درباره ي «الرحمن الرحيم»


امام عليه السلام فرمود:

[رحمن]، همان كسي است كه؛ به روزي بندگانش شديدا متمايل است! و مواد روزي خود را از آنان نبرد، اگر چه فرمانش نبرند!.

به أفراد با ايمان، در كاهش بندگي و طاعتشان [رحيم] است. و به أفراد كافر كيش و ناسپاس! - كه خواستار كمك و همراهي اند، با رفق و مدارا! به آنان - [رحيم] است.

أميرالمؤمنين فرمود:



[ صفحه 133]



[رحمن]، همان كسي است كه؛ به روزي بندگانش شديدا متمايل است!.

فرمود: و از رحمت او است! كه چون؛ نيروي بلند شدن و غذا خوردن از كودك، گرفته است! به جاي آن، تاب و توان به مادرش داد! و او را به كودك (خويش) دلسوز و مهربان آفريد! تا به تربيت و پرستاريش قيام كند. و چنانچه؛ (دست روزگار)، مادري از مادران را سنگدل و بي عاطفه پروريد! تربيت و پرستاري طفل (عاجز) را به ديگر مؤمنين، واجب گردانيد.

و از آنجا كه؛ نيروي تربيت و قيام به مصالح فرزند، از (شالوده ي وجود) برخي از حيوانات، گرفته شده، آن تاب و توان را در أولاد و فرزندشان جايگزين نمود! كه در زادروزش به پا خيزد! و به دنبال روزي مقدرش به راه افتد!.

امام عليه السلام فرمود: و تفسير [الرحمن]، اين است:

[الرحمن] كه قول خدا است، مشتق از رحم است. [1] شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: خداي عزوجل! فرمود:

من، [رحمن] ام، و آن، [رحم] است. برايش اسمي از اسمم مشتق نمودم، كسي كه با آن، رابطه برقرار كرد، (من) با او، رابطه برقرار كردم! و كسي كه از او جدا شد، از او جدا شدم!.

آنگاه؛ علي عليه السلام فرمود: آيا ميداني اين [رحم] چيست؟ - كه هر كه با آن، رابطه برقرار نمود، (خداي) رحمن، با او، رابطه برقرار نمود، و هر كه از آن، بريد! (خداي) رحمن، از او بريد!؟ -

گفته شد: يا أميرالمؤمنين! هر قومي را به اين وادار نمود كه؛ خويشان و أقوامشان را اكرام و احترام كنند! و صله ي رحم به جاي آورند!

به آنها فرمود: آيا؛ بر اين وامي دارد كه؛ با أرحام كافرشان صله ي رحم كنند!؟ و كسي را به عظمت شناسند كه خدا، كوچكش شمرده!؟ و حال آنكه؛ احتقار و كوچك شمردن كفار را بر او واجب كرده است!؟.

گفتند: نه، ولي؛ آنها را به صله ي أرحام مؤمنشان وادار نموده است.

افزود، كه؛ أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: آيا؛ براي اتصالشان به پدر و مادر خويش، حقوق أرحام و خويشانشان را واجب ساخت؟

(مخاطب، اظهار نمود:) گفتم: آري، اي برادر رسول خدا.

فرمود: در اينصورت، آنها - فقط - حقوق پدران و مادران را درباره ي آنان، برآورده مي سازند!.

گفتم: آري! اي برادر رسول خدا.

فرمود: پدر و مادرشان - فقط - آنها را در دنيا، غذا مي دهند و از ناملايمات و مصائبش نگه مي دارند! و آن، نعمتي است نابود شونده! و ناملايمي است كه از بين مي رود! در صورتي كه؛ رسول پروردگارشان، به نعمت دائمي - كه از بين نرود - سوقشان داد! و از ناملايمي نگهدارشان بود كه أبدي است و فناناپذير!.

پس؛ كداميك از اين دو نعمت، عظيم تر است؟

گفتم: نعمت رسول خدا صلي الله عليه و آله، أجل و أعظم و بزرگتر است!

فرمود: پس چگونه جايز باشد كه؛ بر أداي حق كسي وادار نمايد كه؛ خدا، حقش را كوچك شمرده! و



[ صفحه 134]



بر أداي حق كسي وادار نكند كه؛ خدا، حقش را به بزرگي ياد كرده است!؟

گفتم: آن، جايز نيست.

فرمود: پس؛ در اينصورت، حق رسول خدا صلي الله عليه و آله، عظيمتر از حق پدر و مادر است! و حق رحم پيامبر - نيز - بالاتر و عظيمتر از حق رحم والدين است. بنابراين؛ رحم رسول خدا صلي الله عليه و آله، به صله و اتصال، سزاوارتر است و (جرم و گناه) قطعش، عظيم تر!.

پس؛ واي! و صد واي!! بر كسي كه؛ در رسول خدا [قطع رحم] كند!. و واي! و صد واي! بر كسي كه؛ حرمتش را تعظيم و تكريم نكند!. آيا ندانستي؛ حرمت رحم رسول خدا (ص)، حرمت رسول خدا (ص) است! و حرمت رسول خدا (ص)، حرمت خدا است!؟ و البته! حق خدا، از هر منعم غير او، عظيم تر است!. و يقين بدان! هر منعم - جز او - تنها از اين حيث، انعام كرده كه؛ پروردگارش براي آن، مقدر او ساخته! و او را بدان توفيق داده است!.

