اراده ي حتم و اراده ي اختيار


البته! همه ي أفعال و تمام چيزهائي كه؛ در مقابل يكديگر واقع اند - همچون؛ هدايت و گمراهي، ايمان و كفر، و خير و شر، و نفع و زيان، و رحمت و بدي - همگي [بالذات يا بالتبع]، به علم مولي سبحانه و تعالي! و مشيت و اراده اش منتهي مي گردد. مانند تعلق مشيت و اراده ي او، به أفعال خود. اما؛ فرقي در بين است! به اين ترتيب:

مشيت و اراده، اگر؛ به طاعات و آنچه كه مولي سبحانه! دوست دارد، تعلق پيدا كند، منحصرا [بالذات] است، و معنايش آن بود، كه بيان كرديم. ولي؛ آنچه به كفر و زيان و بدي و گناهان، متعلق است، و آنچه؛ پروردگار متعال! آن را دوست ندارد - يقينا! - بالتبع و بالعرض، تحت اراده ي او واقع مي شود. و اين مشيت و اراده را [اراده ي اختيار] مي نامند. و منافاتي ندارد كه؛ مشيت و اراده، به چيزي تعلق يابد، در عين حال، او را دوست نداشته باشد! زيرا؛ تعلق مشيت و اراده، به چيزي كه او را دوست ندارد، به واسطه ي تعلقشان به وقوع چيزي است كه؛ اراده ي بندگان - با اراده ي خودشان - به آن تعلق مي يابد، و به واسطه ي ترتب اين وقوع، بر (عزم و) اراده ي آنها است. و تعلق مشيت و اراده، به قادر و مريد بودنشان به أفعال خود، [بالذات] است، و ترتب آن، بر (عزم و) اراده ي آنها، و تعلقش به مراد و مقصود آنان، [بالتبع]. و مانعي در بين نيست، كه؛ مشيت و اراده ي مولي! به شري كه محبوبش نيست [بالعرض] تعلق يابد. از اين رو؛ يقينا دخول بالعرض شر - و چيزي كه دوست ندارد - در متعلق اراده ي او، جايز (و بي اشكال) است. و هر كه؛ مشيت و اراده اش به خير (و حسنات،) تعلق يابد و براي آن شري لازم بداند، شري كه در برابر [خيريت] آن، تاب مقاومت ندارد - تحقيقا؛ مشيت و اراده، به آن شر (و زيان)، بالتبع و بالعرض، تعلق پيدا مي كند. و آن تعلق تبعي، با اين، منافاتي ندارد كه؛ اراده كننده خيرخواه محض باشد! و هيچگاه، شرور! و دوستدار آن، به شمار نيايد.

اين تقسيم و بيان، از روايت [صالح نيلي] - كه در كافي است - نتيجه مي شود. گفت:

«از امام صادق عليه السلام، پرسيدم: آيا بندگان، بهره اي از [استطاعت] دارند؟

به من فرمود: هر گاه؛ فعلي از آنان سر زد - به استطاعتي كه؛ آن را خدا، در ايشان قرار داده - مستطيع اند!.

گفتم: و آن چيست؟

فرمود: ابزار و آلت است. مانند اينكه؛ زناكار، آنگاه كه زنا كند، هنگام زنا - براي زنا - مستطيع است! و چون؛ ترك زنا كند و مرتكب نشود - آنگاه كه؛ رها نمود - به تركش مستطيع است.

سپس فرمود:

پيش از فعل، براي او، (بهره اي) از استطاعت نيست! - نه كم، نه زياد - وليكن؛ با ترك و فعل (آن)، مستطيع است [1] .

گفتم: پس؛ بر چه أساسي او را عذاب مي كند؟



[ صفحه 106]



فرمود: با حجت رسا، و ابزار و آلتي كه؛ در آنها تركيب نموده است. البته! خدا، أحدي را بر معصيتش مجبور نكرده است. و كفر و ناسپاسي را از هيچكس اراده نكرده! - يعني: اراده ي حتم او، تعلق نيافته است! - وليكن؛ آنگاه كه ناسپاس و كافر شد، در (مشيت و) اراده ي حق بود كه؛ ناسپاس و كافر كيش گردد! و آنها، در (مشيت و) اراده و علم خدا بودند، كه به سوي چيزي از خير (و حسنات)، گرايش پيدا نكنند!.

