و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه


انعام، آيه 153

ابن شهرآشوب، در [المناقب]، جلد 72:3 گفته كه:

«ابراهيم ثقفي در روايتي - كه سندش را به أبوبرزه ي أسلمي مي رساند - آورده كه: رسول خدا صلي الله عليه و آله، در آيه ي [و أن هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله] [1] فرمود:



[ صفحه 150]



از خدا، درخواست نمودم كه آن را براي علي قرار دهد، (خدا هم) چنين كرد.» [2] .

و محمد بن حسن صفار، از عمران بن موسي، از موسي بن جعفر، از علي بن أسباط، از محمد بن فضيل، از أبوحمزه ي ثمالي روايت كرده كه:

«از امام صادق عليه السلام، درباره ي [و أن هذا صراطي مستقيما فاتبعوه] پرسيدم، فرمود:

او، به خدا قسم! [علي] است. او، به خدا قسم: ميزان و صراط است.» [3] .

و شيرازي از قتاده، آورده كه:

«حسن بصري، درباره ي [هذا صراطي مستقيما] مي گويد:

اين، راه علي بن أبيطالب و أولاد او است، كه راهي است مستقيم! و ديني است مستقيم!. پس؛ آن را پيروي كنيد و به آن متمسك شويد. و آن، البته! واضح و روشن است! در آن پيچ و خمي نيست.» [4] .

و از جابر بن عبدالله روايت است كه:

«پيامبر أكرم صلي الله عليه و آله و سلم، زماني كه أصحابش نزد او بودند - در حالي كه با دستش به علي، اشاره نمود - فرمود:

اين است [صراط مستقيم]! پس؛ او را پيروي كنيد.» [5] .

و از سعد، روايت است كه؛ امام باقر عليه السلام در آيه ي [و أن هذا صراطي مستقيما فاتبعوه] فرمود: «آل محمد، راهي است كه بر آن، دلالت شده است» [6] .

شرف الدين نجفي در [تأويل الآيات الباهرة] گفته:

«علي بن يوسف بن جبير، در كتابش [نهج الايمان] يادآور شده كه:

صراط مستقيم - در اين آيه - همان علي بن أبيطالب است.» [7] .

و در تفسير [فرات كوفي] صفحه 43، از محمد بن حسين بن ابراهيم - به طور معنعن - [8] از امام باقر عليه السلام روايت است كه:

«أبوبرزه، به ما گفت: زماني كه نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوديم، با دستش به علي بن أبيطالب، اشاره نمود و فرمود:

و أن هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصيكم به لعلكم تتقون [9] .

در اين هنگام، مردي گفت: آيا چنين نيست كه خدا، منظورش - تنها - برتري اين صراط (و اين اسلام) است بر ما سواي خود؟



[ صفحه 151]



رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

اين، جفاي تو است! فلاني!

اما؛ اينكه گفتي: [برتري اسلام بر ما سواي خود] همينطور است (و حق است). و اما؛ قول خدا: [هذا صراط علي مستقيم] البته؛ آن زمان كه، از غزوه ي أول تبوك، برمي گشتيم، من، به پروردگارم اظهار نمودم:

بار الها! البته من، علي را به منزله ي هارون، نسبت به موسي قرار دادم - جز اينكه بعد از من، نبوتي برايش نيست - پس؛ سخن مرا تصديق كن! و وعده ي مرا عملي ساز! و به قرآن، علي را ياد كن! چنانكه به ياد هارون بودي! و البته! يقينا تو، نامش را در (كتاب خود) قرآن، يادآور شدي!

در اين هنگام، آيه اي خواند، و تصديق حرف مرا نازل فرمود. در نتيجه؛ حسادت أهل قبله - در او - و تكذيب مشركين، راسخ شد! تا آنجا كه؛ در مقام و منزلت علي عليه السلام، شك كردند! از اين رو؛ [هذا صراط علي مستقيم] نازل شد، در حالي كه؛ او، نزد من نشسته بود.

پس؛ نصيحت او را قبول كنيد! و گفتارش را بپذيريد!

واقعيت، اين است: هر كه مرا سب (و دشنام) گفت: تحقيقا: خدا را سب (و دشنام) گفته! و هر كه؛ علي را سب و دشنام گفت، يقيقنا؛ مرا، سب و دشنام گفته است.»

و اين روايت را مجلسي در بحار، جلد 14:24 آورده، و سرآغازش چنين است:

«محمد بن حسن بن ابراهيم - به طور معنعن - از أبوبرزه مي آورد كه گفت،...»