آيا ندانستي؛ خدا به موسي بن عمران، چه گفت؟

گفتم: پدر و مادرم فداي شما! به او چه فرمود؟

اظهار داشت كه؛ خدايتعالي! فرمود: اي موسي! آيا به كنه اين مطلب، پي مي بري؟ كه رحمت من، تو را تا چه حدي فرا گرفته؟

موسي گفت: تو، از پدر و مادرم به من مهربانتري!

خدا فرمود: اي موسي! و حقيقت، جز اين نيست كه؛ به خاطر فضل رحمت من، مادرت به تو رحم آورد! بنابراين؛ منم كه او را به رفق و مدارايش - بر تو - واداشتم! و قلب او را پاك و پاكيزه نمودم! تا خواب شيرين خويش را براي تربيت و پرورشت رها كند! و اگر؛ با او چنين كاري نمي كردم، با ديگر زنان، يكسان بود.

اي موسي! آيا به كنه اين مطلب، پي مي بري كه؛ بنده اي از بندگان مؤمنم برايش خطا و گناهاني است، كه به آخرين كرانه هاي آسمان رسد! آنها را برايش مي آمرزم و باكي ندارم!

(موسي) گفت: پروردگارا! چگونه باكي نداري!؟

فرمود: براي خصلت شريفي كه در بنده ي من است، و من آن را دوست دارم. و او آن است كه؛ برادران فقير مؤمنش را دوست دارد! و به آنان سر مي زند! و خودش را با آنها، يكي مي داند! و بر آنان تكبر نمي كند. هر گاه؛ چنين فعلي از او سر زد، گناهان او را برايش مي آمرزم و باكي ندارم!

اي موسي! يقين بدان! كه فخر (و عظمت)، رداي من است! و كبرياء و بزرگي، روپوش من! پس؛ هر كه؛ در چيزي كه به اين دو مربوط است، با من، نزاع (و جدال) كند، به آتش خود، عذابش كنم!.

اي موسي! يقين بدان، از بزرگداشت جلال من اين است: بنده ي من - كه از حطام دنيا، بهره ورش ساخته ام - به بنده اي از بندگان مؤمنم [كه در دنيا، دست او را كوتاه كرده ام،] اكرام و احترام كند. پس اگر؛ بزرگي و نخوت، بر او ابراز نمود، تحقيقا؛ بزرگي و عظمت جلال مرا، سبك شمرده! و توهين كرده است!.

سپس؛ أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

البته؛ رحمي كه؛ خدا، بنا به فرمايش خود - أنا الرحمن - از رحمت خود، مشتق نموده، همان [رحم محمد (ص)] است. و يقين بدان! از اجلال و تعظيم خدا، اجلال و تعظيم محمد (ص) است. و البته (از اجلال و تعظيم محمد (ص)، اجلال و تعظيم رحم محمد (ص) است. و به راستي! هر مرد و زن مؤمن، از شيعيان ما - هم



[ صفحه 135]



او - از رحم محمد (ص) است. و يقين بدان! كه اجلال و تعظيم آنها، از اجلال و تعظيم محمد (ص) است. پس: واي! بر كسي كه؛ اندكي از حرمت محمد (ص) را سبك شمارد! و خوشا بر أحوال كسي كه؛ حرمتش را تعظيم كند! و بزرگش بداند! و رحمش را اكرام و احترام كند! و صله ي رحم بجاي آورد!.

درباره ي «الرحيم».

امام عليه السلام فرمود:

و أما؛ [الرحيم]، معنايش اين است كه: او به بندگان مؤمنش رحيم است. و از رحمت او است كه صد رحمت آفريد!. از آن، رحمت واحدي در خلايق و همه ي آفريدگان، قرار داد. و به آن، مردم به يكديگر، رحيم و دلسوزند! و مادر، به فرزندش مهربان!. و (از اين رو) مادران (در عالم) حيوانات، بر أولادشان گرايش و عطوفت دارند!. پس؛ آنگاه كه روز رستاخيز، فرارسد [رحمت واحد] را به نود و نه بخش ديگر، بيفزايد! و با آن، به أمت (جليل) محمد (ص) رحمت آورد! آنگاه؛ درباره ي كساني از أهل اين ملت - كه برايشان خواهان شفاعت اند - شفيعشان گرداند. تا اينكه؛ فردي پيش مؤمن شيعه مي آيد و مي گويد: شفاعتم كن!

و (او) گويد: چه حقي بر من داري؟

مي گويد: روزي، تو را آب دادم.

- آنچه رخ داده، به يادش آورد -

پس؛ شفاعتش كند، و شفاعتش در او قبول افتد.

و ديگري مي آيد و مي گويد: به راستي؛ بر تو حقي دارم! پس؛ شفاعتم كن!

مي گويد: و حق تو، بر من چيست؟

جواب مي دهد: ساعتي در روز گرم، به سايه ي ديوارم پناهنده شدي!

پس؛ شفاعتش كند، و شفاعت درباره ي او، قبول افتد. و دائما؛ شفاعت كند! حتي شفاعت او، درباره ي آشنايان و همنشينان و همسايگانش پذيرفته شود.

و يقينا؛ مؤمن، نزد خدا، از آنچه گمان ببريد، گرامي تر است!.


پاورقي

[1] يا مشتق از رحمة است.


بازگشت