغات و زبانها، بر او مشتبه نشد، و شنيدن از شنيدن ديگر، بازش نداشت، گفتيم: [شنوا] است! نه مثل شنيدن شنوندگان.

گفتم: فدايت گردم! مسأله اي باقي ماند.

فرمود: بياور، خدا پدرت را بيامرزد!

گفتم: خداي قديم، مي داند چيزي كه نبود، اگر بود، چگونه مي بود؟

فرمود: واي بر تو! البته؛ مسائلت مشكل است. آيا نشنيدي، خدا مي فرمايد:

[اگر معبودي - جز خدا - در آسمان و زمين بود! اين دو، فاسد مي گرديد.] [2] .

[و هر آينه؛ برخي از آنها به برخي، برتري مي جستند.] [3] .

و خدايتعالي! گفتار أهل آتش را (چنين) بازگو مي كند:

[ما را بيرون بياور تا عمل صالحي بجاي آوريم! غير آنچه بجا مي آورديم] [4] .

و فرمود: [و اگر بازگشتند، به آنچه از آن نهي شدند عودت كنند!] [5] .

پس؛ چيزي را كه نبود، دانسته است كه؛ اگر بود، چگونه مي بود.

ايستادم كه دست و پايش ببوسم، سرش را نزديك كرد، صورت و سرش را بوسيدم و بيرون رفتم. و به خاطر خير و صلاحي كه روشن گرديد، آن چنان سرور و شادي در من بود! كه از (بيان و) وصفش عاجزم!.»



[ صفحه 183]




پاورقي

[1] مؤمنون، آيه 14.

[2] «لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا» أنبياء، آيه 22.

[3] «و لعلا بعضهم علي بعض» مؤمنون، آيه 91.

[4] «أخرجنا نعمل صالحا غير الذي كنا نعمل.» فاطر، آيه 37.

[5] «و لوردوا لعادوا لما نهوا عنه» أنعام، آيه 28.


بازگشت