احاديث ايمان و اثرش در اعضاء و جوارح


پاورقي شماره 9 صفحه 49

در كافي - جلد 285:2 از ابن أبي عمير، از علي بن زيات، روايت است كه؛ عبيد بن زراره گفت:

«ابن قيس ماصر و عمرو بن زر، بر امام باقر عليه السلام وارد شدند - و گمان مي كنم أبوحنيفه هم بود - ابن قيس ماصر، به سخن درآمد و گفت:

البته ما، أهل دعوت و أهل ملتمان را از ايمان، خارج نسازيم و به گناه و معاصي وارد نكنيم!»

راوي گفت:

«امام باقر عليه السلام به او فرمود: اي پسر قيس! اما؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، فرموده است:

زناكننده، خود را به زنا آلوده نمي كند، در حالي كه او، مؤمن است!. و دزد (هيچگاه) مرتكب دزدي نمي شود، در حالي كه او، مؤمن است!. بنابراين؛ تو و أصحابت هر جا كه مي خواهيد برويد!.»

و در ثواب الأعمال: 312 از علي بن ابراهيم، از محمد بن أبي عمير، از معاوية بن عمار، روايت است كه؛ صباح بن سيابه گفت:

«نزد امام صادق عليه السلام بودم، به او گفته شد: زناكننده، زنا مي كند! در حالي كه او، مؤمن است! فرمود: نه، هنگامي كه روي شكم زن، قرار گرفته! از او سلب ايمان شده است،...»

و در كافي، جلد 281:2 - در حديثي دراز و طولاني - گفته است:

«عده اي از أصحاب ما، از أحمد بن محمد بن خالد، از پدرش - مرفوعا - از محمد بن داوود غنوي، از أصبغ بن نباته آورده اند كه؛ مردي به حضور أميرالمؤمنين صلوات الله عليه آمد و گفت:

يا أميرالمؤمنين! به راستي؛ عده اي گمان دارند كه؛ بنده، زنا نكند در حالي كه او مؤمن است! و دزدي نكند در حالي كه او مؤمن است! و شراب نخورد در حالي كه او مؤمن است! و ربا نخورد در حالي كه او مؤمن است! و خون حرام نريزد در حالي كه او مؤمن است!. هنگامي كه؛ در انديشه فرو رفتم كه اين بنده، نمازي چون نماز من مي خواند! و مثل من دعا مي كند! و او، با من و من با وي ازدواج مي كنيم. و او از من و من از او ارث مي بريم. و به خاطر گناهي اندك - كه به او رسيده - حتما از ايمان، خارج است! اين، حقيقة؛ بر من گران آمد و از آن، سينه ام تنگ شد!.

أميرالمؤمنين صلوات الله عليه، فرمود: راست گفتي! شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله،...»

اين روايات، آنچه را كه از معصومين عليهم السلام رسيده - كه ايمان، بر أعضاء و جوارح (انسان) پراكنده است - تأييد مي نمايند. و براي هر يك از آنها، ايماني است مخصوص خود، و آن جارحه، مسئول آن است. و حديثي كه از امام صادق عليه السلام، روايت شده، گواه راستي! بر اين مطلب است. فرمود:

«كسي كه قائل شد: ايمان، گفتار بدون عمل است، او، دور از رحمت و بركات الهي است!» [1] .



[ صفحه 161]



و روايات، در [ايمان جوارح و مسئوليتش!] مستفيض و متواتر است. و از آن جمله، كليني در كافي - جلد 37:2 - آورده كه:

«عده اي از أصحاب ما، از أحمد بن محمد بن خالد، از پدرش، و محمد بن يحيي از أحمد بن محمد بن عيسي - جميعا - از برقي، از نضر بن سويد، از يحيي بن عمران حلبي، از عبيدالله بن حسن روايت دارند كه؛ حسن بن هارون گفت:

امام صادق عليه السلام به من فرمود:

[يقينا! گوش و چشم و دل، از او - همه شان - مسئول اند!] [2] .

فرمود: گوش، از آنچه شنيده، بازپرسي شود! و چشم، از آنچه نظر افكنده! و دل، از آنچه بدان گرويده!.»

