بسم الله الرحمن الرحيم


[الله]! همان كسي است كه؛ تمام آفريدگان، به هنگام شدائد و نيازمنديها! و نااميدي و انقطاع از جميع [ماسوي الله]، و قطع رابطه از غير خدا، [به سوي او] واله و شيدايند!.

(گوينده) اظهار مي كند:

[بسم الله]، يعني: بر تمام أمورم، ياري از خدا مي طلبم! خدائي كه؛ پرستش و بندگي، جز براي او، شايسته نيست!. خدائي كه؛ دادرس است، آنگاه كه؛ از او دادخواهي شود!. پذيرا و جوابگو است، هر آنگاه كه؛ خوانده شود!.

(امام عليه السلام، فرمود:)

و اين، همان است كه؛ مردي، به امام صادق عليه السلام گفت:

يابن رسول الله! مرا، بر خدا، دلالت كن! او چيست؟! تحقيقا؛ جدل كنندگان و پيكار جويان! بر من، زياد شده اند، و مرا گيج و حيران ساخته اند!.

امام عليه السلام فرمود: اي بنده ي خدا! آيا هرگز، سوار كشتي شده اي!؟

گفت: آري!

فرمود: آيا؛ (چنين شده كه؛ آن) بشكند! و هيچ كشتي نباشد، كه تو را نجات دهد!؟ و هيچ شناوري نباشد، كه تو را بي نياز سازد!؟

گفت: آري (پيش آمده است.)

فرمود: آيا؛ در آن هنگام، به دلت افتاد كه چيزي از چيزها، قادر است، تو را از ورطه ي بلايت آزاد كند؟

گفت: آري!

امام صادق عليه السلام فرمود: پس؛ آن چيز (كه به دلت افتاد،) همان، خدا است! كه؛ بر آزاد كردن و نجات دادن، توانا است! - هنگامي كه؛ منجي (ديگري) نيست - و به دادرسي، توانا است! [هنگامي كه؛ فريادرس و دادرسي نيست.]

و امام صادق عليه السلام فرمود:



[ صفحه 125]



و چه بسا! برخي از شيعيان ما، در آغاز كار، [بسم الله الرحمن الرحيم] را (فراموش كند و) واگذارد! نتيجة؛ خدا، به گرفتاري و بلا، دچارش كند [1] براي اينكه؛ آگاه و بيدارش سازد! تا شكر و ثناي او بجاي آورد. و در آن گرفتاري و بلا، لكه ي ننگ و تقصير و كوتاهي او را - به هنگام ترك [بسم الله] - از او، بزدايد!. (همچون؛ داستان زير:)

هر آينه؛ عبدالله بن يحيي، به حضور أميرالمؤمنين عليه السلام وارد شد. و در مقابلش صندلي بود، أميرالمؤمنين عليه السلام به او دستور نشستن داد، و او هم، روي آن نشست. (ناگهان)؛ صندلي، كج شد! و با سرش (به زمين) فرود آمد! (و سرش شكست) و استخوان سرش اندكي نمايان شد! و خون، جاري گشت!. أميرالمؤمنين عليه السلام، دستور آب داد. آوردند و خون را از او شست. آنگاه فرمود: نزديك من بيا. نزدش آمد. دست خويش بر آن (زخمي) كه؛ استخوانش نمايان بود، گذاشت. از درد آن، بي تاب شد!. و بر آن، دست ماليد و آب دهان انداخت. به مجرد اين كار، زخمش خوب شد! آنچنان كه گوئي - أصلا! - جراحتي به او نرسيده است.

أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اي عبدالله! حمد و ستايش! براي خداوندي است كه؛ پاك كردن گناه شيعيان ما را - در دنيا - به رنج و محنتشان قرار داده است! تا فرمانبري و طاعت آنان را، برايشان، بي آلايش و سالم گرداند! و مستحق أجر و ثواب آن گردند.