گفتم: از آنها، (خواست و) اراده نمود كه؛ ناسپاس و كافر كيش گردند؟

فرمود: نظرم اين چنين نيست. وليكن مي گويم؛ دانست كه؛ آنها، ناسپاس و كافر كيش خواهند شد. پس؛ به خاطر علمش در آنها، كفر و ناسپاسي، اراده نمود! و آن، اراده ي حتم (او) نيست! تنها، اراده ي اختيار است.» [2] .

خلاصه ي جواب، اين است كه:

تعلق اراده به كفر، همانا، بالعرض است نه بالذات. به اين معني كه؛ چون، مولي! اراده نمود كه؛ به [بنده]، اراده و اختيار عطا كند - و او و اختيارش را به حال خود، واگذار نمايد - و بنده، اراده ي معصيت نمود. گويا؛ آنچه (خدا) بالعرض اراده نمود، (او) اراده كرده است! زيرا: در علم و مشيتش بود، كه؛ با اختيار و اراده ي مؤثرشان، به چيزي از خير (و حسنات)، گرايش پيدا نكنند!. و چون؛ در ذهن سؤال كننده، [اراده ي حتم و ايجاد]، سابقه داشت، و از جواب حضرت، به وي جبر، استشمام كرد! از اين لحاظ، امام سلام الله عليه، با بيان أقسام اراده، واضح نمود كه؛ آن مسبوق ذهني، مرادم نيست، بلكه؛ مرادم اين است كه؛ خداي تعالي! به حسب مصلحت تكليف، اراده نمود كه؛ آنها را به اختيار و اراده ي خودشان، واگذار نمايد. و دانست كه؛ اراده ي آنها، به كفر و ناسپاسي! تعلق مي گيرد. از اين رو؛ اراده اش به كفر آنان تعلق گرفت! از اين حيث كه؛ اراده اش به چيزي تعلق گرفت، كه؛ سببي جهت اراده ي آنان به كفر و ناسپاسي مي گردد! - با اينكه؛ آن كفر و ناسپاسي را مي داند - و اين، مستلزم اين نيست كه؛ از آنان، كفر و ناسپاسي بخواهد. پس؛ قطعا! دخولش در قصد (و اراده)، منحصرا بالعرض است، نه بالذات. و تعلق بالعرض اراده [به كفر و ناسپاسي]، براي فعل (و صدورش)، موجب خاصي نيست، كه آن را از اختيار (و اراده)، خارج كند!. براي اينكه؛ اين تعلق، از جهت اراده و اختيار آنها است. و هر چه؛ از لحاظ اراده و اختيار، به چيزي تعلق پيدا كند، از اختيارش بيرون نبرد. «گروهي را هدايت كرد» [3] و برايشان به [پيگيري و طلب هدايت]، داوري نمود. «و گروهي، بر ايشان گمراهي، مسلم است!.» [4] .

تمامش به تعقيب اراده ي دو گروه [هدايت و گمراهي] است.

ان ربك هو أعلم من يضل عن سبيله و هو أعلم بالمهتدين [5] .

پس؛ هدايت و ايمان و خير - تمامش - بالذات، منظور حق تعالي است. به معنائي كه؛ بيان كرديم. يعني: ذات أقدس أحديت، آن را به [اراده ي تكليف و ايجاب] اراده مي كند، نه به [اراده ي تكوين و ايجاد]. و آن را دوست دارد! و به آن، فرمان مي دهد! و خوشنودي و رضايش در آن است. و كفر و شر و گمراهي، [بالعرض]، مراد و مقصود حضرت حق است. و اراده اش به آن، منافات ندارد كه؛ بغض (و كينه)، به او روا دارد و نهيش كند! و به آن راضي نباشد!.



[ صفحه 107]



و حديثي كه؛ [ثقة الاسلام]، كليني - در كافي - از فضيل بن يسار، بيان كرده، روشنگر اين معني است. مي گويد:

«شنيدم؛ امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

خواست! و اراده نمود! و دوست نداشت! و راضي نشد!. خواست كه؛ شيئي - جز به علم خويش - قدم به عرصه ي هستي نگذارد! و مثل آن را (خواست و) اراده نمود. و دوست نداشت كه؛ گفته شود: [سوم سه تا است!]. و كفر و ناسپاسي را براي بندگانش، راضي نشد.» [6] .