و (همچنين) وي در كافي - جلد 33:2 تا 37 - گفته است؛ علي بن ابراهيم، از پدرش، از بكر بن صالح، از قاسم بن بريد، آورده كه؛ أبوعمرو زبيري، به ما اظهار داشت:

«به امام صادق عليه السلام گفتم:

اي عالم! مرا آگاه ساز! كه؛ نزد خدا، كداميك از أعمال، برتر و بالاتر است؟

فرمود: آنچه كه خدا، جز به آن، چيزي را نپذيرد!

گفتم: و او چيست؟

فرمود: ايمان به خدائي كه؛ جز او، معبودي نيست! كه بالاترين أعمال، از لحاظ درجه! و شريفترين عمل از حيث منزلت و مقام! و بيشترين و بلندترينش از جهت نصيب و قسمت است!.»

أبوعمرو افزود؛

«گفتم: آيا از ايمان، مرا باخبر نمي كني؟ كه آيا او، گفتار است و عمل؟ يا گفتار بدون عمل؟

فرمود: ايمان، تمامش عمل است! و گفتار، برخي از آن عمل! به فرض (و واجب كردن) خدا، در كتابش روشن است! و نور آن واضح! و دليلش ثابت است. بدان وسيله؛ كتاب، بر او گواه است! و او را به سويش مي خواند.»

وي افزود؛

«گفتم: فدايت شوم! آن را برايم توصيف كن تا بفهمم.

فرمود: ايمان، حالات و درجات و طبقات و منازلي است. از آن، ايمان تامي است! كه تمامش به انتها رسيده. و از آن، ايمان ناقصي است! كه نقصانش بين و آشكار است. و از آن، ايمان راجحي است! كه رجحانش زياد است.

گفتم: به راستي؛ ايمان، تمام شود و كم و زياد گردد!؟

فرمود: آري

گفتم: آن، چگونه است!؟

فرمود: براي اينكه؛ خداي تبارك و تعالي! ايمان را بر أعضاء و جوارح فرزند آدم، فرض و واجب



[ صفحه 162]



گردانيده! و بر آنها، تقسيم كرده! و بينشان، پراكنده ساخته است!. بنابراين؛ از جوارحش عضوي نيست مگر اينكه؛ بر عهده اش ايماني است به غير ايماني كه بر عهده ي عضو ديگر است!. از آن جمله؛ قلب او است، كه به آن، عقلش بكار اندازد و تفقه كند و بفهمد! و آن، أمير بدن او است! كه جوارحش جز به رأي و فرمان او، وارد و صادر نشود!. و از آن جمله؛ دو چشم او است، كه به آنها مي بيند!. و دو گوش او است، كه به آنها مي شنود!. و دو دست او، كه به آنها صولت و شدت، اظهار مي نمايد!. و دو پاي او، كه با آنها راه مي رود. و عورت او، كه قوه ي باه، از جانب او است!. و زبان او، كه به آن گويا است!. و سر او، كه در آن، صورت وي است. بدين جهت؛ از اين جوارح، عضوي نيست، مگر اينكه؛ ايماني بر عهده ي او است! به غير ايماني كه؛ بر عهده ي عضو ديگر است - به فرض (و واجب كردن) خدائي كه اسمش همواره! پر بركت است! - كه با آن، كتاب، بر او گويا است! و با آن؛ عليه او گواهي دهد!.

پس؛ بر قلب انسان، (چيزي) فرض و واجب كرده! غير آنچه بر گوش، فرض و واجب كرده است!. و بر گوش، (چيزي) فرض و واجب كرده! غير آنچه بر چشمها فرض و واجب كرده است!. و بر چشمها (چيزي) فرض و واجب كرده! غير آنچه بر زبان، فرض و واجب كرده است. و بر زبان، (چيزي) فرض و واجب كرده! غير آنچه بر دستها، فرض و واجب كرده است. و بر دستها، (چيزي) فرض و واجب كرده! غير آنچه بر پاها فرض و واجب كرده است. و بر پاها (چيزي) فرض و واجب كرده! غير آنچه بر عورت، فرض و واجب كرده است. و بر عورت، (چيزي) فرض و واجب كرده! غير آنچه بر صورت، فرض و واجب كرده است.