عبدالله بن يحيي گفت: يا أميرالمؤمنين! آيا به راستي؛ ما به گناهانمان مجازات نمي شويم، جز در دنيا؟!

فرمود: آري! (همينطور است). آيا؛ نشنيدي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

«دنيا، زندان مؤمن است! و بهشت كافر!»

خدا، شيعيان ما را [به خاطر محنت و رنجي كه در اين دنيا متحمل اند، و به خاطر آمرزشي كه؛ نصيب آنان فرموده است] حتما؛ از گناهان، پاك و پاكيزه مي گرداند!. از اين جهت است كه خدا مي فرمايد:

«آنچه از گرفتاري و پيشامدي به شما رسد، از آن چيزي است كه؛ تاب و توان شما، به دست آورده و (تعداد) بي شماري (از آن را) مي بخشد و مي گذرد.» [2] .

تا هنگامي كه؛ به آستان رستاخيز درآمدند، طاعات و عباداتشان بر آنها، سرشار گردد! و دشمنان محمد صلي الله عليه و آله، و دشمنان و بدخواهان ما را - بنا، به فرمانبري و طاعتي كه از آنان سر مي زند، در دنيا، پاداش و جزا مي دهد! اگر چه؛ طاعتشان بي وزن و بي ارزش است! چون؛ خلوصي همراهش نيست. تا هنگامي كه؛ به آستان رستاخيز درآمدند، گناه و كينه ي خود [كه از محمد و آل محمد و ياران خوب او، در دل داشتند] بر آنان بار گردد! و به خاطر آن، در آتش افكنده شوند!.

و هر آينه؛ شنيدم: محمد صلي الله عليه و آله مي فرمايد:

«در زمان گذشته - قبل از شما - دو نفر بودند، يكي از آنها، مطيع و مؤمن خدا بود! و ديگري كافر! - كه آشكارا به دشمني دوستان او، و موالاة (بدخواهان و) دشمنانش، مي پرداخت! - و براي هر كدام، فرمانروائي عظيمي در گوشه اي از زمين بود.



[ صفحه 126]



آن كافر (دشمن خدا) بيمار شد. و در غير وقتش هوس ماهي كرد، چون كه؛ آن نوع ماهي، در آن هنگام، چنان به گردابها جا گرفته بود! كه؛ به دست آوردنش امكان نداشت. بنابراين، پزشكان، او را از زندگي و جانش، نااميد كردند!. و گفتند:

جانشين و قائم مقامت را معين كن، كه تو از أهل گورستان، پاينده تر نيستي! همانا؛ شفايت در اين ماهي است، كه؛ به آن، ميل و اشتها داري، و بر آن (نيز) راهي نيست!.

در اين هنگام؛ خدا، فرشته اي برانگيخت! و به او فرمان داد كه آن ماهي را از جايش برانگيزد! و به طرفي سوق دهد كه؛ به دست آوردنش آسان شود. نتيجة؛ ماهي برايش گرفته شد. و آن را خورد و از ناخوشي، بهبودي يافت. و در فرمانروائيش سالهاي سال - بعد از آن - به جاي ماند.

سپس؛ (تقدير الهي!) چنين واقع شد كه؛ آن (پادشاه) مؤمن، مريض شد! همانند مرض آن كافر [زماني كه؛ عينا! جنس آن ماهي از كنار و سواحل (دريا) كه به دست آوردنش آسان بود، جدا نمي شد] نتيجة؛ (پادشاه)، هوس آن ماهي كرد و پزشكان برايش توصيف كردند و گفتند:

آسوده خاطر باش! اكنون وقت آن است كه برايت بگيرند، و از آن، بخوري و شفا يابي!.