يعني: با مشيت مسلم و حتميش! خواست كه شيئي - جز به علم خويش - قدم به عرصه ي هستي نگذارد و به تكون نرسد! [مطابق آنچه؛ در علمش راجع به نظام أعلي است! و مطابق آنچه كه؛ آن، خير و أصلح و لوازم اين دو است]. و آنچه اراده نمود، مانند آن (شيئي كه) خواست و اراده نمود، اراده كرد. و به شرور و زشتيها - كه به دنبال خير و أصلح است - محبتش تعلق نگرفت! مانند اينكه؛ اظهار شود: [سومي سه تا است!] و اينكه؛ به او، ناسپاسي و كفران، ورزيده شود! و به اين دو (آثار پوچ!) راضي نشد و فرمان نداد. بلكه؛ (آفريدگان را) از اين دو عقيده ي (كفرآميز)، نهيشان فرمود. و در آيه ي زير، منظور، همان اراده اي است كه؛ با اختيار توأم است. فرمود:

«بنابراين؛ كسي را كه؛ خدا اراده نمايد كه؛ هدايتش كند، به او شرح صدر! و ظرفيت فراوان! براي اسلام، مي دهد. و كسي را كه؛ اراده نمايد، او را به ضلالت و گمراهي ببرد! كم ظرفيت! و نظر تنگش! مي گرداند.» [7] .

و اگر؛ هدايت و گمراهي، براي خدا - بالذات - مراد و منظور بود، شر و ضلالت و گمراهي را بر هدايت، اختيار نمي كرد. چنانكه اگر؛ هدايت را از همگان، سراغ داشت، به هر نفسي، هدايتش را عطا مي نمود. چنانكه فرمود:

«و اگر مي خواستيم، به هر نفسي، هدايتش را مي داديم.» [8] .

و «بنابراين؛ اگر مي خواست شما را - يكسره - هدايت مي كرد.» [9] .

«و اگر مي خواست، شما را - يكسره - هدايت مي كرد.» [10] .

بلكه: (حقيقت أمر، اين است كه:) خدا، راهها (ي گوناگون) را واضح و روشن كرد! و به خير و خوبي، فرمان داد! و از شر و زيان، دور باش! و اخطار نمود! و فرمود:

«البته! ما، راهنمائيش كرديم و راه را نشان داديم. و حال آنكه؛ يا سپاسگزار است، و يا ناسپاس!.» [11] .

و خدا، فرستادگان را فرستاد، و كتب (آسماني) را نازل كرد، و از او، نوري آمد كه؛ «خدا با آن، كسي را كه؛ رضا و رضوان او را پيروي كند، به راههاي سلام و أمنيت و سلامتي! هدايتش مي نمايد، و آنها را از ظلمات (شب ديجور!) به سوي نور - با اذن و اجازه ي خود - بيرون مي برد! و به سوي راه و صراط مستقيم، هدايتشان مي كند.» [12] .



[ صفحه 108]



از آنچه بيان كرديم، چنين بر مي آيد كه؛ اراده ي خدا، راجع به هدايت و گمراهي، به معني [توفيق و خذلان! و حب و بغض! و نزديكي و دوري! و نفع و ضرر!]، تنها؛ پيرو اراده ي مكلفين است. و چنين بر مي آيد كه؛ هر كس، به اراده و اختيار خويش، آنچه را كه مستحق است و اقتضا دارد، به دست مي آورد! چنانكه؛ خداي تعالي! فرمود:

«همه را مدد مي رسانيم! هم، اينها (كه دنياطلب اند!) و هم، اينها (كه؛ آخر بين اند و سعيشان مشكور است!)» [13] .

و هر بنده - منحصرا - بر طبق مسير خير و شري كه انتخاب مي كند، از مهر و عنايات الهي! و آثار سخطش - كه مقابل يكديگراند - برخوردار است. بلكه؛ اين، به عنوان پاداش نيك و بدي است كه؛ هر بنده، بر أساس تدبر و كاربرد آن، فراهم مي سازد. همچون؛ مهلت دادن! و ارزاني داشتن رزق و روزي! و طول عمر! در خلال روزگاران، به گونه اي كه؛ در كتاب خدا، وارد است. و آيات چندي، پرده ي ابهام، از روي آن، بر مي دارد. از آن جمله:

«كسي كه؛ حيات (فاني) دنيا! و زيورش را اراده مي كرد! به اين افراد، أعمالشان را - كاملا: - در اين دنيا مي رسانيم. و آنها، در اين جهان، ضرر نمي كنند!. آنها كساني اند كه؛ برايشان در آخرت، جز آتش، (بهره اي) نيست!» [14] .