و اما؛ از ايمان، آنچه بر دل انسان، فرض و واجب كرده (از اين قرار است):

[اقرار و معرفت و پيمان و رضا و تسليم به اينكه؛ اله و معبودي نيست، جز خدا، كه يگانه و يكتا است! و شريكي برايش نيست! - اله واحدي (كه؛ توصيف نشدني است!) - يار و صاحب و فرزندي اتخاذ نكرده است!. و اينكه؛ محمد صلوات الله عليه و آله، بنده و پيام آور او است. و اقرار به آنچه؛ پيامبر يا كتاب، از جانب خدا آمده است.]

پس؛ آن، چيزي است! كه؛ خدا، بر قلب انسان، از اقرار و معرفت و شناسائي، فرض و واجب كرده! و آن، عمل او است. و آن، گفتار خداي عزوجل! است، كه فرمود:

[... مگر آنكه؛ مجبور شود! و قلبش به ايمان مطمئن! وليكن كسي كه؛ به كفر و ناسپاسي، (دل و) سينه، باز نمود!...] [3] .

و فرمود: [الا (اي مردم)! به ياد خدا، دلها، مطمئن شود و آرام گيرد] [4] .

و فرمود: [كساني كه؛ به دهانشان مؤمن شدند! و دلهاي آنان، مؤمن نشده است!.] [5] .

و فرمود: [اگر؛ آنچه كه در نفس شما است، آشكار سازيد، يا پنهان كنيد! به آن، شما را - خدا - محاسبه



[ صفحه 163]



كند! نتيجة؛ به هر كه خواهد، آمرزش و غفران نصيب گرداند! و هر كه را خواهد عذاب كند!.] [6] .

پس؛ آن، چيزي است كه؛ خداي عزوجل! از اقرار و معرفت و شناسائي، بر قلب انسان، فرض و واجب كرده است. و آن، عمل وي است! و آن، رأس ايمان است.

و فرض و واجب كردن خدا، بر زبان، تعبير و گفتار از قلب است! به آنچه بر او پيمان بسته و اقرار نموده است.

خداي تبارك و تعالي! فرمود: [و گفتار خوب، به مردم بگوئيد] [7] .

و فرمود: [و بگوئيد: به آنچه كه؛ بر ما نازل شد! و بر شما نازل شد، گرويديم! و اله ما و اله شما، يكي است! و ما، بر او تسليميم!.] [8] .

پس! اين، چيزي است كه خدا بر زبان، فرض و واجب كرده! و آن، عمل وي است! و بر گوش، فرض و واجب است! كه از گوش دادن به چيزي كه خدا حرام كرده، اجتناب كند! و از آنچه برايش حلال نيست - آنچه نهي خدا بر آن تعلق يافته - و از گوش دادن به چيزي كه؛ مورد خشم خدا است، اعراض كند. و در اين باره فرمود:

و در كتاب، بر شما نازل كرده است كه؛ هر گاه شنيديد؛ آيات و نشانه هاي خدا، مورد كفر و ناسپاسي قرار مي گيرد و مسخره انگاشته مي شود! با آنان منشينيد، تا به حديث ديگري پردازند! و غور كنند.] [9] .

آنگاه؛ خداي عزوجل! مورد فراموشي را استثنا كرد و فرمود:

[و اگر چنانچه شيطان - مؤكدا - تو را به فراموشي و نسيان كشد، در اين حال، بعد از يادآوري، با گروه ستمگر، منشين!.] [10] .

و فرمود: [پس؛ به بندگانم مژده رسان! بندگاني كه؛ قول و گفتار را گوش مي دهند، و بهترين آن را پيروي مي كنند!. همانها، كساني اند كه؛ خدا، هدايتشان كرده! و آنها، همان صاحبان عقل و خرداند!.] [11] .

و فرمود: [تحقيقا؛ مؤمنين، رستگار شدند! كساني كه؛ همانها، در نمازشان دل خاشع و فروتن دارند! و كساني كه؛ همانها، از لغو (و سخن بيهوده) رويگردان اند! و كساني كه؛ همانها بر زكات، (عامل و) فاعل اند!] [12] .