در اين هنگام؛ خدا، آن فرشته را برانگيخت! و به او فرمان داد كه؛ جنس آن ماهي را از سواحل و كرانه ها به گردابها براند! تا دسترسي به آنها ممكن نشود. در نتيجه؛ (آن ماهي)، به دست نيامد. تا آن مؤمن، به خاطر هوس [و دوري از درمانش] از دنيا رفت. و از اين جريان، فرشتگان آسمان و أهل آن سامان - در زمين - به شگفتي فرو رفتند! تا آنجا كه؛ نزديك بود در فتنه قرار بگيرند!. چون؛ خدايتعالي! (از روي فضل و حكمتش) بر آن كافر، آنچه را كه بر او راهي نبود، آسان گردانيد. و بر آن مؤمن، آنچه را كه به سادگي، بر آن راهي بود، غيرممكن گردانيد!.

آنگاه؛ خدا، به فرشتگان آسمان و پيامبر آن زمان - در زمين - به وحي (خويش) فرمود:

البته من! (بدون هيچ شك و شبهه اي!) منم خداي كريم تفضل كننده ي توانا!. آنچه عطا كنم، زيانم نرساند! و آنچه باز دارم، از من نكاهد! و مقدار [ذره اي] به كسي ستم نكنم!.

اما كافر: از اينكه، براي او، به دست آوردن ماهي را - در غير زمانش - آسان نمودم، جهتش تنها؛ اين بود كه؛ جزاي حسنه اي باشد كه وي عمل كرده بود. [چون؛ بر من حق است! كه از هيچ كس، حسنه اي از بين نبرم] تا به رستاخيز درآيد. و هيچ حسنه اي در نامه ي عملش نباشد! و به كفر خويش، داخل آتش گردد. و بنده ي مطيع (خودم) را از عين آن ماهي، بازداشتم! به سبب خطائي كه از او سر زده بود! و با منع و رد آن ميل و هوس! و از بين بردن آن دارو، پاك شدنش را از آن اراده نمودم. و خواستم كه؛ به (آستان) من بيايد و (جرم و) گناهي در او نباشد! و (پاك و پاكيزه) داخل بهشت گردد!.»

در اين هنگام؛ عبدالله بن يحيي گفت:

يا أميرالمؤمنين! حقيقة، بال و پرم دادي! و مرا تعليم فرمودي! پس اگر؛ صلاح بداني، گناهم را در اينجا - كه به آن امتحان شدم - معرفيم كن، تا همچنان؛ تكرارش نكنم.

فرمود: لحظه اي كه نشستي، [بسم الله الرحمن الرحيم] نگفتي! نتيجه اين شد كه؛ به خاطر سهو و نسيانت از آنچه؛ به آن دعوت گشتي و خوانده شدي، خدا، به اين مصيبت و گرفتاريت، تمحيص و پاكي از گناه قرار داد.

آيا ندانستي كه؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله از جانب خداي عزوجل! فرمود:



[ صفحه 127]



«هر اقدام قابل توجه! كه در آن، يادي از [بسم الله] نشود، ناقص و بريده است!»؟

گفتم: آري، پدر و مادرم فداي شما! بعد از اين، تركش نمي كنم.

فرمود: در اين صورت؛ از آن، بهره مند و سعادتمندي!.

سپس؛ عبدالله بن يحيي گفت:

يا أميرالمؤمنين! و تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم» چيست؟

فرمود: البته؛ بنده هر گاه؛ اراده ي خواندن يا بجا آوردن عملي داشت، مي گويد؛ [بسم الله] به اين معنا كه: [به اين اسم، اين كار را بجا مي آورم]. پس؛ هر عملي كه بجا مي آورد، در آن به [بسم الله الرحمن الرحيم] آغاز كند، يقينا! برايش در آن، ميمنت و مباركي است!

امام باقر عليه السلام فرمود:

محمد بن علي بن مسلم بن شهاب [زهري]، بر علي بن الحسين - زين العابدين عليهماالسلام - وارد شد، در حالي كه او، غمگين و محزون بود. زين العابدين عليه السلام به او فرمود: تو را چه شده كه، اندوهناك و غمگيني!؟

گفت: يابن رسول الله! بنابر امتحاني كه نمودم، از جانب حسودان، و كساني كه در من طمع دارند! و از كسي كه اميد و آرزو به او دارم! و از كسي كه به او حقيقة؛ احسان كردم، پياپي، غم و اندوه، بر من مي رسد. نتيجة؛ ظن و گمانم مختلف است!.