«و كسي كه؛ ثواب دنيا را اراده كند، از آن (بهره ي مناسب)، به او مي دهيم. و كسي كه؛ ثواب آخرت را اراده كند، و از آن، (بهره ي مناسب) به او مي دهيم.» [15] .

و «اين چنين؛ براي هر أمتي، عملشان را زينت داديم!» [16] .

و «البته! كساني كه؛ به آخرت، ايمان نمي آورند، أعمال آنها را، برايشان زينت داديم! بدين جهت، آنها، گيج و متحيرند!.» [17] .

و «آنكه؛ دنياي زودگذر را اراده مي نمود، برايش آنچه بخواهيم، در آن، به تعجيل، فراهم كرديم! - براي هر كه اراده كنيم! - سپس؛ براي او، جهنم! قرار داديم. در حالي كه؛ زشت و مطرود (توأم) با سرزنش و ملامت، به آن سوخته شود!

و كسي كه؛ اراده ي آخرت نمود! و براي آن، سعيي كه؛ در خور آن است، به كار برد - و او مؤمن بود - (اين گونه أفراد،) سعيشان مورد سپاسگزاري است.» [18] .

«و آنان كه؛ درباره ي ما، به كوشش و مجاهده پرداختند، البته! البته! آنها را به راههاي خويش، هدايت مي كنيم!» [19] .



[ صفحه 109]



و نيز فرمود: «در دلشان، ناخوشي و مرضي است! و خدا آنان را - از حيث مرض و ناخوشي - بيفزود!. و به خاطر آنچه كه؛ دروغ پنداشتند، برايشان عذاب دردناكي است.» [20] .

و در تفسير امام حسن عسكري عليه السلام است كه:

«آن گروه، اضافه بر ناخوشي و مرض حسدشان، بر او و بر علي بن أبي طالب! به خاطر چيزي كه؛ از آن، مشاهده كردند! دلشان مريض شد! و در آن صورت، خدا فرمود: [در دلشان مرضي است!]. يعني؛ در دل اين متمردين شك كننده ي پيمان شكن! [به خاطر اينكه؛ از بيعت علي، بر آنها پيمان گرفتي!]. و خدا، آنان را - از حيث مرض و ناخوشي - بيفزود! به نحوي كه؛ دلشان در او، گمراه و متحير شد!. (و اين) جزاي اين گونه آيات معجزآسائي است، كه؛ به آنان داد!.» [21] .

و همچنين فرمود:

«و كساني كه؛ در پي هدايت اند، آنها را - از حيث هدايت (و رستگاري)! - بيفزود. و تقوايشان را به آنان داد.» [22] .

و نيز فرمود:

«و مانند مردمي نباشيد كه؛ خدا را فراموشي كردند! نتيجة؛ نفس آنها را از يادشان برد.» [23] .

«و هر گاه؛ اراده نموديم كه؛ ديار و سرزميني را نابود كنيم! به أفراد خوشگذران و بي بند و بارشان! فرمان داديم. آنگاه؛ در آن، به فسق و تباهي پرداختند!. بنابراين؛ رفتار و گفتار (هلاك كننده ي ما) بر آن ديار، مسلم و حتمي شد! و به طرزي خاص! آنها را زير و رو كرديم!.» [24] .

آيه ي مزبور، واضح و روشن مي سازد كه؛ اراده ي هلاك، همانا؛ به [اراده ي اختيار] است [25] و آن، به دنبال اراده ي أفراد بي بندوبار و خوشگذران و عياش است! كه؛ به نافرماني و معصيت و خروج از فرمان پروردگارشان مي پردازند. بدين جهت؛ [فرمان] و عملشان را مقدمه ي آن اراده قرار داد. چونكه؛ خداي تعالي! فرمود:

«پروردگار تو، هلاك كننده ي ديار و سرزمينها نبود! تا اينكه؛ در هسته ي مركزيش فرستاده اي برانگيزد! كه؛ آيات و نشانه هاي ما را بر آنان، تلاوت كند. و هلاك كننده ي ديار و سرزمينها نبوديم! مگر اينكه؛ أهلش ظالم و ستمكار (و در حال ظلم و ستم) باشند.» [26] .

