ناخوشي دلها در روايات معصومين


پاورقي شماره ي 8 صفحه 48

كليني آورده كه:

«محمد بن يحيي، از أحمد بن محمد، از عبدالله بن محمد حجال، از برخي از يارانش - مرفوعا - روايت دارد كه؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

با يكديگر، مذاكره و ملاقات و گفتگو كنيد! مسلما؛ گفتگو، جلاي دلها است!. يقينا؛ دلها را زنگار مي گيرد! چنانكه شمشير، زنگ مي زند! جلايش حديث و گفتگو است.»

أصول كافي، جلد 41:1.

و صدوق، در خصال - جلد 81:1 - از خليل، از أبوالعباس سراج، از قتيبه، از رشيد بن سعد بصري، از شراحيل بن يزيد، از عبدالله بن عمر، و أبوهريره، آورده كه؛ پيامبر أكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«هر گاه دل انسان، پاك شد، جسدش (نيز) پاك و پاكيزه مي شود!. هر گاه؛ دل انسان، خبيث و ناپاك شد، جسدش (نيز) خبيث و ناپاك شود!.»

و از علي بن ابراهيم، از پدرش، از ابن أبي عمير، از حفص بن بختري - مرفوعا - روايت است كه؛ أميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

«به نفس خويش، با حكمت بي نظير و نو، روح بدميد! كه آن، ناتوان و خسته مي شود! چنانكه؛ بدنها خسته و ناتوان مي گردد!.» كافي، جلد 48:1

و فرمود:«زنهار! و البته؛ از گرفتاري و بلا، فقر و فاقه است. و شديدتر از فقر و فاقه، ناخوشي بدن است. و شديدتر از ناخوشي بدن، مرض دل است!.

زنهار! و البته؛ از نعم (پروردگار)، وسعت مال است! و بالاتر از وسعت مال، تندرستي! و بالاتر از تندرستي، تقواي دل است!.»

نهج البلاغه، شرح عبده (چاپ مصر)، جزء سوم، كلمه قصار 388، و أمالي طوسي، جلد 146:1 و تحف العقول:140

و فرمود: «يقينا؛ براي دلها، شهوت و اقبال و ادباري است! بنابراين؛ از جانب شهوت و اقبالش با آن روبرو شويد!. و يقينا؛ دل - آنگاه كه به اجبار و اكراه، وادار گردد - نابينا شود!»

نهج البلاغه، شرح عبده (چاپ مصر)، جزء سوم، كلمه قصار 193

و فرمود: «البته؛ اين دلها، ملول و افسرده گردد! چنانكه بدنها، ملول و افسرده شود. پس؛ برايش حكمتهاي نورس و تازه، جستجو كنيد.»

نهج البلاغه، شرح عبده (چاپ مصر)، جزء سوم، كلمه قصار 91



[ صفحه 159]



و فرمود: «همانا؛ براي دلها، اقبال و ادباري است! بنابراين؛ هر گاه اقبال كرد، آن را بر نافله ها وادار كنيد! و هر گاه؛ ادبار نمود، بر (واجبات و) فرائض، منحصرش كنيد!

نهج البلاغه، شرح عبده (چاپ مصر) جزء سوم، كلمه قصار 312

امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا، دل، زنده مي شود و مي ميرد! بنابراين؛ هر گاه زنده شد، به نوافل و مستحبات، تربيتش كن. و هر گاه مرد، (همچنان) بر واجبات و فرائض، منحصرش كن!»

كتاب روضه ي بحار، جلد 278:78 از كتاب الأربعين (مخطوط)

و از محمد بن موسي برقي، از علي بن محمد ماجيلويه، از برقي، از پدرش، از محمد بن سنان - مرفوعا - روايت است كه؛ أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«شگفت انگيزترين چيزها - در انسان - قلب او است. و براي آن، موادي از حكمت است و أضدادي از خلاف آن:

اگر؛ اميد، بر آن روي آورد! طمع، خوار و ذليلش كند. و اگر؛ طمع، او را برانگيخت! حرص و آز، نابودش كند. و اگر؛ يأس و نوميدي بر او مسلط شد! تأسف و اندوه، وي را مي كشد. و اگر؛ غضب بر او عارض شد! غيظ، بر او شديدا روي آورد!. و اگر؛ به خشنودي و رضا، سعادت يافت! خويشتنداري، از يادش رود. و اگر؛ خوف و هراس، او را دريابد! احتراز و كناره گيري، مشغولش كند! و اگر؛ أمنيت، او را - گسترده - فراگيرد! غرور و خودباختگي، او را بربايد!. و اگر؛ نعمت و كرم، بر او تجديد شود! عزت و شوكت، او را فراگيرد. و اگر؛ به او مصيبت (و بلائي) رسد! جزع و بيتايي، رسوايش سازد. و اگر؛ مالي را استفاده برد! بي نيازي و غنا، به طغيانش وادارد. و اگر؛ فقر و فاقه او را بگزد! گرفتاري و بلا، مشغولش كند!. و هر گاه؛ به او گرسنگي فشار آورد! ضعف و ناتواني، از پايش درآورد. و هر گاه؛ به سيري، زياده روي كند! پرخوري و شكمبارگي، راه نفس را بر او ببندد!.

پس؛ هر كوتاهي، برايش مضر است! و هر زياده روي، برايش مفسده انگيز!»

روضه ي كافي: 21 و بحار، جلد 52:70



[ صفحه 160]




بازگشت