امام سجاد عليه السلام به او فرمود:

زبانت به كام خويش، دركش! تا مالك برادران و دوستانت گردي.

زهري گفت: يابن رسول الله! همانا؛ آنچه از سخنم متبادر در (ذهن) است! به آنان نيكي و احسان، بجا مي آورم.

امام سجاد عليه السلام به او فرمود: هيهات! هيهات! برحذر باش! كه به آن، در خويشتن به شگفت آئي! و برحذر باش! به سخني لب باز نكني، كه انكارش به دلها سبقت دارد! اگر چه؛ پوزش و اعتذار آن، به نزد خودت مهيا است. پس؛ چنين نيست كه؛ به گوش (و دل) هر كس كه: بي ميلي و انكار، داخل كني، از حيث پوزش و اعتذار (همچنان) در وسعت باشي!.

آنگاه فرمود: اي زهري! كسي كه؛ عقلش از كاملترين چيزي كه در او است نباشد! نابودي وي، از ساده ترين چيز باشد، كه در او است.

سپس فرمود: اي زهري! و چه مانعي دارد كه؛ مسلمانها را به منزله ي خاندان خويش قرار دهي؟ [بزرگشان را به جاي پدرت! و كوچكشان را به جاي فرزندانت! و همسال خويش را - از آنان - به جاي برادرت!] در اينصورت؛ به كداميك از اينها، ميل ظلم و ستم داري؟! و به كداميك از اينها، به بدخواهي، متمايلي؟! و خواهان پرده دري كداميك از اينهائي!؟ و اگر؛ ابليس - كه از رحمت خدا، به درو باد! - اظهار كند كه؛ تو، از يكي از قبله گرايان. برتري!، نگاه كن ببين! اگر كه از تو بزرگتر است، بگو: تحقيقا؛ به ايمان و عمل صالح، از من سبقت گرفته، پس؛ او بهتر از من است. و اگر از تو كوچكتر بود. بگو: به گناهان و معاصي، از او، پيش افتاده ام! پس؛ او بهتر از من است. اگر؛ همسن و سال تو بود، بگو: من، از گناه خويش بر يقينم و از كار او، در شك!، چرا يقينم را به شكم رها كنم!؟. و اگر ديدي كه؛ مسلمانها تعظيم و تكريمت مي كنند! و تو را به بزرگي ياد مي برند، بگو: اين، (از



[ صفحه 128]



جانب خدا،) فضلي است كه به آن پرداختند!. و اگر؛ از آنها كناره گيري و جفا ديدي، بگو: اين، به خاطر گناهي است، كه پديد آوردم. و به راستي؛ اگر چنين كاري از تو بروز نمود و آن را عمل كردي، خدا، زندگاني را بر تو آسان گرداند! و دوستانت، زياد شوند و دشمنانت كم! و از نيكي آنان شادمان گردي! و به تبري و جفاي آنان تأسف نخوري!.

و بدان! كه محترمترين و گرامي ترين مردم بر مردم، كسي است كه؛ خير و بركتش بر آنان جاري و لبريز باشد! و از آنان بي نياز! (و همچنان) در پرهيز!.

و گراميترين مردم، بر آنها - بعد از او - كسي است كه از آنان بركنار باشد و (همچنان) در پرهيز! اگر چه محتاج و نيازمند آنها است. و تنها؛ أهل دنيا، به أموال دنيا، عشق (و محبت) دارند! پس هر كه؛ در آنچه به او عشق (و محبت) دارند، مزاحم آنان نشود، پيش آنها گرامي و محترم است!. و كسي كه؛ [در آن] مزاحمشان نگشت! و از آن - تماما يا قسمتي - برايشان فرصت و امكاناتي فراهم نمود، پيش آنها، عزيزتر و محترمتر است!.