و فرمود: [و هر گاه؛ لغو (و هرزي) شنيدند، از آن رويگردان شدند! و گفتند: أعمال و كردار ما، براي ما است! و أعمال و كردار شما، براي شما!.] [13] .



[ صفحه 164]



و فرمود: [و هر گاه؛ به لغو (و هرزي) گذر نمودند، كريمانه! گذشتند!.] [14] .

و اين، آن چيزي است كه؛ خدا، از ايمان، بر گوش، فرض و واجب ساخت. كه به آنچه برايش حلال (و جايز) نيست، گوش فرا ندهد!. و آن، عمل وي است! و آن، از ايمان است.

و بر [ديده]، فرض و واجب ساخت، كه؛ به آنچه خدا، برايش حرام كرده، نگاه نكند. و آنچه خدا، نهيش فرموده - از آنچه؛ برايش حلال (و جايز) نيست - دوري كند! و آن، عمل وي است! و آن، از ايمان است. بنابراين؛ خداي تبارك و تعالي! فرمود:

[به مؤمنين بگو: از ديدگانشان فرو پوشند! و عورتشان را حفظ و نگهداري كنند.] [15] .

پس؛ آنها را از نگاه به عورتشان بازداشت! و بازداشت كه؛ فردي به عورت برادرش نگاه كند. (و هر كس بايستي؛) عورت خود را از نظر، حفظ و نگهداري كند. و فرمود: [و به زنان مؤمن بگو: از ديدگانشان فرو پوشند! و عورتشان را حفظ و نگهداري كنند.] [16] .

محافظت از اينكه؛ فردي از آنان، به عورت ديگري نگاه كند. و (بايستي) عورتش را از نگاه، حفظ و نگهداري كند!.

و فرمود: آنچه در قرآن، از نگهداري و حفظ (عورت و) فرج آمده، آن از زنا است. مگر اين آيه، كه البته! از [نگاه] است.

سپس؛ آنچه بر قلب و زبان و گوش و چشم انسان، فرض و واجب ساخت، در آيه ي ديگر (آن را) به نظم آورد و فرمود: [... دنبال پنهان ساختن نبوديد! تا گوش و ديدگان و پوستهايتان، به زيان شما گواهي دهد!...] [17] .

پوست - در اين آيه - ران و عورت است.

و فرمود: [آنچه را كه برايت، به آن، دانش و عملي نيست دنبال مكن! كه قطعا! گوش و چشم و دل از او - همگي - مسئول اند!] [18] .

و اين، فرو پوشيدن از محرمات الهي است كه؛ خداي عزوجل! بر [ديدگان]، فرض و واجب كرد. و آن، عمل آنها است! و آن، از ايمان است.

و خدا، بر دو دست (انسان)، فرض و واجب ساخت، كه شدت و صولت! به آنچه خدا حرامش كرد، ابراز نكند، و آن را در جائي كه ذات أقدس الهي، فرمان داد، به كار اندازد، و بر آنها، صدقه و صله ي رحم و جهاد در راه خدا و طهارت براي نماز را فرض و واجب كرد. و فرمود:

[اي كساني كه ايمان داريد! هر گاه به نماز ايستاديد، صورت و دستهاي خود را تا مرفق بشوئيد! و به سر و پايتان - تا برآمدگي - مسح كنيد.] [19] .



[ صفحه 165]



و فرمود: [پس اگر؛ با آنها كه؛ ناسپاس و كافرند روبرو شديد، آنها را گردن بزنيد! تا زماني كه آنان را - با خشونت - از پاي درآوريد! و زمين را از خونشان سيراب نموديد! (اسيران جنگي را) محكم به قيد و بند درآوريد! يا بعدا بر آنان منت گزارده (و آزادشان كنيد!) و يا فدا گيريد. تا جنگ و جدال، سنگيني و فشار خود را فرو نهد!] [20] .

پس، اين، چيزي است كه؛ خدا، بر دو دست (انسان)، فرض و واجب ساخت. زيرا؛ [زدن] از تمرين و ممارست آنها است.