«و عذاب كننده نبوديم! تا (اينكه؛) فرستاده اي برانگيزيم.» [27] .



[ صفحه 110]



پس؛ خداي تعالي! چنانكه با [اراده ي ايجاب و فرمان و رضا]، هدايت همگان را اراده مي كند، همچنين؛ با [اراده ي اختيار]، هدايت و گمراهي و ضلالت را اراده مي كند. گروهي را به راه آورد و هدايت كرد، نتيجة؛ براي اين دسته، هدايت (و خوشبختي)، اراده نمود، و گروهي را به ضلالت افكند! و بيراهه برد! و ضلالت و گمراهي، بر آنها، مسلم شد!. چنانكه؛ فرمود:

«و هر كس به خدا، ايمان بياورد! قلبش را هدايت مي كند.» [28] .

و فرمود: «اين چنين؛ خدا، كسي را كه او، مسرف! و متزلزل و افسانه خواه است! گمراه مي كند.» [29] .

«و اين چنين؛ خدا، مردم كافر را گمراه مي كند.» [30] .

«و به آن، جز مردم فاسق و تباه را گمراه نمي كند.» [31] .

«و كسي كه؛ از ياد (خداي) رحمان، رخ بتابد! و خويشتن را به نابينائي و كوري بزند، شيطاني مقدر كنيم! و بر او بيانگيزيم! كه او، برايش همنشين باشد!» [32] .

و «گروهي را كه؛ به خدا و روز آخر، ايمان دارند (چنين نمي يابي كه؛ با أفرادي طرح دوستي و [وداد] بريزند! كه؛ با خدا و رسولش كينه و دشمني ورزيدند! اگر چه؛ پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا بستگانشان باشند.

آنها؛ (پاكدلاني اند! كه خداوند) در دلشان نور ايمان نگاشت! و بر وحي از (جانب) خود، تأييدشان كرد.» [33] .

و از (سوره ي) ناس، در اين آيه، چنين وارد است:

«بنابراين؛ خدا، مؤمن را با فرشته، كمك مي رساند. و اين است معني گفتار او:

و بر وحي از خود، تأييدشان كرد.» [34] .

و از امام كاظم عليه السلام است كه:

«خداي تبارك و تعالي! مؤمن را به روحي از خود، تأييد كرد. در هر زماني كه در آن، به نيكي و تقوي



[ صفحه 111]



پردازد، (آن روح) نزد او، حاضر شود. و هر زمان كه در آن به گناه! روي آورد و تجاوز كند، از او پنهان گردد.

آن روح، با او است. هنگام احسان او، از شادي و سرور! به اهتزاز درآيد و به گاه بدرفتاريش، در زمين، فرو رود.» [35] .

و خدا فرمود:

«البته! سعي شما - قطعا! - مختلف است:

و اما؛ كسي كه عطا كرد و تقوي را پيگير بود! و بهترين (وعده ي خدا) را تصديق نمود، او را، در أعمال شايسته (و خالص) موفق بداريم و تسهيلاتي قائل شويم! و براي (زندگي فرخنده ي آخرت) و آسايش، او را، به زودي آماده كنيم!.

و اما؛ كسي كه بخل (و پستي) ورزيد! و (از اين راه،) طالب ثروت و بي نيازي بود! و بهترين (وعده ي خدا) را دروغ پنداشت! او را، براي (عدم توفيق حسنات) و سختي و فشار، به زودي آماده كنيم!.» [36] .

و الحمدلله رب العالمين



[ صفحه 117]




پاورقي

[1] معني استطاعت را مؤلف بزرگوار، در تفسير «و كنتم أزواجا ثلاثة» (واقعه، آيه 7)، به تفصيل، بيان فرموده اند.

[2] كافي، جلد 162:1.

[3] «فريقا هدي» أعراف، آيه ي 30.

[4] «و فريقا حق عليهم الضلالة.» أعراف، آيه ي 30.

[5] أنعام، آيه 117.

[6] كافي، جلد 151:1.