امام باقر عليه السلام فرمود: آنگاه؛ مردي، بلند شد و گفت: يابن رسول الله! از معني [بسم الله الرحمن الرحيم] مرا آگاه كن!

علي بن الحسين عليهماالسلام فرمود: پدرم از برادرش، از أميرالمؤمنين عليه السلام، روايت كرد كه؛ مردي، بلند شد و اظهار نمود: يا أميرالمؤمنين! از [بسم الله الرحمن الرحيم] مرا آگاه كن! معنايش چيست؟

فرمود:

به راستي! وقتي كه؛ [الله] به زبان آوردي، بزرگترين نام - از نامهاي خدا - را گفته اي! و آن، اسمي است كه غير خدا، شايسته نيست به آن ناميده شود. و هيچ آفريده اي، به آن نام، خوانده نشده است!.

به دنبالش، مرد سؤال كننده گفت: پس؛ تفسير [الله] چيست؟

فرمود:

همان كسي است كه؛ همه ي آفريدگان، به هنگام شدائد! و نيازمنديها! و نااميدي! و انقطاع از جميع [ماسوي الله!] و قطع رابطه از غير خدا! به سوي او، واله و شيدايند!. و اين، بدان جهت است كه؛ هر رياست طلب و بزرگمنشي! - در اين دنيا - اگر چه بي نيازي و طغيان وي، عظيم و چشمگير است! (ولي؛) هنگامي كه؛ حوائج زيردستانش به او زياد شود! (سرانجام)، نياز و حاجاتي به آنها روي آور مي شود كه؛ اين (رياست طلب و) عظمت خواه، به انجامش قادر نيست! و خود اين، نيز، با حاجات و نيازي روبرو مي شود، كه در انجامش ناتوان است! نتيجة؛ به هنگام ناچاري و فقر و فاقه اش! به سوي خدا، انقطاع و بريدگي پيدا مي كند. تا هم و غم او كه زائل شد، (دوباره) به شرك خود، باز مي گردد!.

آيا؛ به خداي عزوجل! گوش نمي دهي؟ مي فرمايد:

«بگو: رأيتان چيست؟ مرا باخبر كنيد! كه هر گاه؛ شما را عذاب خدا فراگيرد! و يا شما را ساعت قيامت، فرارسد! - اگر راستگوايد! - آيا؛ غير خدا را مي خوانيد؟. بلكه [فقط] او را مي خوانيد! پس؛ آنچه خواهش و دعا به او داريد - اگر بخواهد - (برآورده مي كند! و شرنگ و تلخي را) برطرف مي سازد. و آنچه شرك آوريد، فراموش مي كنيد!.» [3] .



[ صفحه 129]



خدايتعالي! به بندگانش فرمود:

اي نيازمندان رحمتم! به راستي؛ ذلت بندگي را [در همه حال] و نياز را [در همه أوقات]، گردنگيرتان ساختم! پس؛ در (هر چيز و) هر كاري كه شروع مي كنيد و به تمام آن، و بلوغ نهائيش اميدواريد، به سوي من، كرنش كنيد! و يقين بدانيد؛ هر گاه اراده كنم كه بخشش و عطا به شما روا دارم، أحدي، به منع شما قادر نيست! و هر گاه اراده كنم كه (نعمتي) از شما بازدارم، كسي، به عطاي شما قادر نيست!. بدين جهت؛ من، ذيحق ترين فردي ام كه؛ به آستانش گدائي شود! و لايقترين كسي كه؛ (بايستي آفريدگان) به سويش تضرع و زاري كنند!. پس؛ در آغاز هر مطلب كوچك و بزرگي، بگوئيد: [بسم الله الرحمن الرحيم] كه در واقع، چنين گفته ايد:

بر اين كار، استعانت و ياري از خدا مي طلبم. خدائي كه؛ پرستش و بندگي غير او، جايز نيست! خدائي كه؛ دادرس است! هر آنگاه، كه از او دادخواهي شود!. پذيرا و جوابگو است، هر گاه خوانده شود!.