و بر [دو پا] فرض و واجب نمود كه؛ هر كس به اندك معصيتي - از معاصي خدا - قدم برندارد. و بر آنها، واجب است به سوئي گام نهند، كه در آن، خوشنودي و رضاي خدا است. و فرمود:

[با كبر و زنا - در زمين - راه مرو! كه قطعا؛ تو، زمين را هرگز نتواني شكافت! و در بلندي قد، به كوهها نخواهي رسيد!.] [21] .

و فرمود: [و در گام نهادن و رفتارت، ميانه رو باش! و از صدايت فرو بنشان! كه به راستي؛ خشن ترين صداها، صداي الاغها است!.] [22] .

و درباره ي آنچه كه دست و پا، به زيان خود و أرباب خويش، گواهي دادند - از نابودي و تضييعشان دستورات و فرائض (و واجبات) خدا را، كه بر آنها واگذار شده است - فرمود:

امروز، بر دهانشان مهر مي زنيم! و به آنچه مي اندوختند، دستشان با ما سخن گويد! و پايشان گواهي دهد.] [23] .

پس؛ اين - نيز - از آن چيزهائي است، كه؛ خدا، بر [دست و پا] فرض و واجب ساخت. و آن، عمل آنها است! و آن، از ايمان است.

و بر صورت انسان، شبانه روز - در أوقات نماز - سجده بر خدا، فرض و واجب است. فرمود:

[اي كساني كه ايمان داريد! به ركوع و سجده رويد! و پروردگار خويش را عبادت و بندگي كنيد! و خير را فعليت دهيد. باشد كه رستگار شويد!.] [24] .

پس؛ اين، فريضه ي همگاني و جامعي است، نسبت به صورت انسان و دست و پاي او.

و در جاي ديگر فرمود: [و البته! مساجد، براي خدا است. بنابراين؛ با خدا، أحدي را نخوانيد.] [25] .

و درباره ي آنچه از پاكي و نماز، به جوارح انسان، فرض و واجب ساخت - و اين از زماني است كه؛ خداي عزوجل! پيامبرش را از بيت المقدس به كعبه، انصراف داد - فرمود:

[و ممكن نيست! كه؛ خدا، ايمان شما را ضايع كند! البته؛ خدا به مردم، رؤوف و رحيم است.] [26] .



[ صفحه 166]



نماز را ايمان ناميد.

پس؛ كسي كه به ديدار خداي عزوجل! نائل شد! در حالي كه؛ حافظ جوارحش بود، و فرائض و حقوقي را كه؛ خدا، به هر عضوش محول ساخته، ايفا نمود، خدا را در استكمال ايمانش ملاقات كرد. و او، از أهل بهشت است. و كسي كه؛ در قسمتي از آن، خيانت ورزيد! يا از آنچه كه خدا، درباره ي آنها دستور داد، تجاوز كرد! [ناقص الايمان]، به ديدار حق، نائل شد.»

أبوعمرو افزود:

«گفتم؛ تحقيقا؛ نقصان ايمان و تمام شدنش را فهميدم، افزونيش از كجا آمد!؟

اظهار داشت؛ گفتار خداي عزوجل! (كه مي فرمايد):

[و اگر؛ چنانچه سوره اي نازل شد، از آنها فردي است كه مي گويد: اين، كداميك از شما را - از حيث ايمان - فزوني داد!؟

(در جوابشان بگو:) اما؛ كساني كه ايمان دارند، آنها را - از حيث ايمان - فزوني داد! و آنها در پي مژده اند!. و اما؛ كساني كه در دلشان ناخوشي و مرض است، آنها را - پليدي بر پليدي - افزود!] [27] .

و فرمود:

[ما، قصه ي خبرشان را بر تو - به حق - گوئيم: البته! آنها جوانمرداني بودند! كه به پروردگار خويش ايمان داشتند! و آنها را از حيث هدايت، فزوني داديم.] [28] .

