اما، مشيت و اراده ي حادث


اراده و مشيت حادثي (نيز) وجود دارد كه؛ پيرو مشيت ازلي است. و نامش [ثبوت و عزم] است. [چنانكه؛ در دو حديث يونس بن عبدالرحمن، گذشت.] [1] و متعلق نفي و اثبات است. و از صفات فعل، شمرده مي شود. و در حديث محمد بن مسلم - كه در كافي، از امام صادق عليه السلام، روايت شده - همين واقعيت است. فرمود:

«مشيت، حادث است» [2] .

و أزليت مشيت، در حديث [عاصم بن حميد] منتفي است. عاصم مي گويد:

«به امام صادق عليه السلام گفتم: پيوسته؛ خدا، اراده كننده است؟

فرمود: البته! اراده كننده جز براي [مراد] با او نيست. خدا، پيوسته؛ عالم و قادر بود. سپس؛ اراده كرد.» [3] .

و اين، همان مشيت است كه؛ با [علم]، مغايرت و مخالفت دارد. و همان مشيت است كه؛ در حديث بكر بن أعين - كه در كافي، روايت شده - مورد سؤال، قرار گرفته است. مي گويد.

«به امام صادق عليه السلام گفتم: علم خدا و مشيتش يكي هستند؟ يا مختلف؟

فرمود: علم، همان مشيت نيست! آيا نمي بيني كه؛ (در كلمات روزمره ات) مي گوئي: [اگر خدا بخواهد، چنين خواهم كرد!] و نمي گوئي: [اگر؛ خدا بداند!]. پس؛ همين گفتار تو: [اگر خدا بخواهد]، دليل است بر اينكه؛ او نخواسته است. و اگر مي خواست [آنچه را كه خواست] همانطور بود كه خواست. و علم خدا، پيش از مشيت است.» [4] .

و چون كه أشياء - تماما - به قلم اين اراده، مقدر و اندازه گيري شده، و با مشيت أزلي! پديد آمده - مشيت أزلي كه؛ در صحيفه ي علم أزلي، ثبت است - و (چيزي) تكون نيابد، جز آنچه؛ خدا خواست، و اراده نمود، و مقدر ساخت! و به قضا رساند، و امضاء كرد (و به آن، وقوع خارجي داد). و آنچه نخواست نشد!، پس؛ موحد (واقعي)، بايستي اراده اش به مشيت مولاي خود، ارتباط پيدا كند! و أفعالش را به آن مشيت، واگذارد! و از ايجاد آن مشيت، خبر دهد، نه به صورت قطعي! بلكه؛ به قيد هماهنگي و تطابق و همساني با مشيت، و اين همان معني گفتار خدا است كه فرمود:

«و براي چيزي، هرگز نگو! كه من - به راستي! - فردا به جا آورنده ي آنم! مگر اينكه؛ خدا بخواهد.» [5] .

[فراء] مي گويد:



[ صفحه 98]



«فرمايش خداي تعالي!:[اينكه؛ خدا بخواهد،] به معني مصدر است. و به آنچه كه؛ بر طبق ظاهرش به آن متعلق است، تعلق دارد!. در واقع، چنين است:

و هرگز نگو! كه من - به راستي - فردا، به جا آورنده ي چيزي ام! مگر، مشيت خدا (به جاي آورد.)»

و چونكه اين اراده - نسبت به تمام أشياء - در رتبه ي أول حدوث، واقع است، بدين جهت، او [وراي مشيت أزلي،] حادث است. و بعد از آن، به نوبت، [تقدير] حادث است، آنگاه؛ [قضا]، و بعد از آن، وقوع خارجي و حكم.

امام سجاد عليه السلام، برآمدن حاجات خويش را (از آستان أقدس الهي!) با اين گفتارش - در صحيفه - خواستار است:

«و همه ي آنچه؛ از تو خواستم!

- و در (نياز و) طلب، به تو روزدم!

و در آن، روي دل، به تو باز كردم! -

آن را اجابت فرما! و اراده كن! و مقدر ساز! و به قضا رسان! و وجود خارجي بده!

و از آنچه؛ به صحنه ي (داوري و) قضا مي آوري، خير و خوشي! برايم پيش آور! و برايم در آن، مباركي و ميمنت! قرار بده!» [6] .

و اين مشيت و اراده، همانا - در ما - به دنبال علل و موجباتي پديد مي آيد. و آن، تصور شي ء دلخواه است - به صورت گماني! يا تخيلي! يا علمي! -

هر گاه؛ ما، به درك چيزي نائل شديم، اگر تمايل و رغبت، يا تنفر و بيزاري آن چيز را به خودمان - ناگهان - با وهم (خويش) يا عقل بديهي! يافتيم! از ما شوق و رغبتي به جذب (و انجذاب آن) يا دفع و راندنش، منبعث مي گردد! و شدت اين شوق، [عزم جازم] است، كه [اراده] نام دارد. و اراده، هر گاه؛ به نيروي توان - كه هيئت و گردهم آئي، براي قوت فاعل است - ضميمه شود، آن قوت فاعلي، براي تحريك عضلات، برانگيخته شود و فعل، صورت گيرد.