[رحمن] است! چون؛ با توسعه ي رزق و روزي، بر ما، رحمت آورد!.

[رحيم] است بر ما - در أديان ما و دنيا و آخرت ما -

خدا، دين را بر ما تخفيف داد! و آن را سبك و آسان گردانيد! و او بر ما - با جدائي و تميز ما از دشمنانش - رحمت آورد!

سپس آنجناب، اظهار نمود كه؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله، فرمود:

هر كه را أمري كه؛ بدان پرداخته، غمگين و محزون كند، آنگاه [بسم الله الرحمن الرحيم] بگويد - در حالي كه از او، خالصانه [براي خدا] سر بزند! و با جان و دل، به او، روي آورد! - در آن، يكي از دو فايده است:

يا رسيدن به نياز دنيائي او است!

و يا چيزي است كه؛ به نزد خدا، برايش مهيا است!.

و آنچه نزد خدا است، براي مؤمنين، بهتر و پاينده تر است!.

و حسن بن علي عليهماالسلام افزود كه؛ أميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود:

و همانا؛ [بسم الله الرحمن الرحيم]، آيه اي از فاتحة الكتاب است. و اين سوره، شامل هفت آيه است، كه تمام شدنش به [بسم الله الرحمن الرحيم] است.

و اضافه نمود كه؛ شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: كه خداي عزوجل! به من فرمود: اي محمد! «و لقد آتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم» [4] .

و به (فاتحة الكتاب)، منت خاص جداگانه اي بر من نهاد! و آن را مقابل قرآن - كه از جلال و عظمت، درياي مواج است! - قرار داد. و يقينا؛ فاتحة الكتاب، بزرگترين و شريفترين چيزي است، كه در گنجهاي عرش (الهي!) است. و به راستي؛ خدا، محمد را به آن، ويژگي بخشيد! و شرافت و بزرگي داد! و در آن، هيچ يك از پيامبرانش را با او، شريك نگردانيد - جز سليمان - كه [بسم الله الرحمن الرحيم] را به او عطا فرمود. آيا نمي بيني كه از زبان بلقيس مي آورد؟ آنگاه كه گفت:

«أني ألقي الي كتاب كريم انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم.» [5] .



[ صفحه 130]



زنهار! (اي شنوندگان)! كسي كه آن را بخواند، و به دوستي و موالات محمد و آلش - كه پاكان روزگارند! - معتقد باشد، و به دستورشان مطيع و منقاد! و به ظاهر و باطنشان مؤمن شود، خداي عزوجل! به هر حرفي از آن، به او، حسنه اي مرحمت كند! كه هر حسنه، بالاتر و برتر از دنيا و آنچه در او - از أنواع مال و منال و خيرات - است. و هر كه؛ به خواننده اي [كه آن را مي خواند] گوش فرادهد، برايش به اندازه ي ثلث پاداشي است، كه براي خواننده، مهيا است!. بنابراين؛ بايستي هر يك از شما، در افزايش اين خير و عنايت - كه (رايگان) به شما روي آور است - بكوشد. پس؛ براي شما، غنيمتي است (هشدار! كه) وقتش منقضي نشود، كه در آن صورت، غم و اندوه و ندامت، در دلهاي شما باقي بماند!


پاورقي

[1] در نسخه اي چنين است: «دچارش نمود».

[2] «و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت أيديكم و يعفوا عن كثير.» شوري، آيه 30.

[3] قل أرأيتكم ان أتيكم عذاب الله أو أتتكم الساعة أغير الله تدعون ان كنتم صادقين بل اياه تدعون فيكشف ما تدعون اليه ان شاء و تنسون ما تشركون» أنعام، آيات 40 و 41.

[4] حجر، آيه ي 87.

[5] نمل، آيه ي 31.


بازگشت