و در تفسير [فرات كوفي]:44 و بحار جلد 15:24 از جعفر بن محمد فزاري - به طور معنعن - از أبومالك أسدي، روايت دارد كه:

«از امام باقر عليه السلام درباره ي [و أن هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل] پرسيدم، آن حضرت، دست چپ خود را باز نمود و آنگاه؛ دست ديگرش را در آن، به گردش آورد! آنگاه فرمود:

مائيم صراط مستقيم او! پس، پيرويش كنيد. و راههاي دگر را پيروي ننمائيد، كه باعث پراكندگي و تفرق شما، از راه او است! - تفرق به چپ و راست! -

آنگاه؛ با دستش خط كشيد!»

تصحيح كننده ي بحار - در حاشيه ي نسخه ي كمپاني - گفته:

«اين، اشاره بر اين است كه: تعدد امامان عليهم السلام با [يكراه] بودن و واحديتشان منافات ندارد. چون؛ حقيقت نوري و هياكل معنوي آنان، با هم متحد است. چنانكه از خودشان روايت است كه: [نور واحد] اند:

- أولشان محمد! و آخرشان محمد! و كلشان محمد است! -

و اما كساني كه؛ مقابل آن بزرگواران قرار دارند، هر يك از آنها [سبيل] و راهي است جداگانه! كه به خويشتن مي خواند، سواي ديگران. نتيجة: يكي از آنها به راست مي برد و ديگري به چپ! و هر كدامشان خطي است مقابل ديگري (همچون) خطوط متمايز). بديهي است كه؛ دو خط متمايز، محال است يكي به شمار آيد!. به خلاف دايره، كه هر جزئش ممكن است أول و آخر و وسط، به حساب آيد. چون؛ دايره، تمام أجزائش شبيه يكديگر است! و اتصاف هر جزئش به صفت جزء ديگر، بلامانع است! دقت كنيد.»

روايتي كه شيخ بزرگوار، محمد بن ابراهيم نعماني در «كتاب الغيبة» صفحه 85 آورده، بيان فوق را تأييد



[ صفحه 152]



مي كند. روايت، چنين است:

«علي بن الحسين، به ما خبر داد كه؛ محمد بن يحيي عطار - در قم - از محمد بن حسان رازي، از محمد بن علي كوفي، از ابراهيم بن محمد بن يوسف، از محمد بن عيسي، از عبدالرزاق بر ما حديث كرد كه؛ زيد شحام مي گويد:

به امام صادق عليه السلام گفتم؛ كداميك أفضل اند؟ حسن يا حسين؟

فرمود، همانا برتري أول ما، به برتري آخر ما مي پيوندد! و برتري آخر ما به برتري أول ما ملحق مي شود!

(و در نسخه اي چنين است: برتري آخر ما، مانند برتري أول ما است) پس؛ همگي داراي فضل اند.

(زيد، افزود كه:) به او گفتم؛ فدايت شوم! برايم بازتر صحبت كنيد، كه من - به خدا سوگند! - جز براي طلب حق، از شما سؤال نمي كنم.

فرمود: ما از شجره اي هستيم كه؛ خدا، ما را از طينت واحدي سرشته! فضل ما از خدا است! و علم ما از پيش خدا است! و ما أمناي خدائيم بر خلقش! و دعوت كنندگان به دينش! و دربان (و حجاب) بين او و خلقش! اي زيد! باز هم بگويم؟

گفتم: آري.

فرمود: خلق ما يكي است! و علم ما يكي است! و فضل ما يكي است! و همه ي ما نزد خداي عزوجل! يكي هستيم.

گفتم: از تعداد خودتان مرا باخبر سازيد.

فرمود: ما، در آغاز آفرينشمان دوازده نفر بوديم - اين چنين - در أطراف عرش پروردگارمان جل و عز!... أول ما محمد است! و أوسط ما محمد است! و آخر ما محمد است!»

و در تفسير [فرات كوفي]:41 و بحار، جلد 15:24 از جعفر بن محمد فزاري - به طور معنعن - از حمران، روايت است كه:

«شنيدم امام باقر عليه السلام، در آيه ي [و أن هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لاتتبعوا السبل] فرمود:

علي بن أبيطالب و أئمه - از فرزندان فاطمه - همان صراط خداونداند! پس هر كه؛ از آنها ابا كند، طرق (ديگر) را پيموده است!»


پاورقي

[1] أنعام، آيه 153.

[2] بحار، جلد 364:35 و غاية المرام، جلد 247:1.

[3] غاية المرام، جلد 246:1 و جلد 434:2 و تفسير برهان، جلد 563:1.

[4] غاية المرام، جلد 434:2.

[5] غاية المرام، جلد 435:2 و تفسير برهان، جلد 563:1.

[6] تفسير عياشي، جلد 384:1، و بحار، جلد 14:24.

[7] تفسير برهان، جلد 563:1.

[8] حديثي را [معنعن] گويند كه در همه ي سندش لفظ [عن فلان] بيان شده باشد.

[9] أنعام، آيه 153.


بازگشت