[7] فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد أن يضله يجعل صدره ضيقا حرجا...» أنعام، آيه ي 125.

[8] «و لو شئنا لاتينا كل نفس هدايها.» سجده، آيه ي 13.

[9] «فلو شاء لهدا يكم أجمعين.» أنعام، آيه 149.

[10] «و لو شاء لهديكم أجمعين.» نحل، آيه ي 9.

[11] «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا.» دهر، آيه ي 3.

[12] «يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم.»

مائده، آيه ي 16.

[13] «كلا نمد هؤلاء و هؤلاء» اسراء، آيه ي 20.

[14] من كان يريد الحيوة الدنيا و زينتها نوف اليهم أعمالهم فيها و هم فيها لا يبخسون. أولئك الذين ليس لهم في الآخرة الا النار.» هود، آيه هاي 15 و 16.

[15] «و من يرد ثواب الدنيا نوته منها و من يرد ثواب الآخرة نوته منها» آل عمران، آيه 145.

[16] «كذلك زينا لكل أمة عملهم» أنعام، آيه ي 108.

[17] «ان الذين لا يؤمنون بالآخرة زينا لهم أعمالهم فهم يعمهون» نمل، آيه ي 4.

[18] «من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نشاء لمن نريد ثم جعلنا له جهنم يصليها مذموما مدحورا. و من أراد الآخرة و سعي لها سعيها و هو مؤمن فأولئك كان سعيهم مشكورا.» اسراء، آيه 18 و 19.

[19] «و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» عنكبوت، آيه ي 69.

[20] «في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب أليم بما كانوا يكذبون» بقره، آيه 10.

[21] تفسير امام عسكري عليه السلام، صفحه 44.

[22] «و الذين اهتدوا زادهم هدي و آتاهم تقواهم» محمد صلي الله عليه و آله و سلم، آيه ي 17.

[23] «و لا تكونوا كالذين نسوالله فأنساهم أنفسهم.» حشر، آيه ي 19.

[24] «و اذا أردنا أن نهلك قرية أمرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا.» اسراء، آيه ي 16.

[25] بعد از وضوح اين مطلب كه در اين آيه، مراد از [اراده]، همان [اراده ي اختيار] است، محلي براي تأويلات مفسرين - در اين آيه - باقي نمي ماند. (مؤلف).

[26] «و ما كان ربك مهلك القري حتي يبعث في أمها رسولا يتلو عليهم آياتنا و ما كنا مهلكي القري الا و أهلها ظالمون» قصص، آيه ي 59.

[27] «و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا.» اسراء، آيه ي 15.

[28] «و من يؤمن بالله يهد قلبه» تغابن، آيه ي 11.

[29] «كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب» غافر، آيه ي 34.

[30] «كذلك يضل الله الكافرين» غافر، آيه ي 74.

[31] «و ما يضل به الا الفاسقين» بقره، آيه ي 26.

[32] «و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين.» زخرف، آيه 36.

[33] «لاتجد قوما يؤمنون بالله واليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آبائهم أو أبنائهم أو اخوانهم أو عشيرتهم أولئك كتب في قلوبهم الايمان و أيدهم بروح منه.» مجادله، آيه ي 22.

[34] كليني در كافي - جلد 267:2 - از محمد بن يحيي روايت مي كند (كه او) از أحمد بن محمد بن عيسي، از علي بن حكم، از سيف بن عميره، از أبان بن تغلب مي آورد كه؛ امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ مؤمني نيست، مگر اينكه؛ براي قلب او - از درون وي - دو گوش است:

1- گوشي كه؛ شيطان، در آن مي دمد! [شيطاني كه؛ زياد وسوسه مي كند! و بسيار پنهان مي شود!]

2- و گوشي كه؛ در آن، فرشته مي دمد.

و خدا، مؤمن را با فرشته، كمك مي رساند. و اين است معني گفتار او:

و به روحي از خود، تأييدشان فرمود.».

[35] أصول كافي، جلد 268:2 و نورالثقلين، جلد 269:5.

[36] «ان سعيكم لشتي، فأما من أعطي و اتقي و صدق بالحسني فسنيسره لليسري، و أما من بخل و استغني و كذب بالحسني فسنيسره للعسري.» الليل، آيات 4 تا 10.


بازگشت