و اگر همه اش - بي كم و زياد - يكي بود، براي هيچكدامشان نسبت به ديگري، فضل و برتري نبود! و قطعا؛ نعمتها در آن بالسويه بود! و مردم، مساوي يكديگر بودند، و برتري از بين مي رفت! وليكن؛ به [تمام بودن ايمان]، مؤمنين، داخل بهشت گرديدند! و با [فزوني ايمان]، مؤمنين - نزد خدا - به درجات (مختلف)، برتري جستند!. و به [نقصان ايمان]، أهل تفريط، به آتش رفتند!.»



[ صفحه 167]




پاورقي

[1] بحار، جلد 19:69.

[2] «ان السمع، و البصر و الفؤاد كل أولئك كان عنه مسئولا» اسراء، آيه 36.

[3] «... الا من أكره و قلبه مطمئن بالايمان ولكن من شرح بالكفر صدرا...» نحل، آيه ي 106.

[4] «ألا بذكر الله تطمئن القلوب» رعد، آيه ي 28.

[5] نص آيه اين است: «يا أيها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون في الكفر من الذين قالوا آمنا بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم.» مائده، آيه ي 41.

[6] «ان تبدوا ما في أنفسكم أو تخفوه يحاسبكم به الله فيغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء.» بقره، آيه ي 284.

[7] «و قولوا للناس حسنا» بقره، آيه ي 83.

[8] «و قولوا آمنا بالذي أنزل الينا و أنزل اليكم و الهنا و الهكم واحد و نحن له مسلمون.» عنكبوت، آيه ي 46.

[9] «و قد نزل عليكم في الكتاب أن اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتي يخوضوا في حديث غيره.» نساء، آيه 140.

[10] «و اما ينسينك الشيطان فلا تعقد بعد الذكري مع القوي الظالمين.» أنعام، آيه 68.

[11] «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه أولئك الذين هدايهم الله و أولئك هم أولوا الألباب» زمر، آيه 18.

[12] «قد أفلح المؤمنون، الذينهم في صلوتهم خاشعون و الذينهم عن اللغو معرضون و الذينهم للزكاة فاعلون.» مؤمنون، آيه 1 تا 4.

[13] «واذا سمعوا اللغو أعرضوا عنه و قالوا لنا أعمالنا ولكم أعمالكم.» قصص، آيه 55.

[14] «و اذا مروا باللغو مروا كراما.» فرقان، آيه 72.

[15] «قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم.» نور، آيه 30.

[16] «و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن و يحفظن فروجهن» نور، آيه 31.

[17] «... و ما كنتم تستترون أن يشهد عليكم سمعكم و لا أبصاركم و لا جلودكم...» فصلت، آيه 22.

[18] «و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفؤاد كل أولئك كان عنه مسئولا.» اسراء آيه 36.

[19] «يا أيها الذين آمنوا اذا قمتم الي الصلوة فاغسلوا وجوهكم و أيديكم الي المرافق و امسحوا برؤوسكم و أرجلكم الي الكعبين» مائده، آيه 6.

[20] «فاذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب حتي اذا أثخنتموهم فشدوا الوثاق فامامنا بعد و اما فداء حتي تضع الحرب أوزارها» محمد (ص)، آيه 4.

[21] «و لاتمش في الأرض مرحا انك لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولا» اسراء، آيه 37.

[22] «و اقصد في مشيك و اغضض من صوتك ان انكر الأصوات لصوت الحمير» لقمان، آيه 19.

[23] «اليوم نختم علي افواههم و تكلمنا أيديهم و تشهد أرجلهم بما كانوا يكسبون. «يس، آيه 65.

[24] «يا أيها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون.» حج، آيه 77.

[25] «و أن المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا.» جن، آيه 18.

[26] «و ما كان الله ليضيع ايمانكم ان الله بالناس لرؤوف رحيم.» بقره، آيه 143.

[27] «و اذا ما أنزلت سورة فمنهم من يقول أيكم زادته هذه ايمانا فأما الذين آمنوا فزادتهم ايمانا و هم يستبشرون و أما الذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الي رجسهم...» توبه، آيه 126.

[28] «نحن نقص عليك نبأهم بالحق انهم فتية آمنوا بربهم وزدناهم هدي» كهف، آيه 13.


بازگشت