اما؛ اراده ي مولي سبحانه و تعالي! - اگر [حتمي] متعلق به أفعال او باشد - جز فعل (و أثر)، چيز ديگري نيست. و اگر؛ [عزمي] باشد، فرمان به شي ء است، و خوشنودي و رضا به آن.

و اين اراده ي حادث است كه؛ از [مشيت] آيه ي زير، مشخص و معين است:

«خدا، آنچه بخواهد، محو (و نابود) سازد و اثبات كند! و نزد او، [أم الكتاب] است.» [7] .

و در تفسير علي بن ابراهيم، درباره ي: «فيها يفرق كل أمر حكيم» [8] وارد است كه؛

«يعني: خدا، هر أمري از حق! و از باطل! و آنچه را كه (بايستي) در آن سال باشد، اندازه گيري و تقدير مي كند. و برايش - در آن تقدير، - بداء و مشيت است. از مرگ و مير! و گرفتاري و ناخوشي و رويداد! و ارزاق! آنچه بخواهد، پيش اندازد! و آنچه بخواهد تأخير!. و آنچه بخواهد، در آن مي افزايد! و آنچه بخواهد،



[ صفحه 99]



مي كاهد.» [9] .

و در حديثي كه صفار، از امام باقر عليه السلام در [بصائر الدرجات] آورده، همين (واقعيت) است. فرمود:

«البته! خداي تبارك و تعالي! به آنچه از خلق او، پنهان است، عالم و دانا است!. و از شيئي، هر چه مقدر كند! و به قضا آورد! - قبل از اينكه؛ آن را بيافريند! و پيش از اينكه؛ آن را به فرشتگان برساند - در علم او است. و آن، [اي حمران!] علم و دانش مشروط و موقوفي است! نزد او. برايش در آن، مشيت است. و هر گاه اراده كند، به قضا آورد» [10] .

و از آن جمله؛ در تفسير عياشي، از حمران، روايت شده كه:



[ صفحه 100]



«از امام صادق عليه السلام، راجع به اينكه؛ خدا فرمود: [سپس؛ أجلي به قضا رساند، و أجل مسمي، نزد او است!] [11] پرسيدم، فرمود:

[مسمي]، أجلي است كه؛ در آن شب، براي [فرشته ي مرگ و مير!]، نشاندار و معين و حتمي است. و همان أجلي است كه؛ خدا فرمود:

[هر گاه؛ أجلشان رسيد - از اين رو - آني را پس و پيش، نمي افكنند!] [12] .

(آري!) همان أجلي است كه؛ در شب قدر (هر سال)، براي [فرشته ي مرگ و مير]، نشاندار و معين و حتمي است.

و (اما؛) أجل ديگر (كه مسمي نيست)، در آن، براي خدا مشيت است. اگر خواست، مقدمش مي دارد! و اگر خواست، تأخير!» [13] .

و در روايت ديگر [حمران] است كه فرمود:

«أجل، بر دو گونه است: أجل مشروط و موقوف - (كه) هر چه بخواهد، انجام دهد - و أجل مسلم حتمي.» [14] .

و در روايتي از او است:

«و اما؛ أجلي كه، نزدش [مسمي] نيست، همان أجل مشروط موقوف است. در آن، هر چه بخواهد پيش اندازد. و در آن هر چه بخواهد، تأخير.

و اما؛ أجل [مسمي]، همان أجلي است كه در شب قدر (هر سال)، حتمي و نشاندار و معين مي گردد.» [15] .

و عياشي، از مسعدة بن صدقه، روايت مي كند كه؛ امام صادق عليه السلام، راجع به اينكه؛ خدا گفت: [سپس؛ أجلي به قضا رساند، و أجل مسمي نزد او است!] فرمود:

«أجلي كه؛ [مسمي] نيست، مشروط و موقوف است. از آن، هر چه خواست، پيش اندازد! و از آن، هر چه خواست، تأخير!

و اما؛ أجل [مسمي]، همان أجلي است كه؛ از آنچه اراده كند - كه از شب قدر (هر سال) تا همانندش سال آينده - به تكون و هستي رسد، نازل مي كند.»

(آنگاه) اظهار داشت:

«اين، همان گفتار خدا است (كه فرمود):

پس هر گاه؛ أجلشان رسيد، آني! را پس و پيش، نمي افكنند! [16] « [17] .



[ صفحه 101]




پاورقي

[1] صفحه همين كتاب.

[2] كافي، جلد 110:1 و توحيد: 147 و 336.

[3] كافي، جلد 109:1 و بحار، جلد 144:4.

[4] كافي، جلد 109:1.

[5] «و لا تقولن لشي ء اني فاعل ذلك غدا الا أن يشاء الله» كهف، آيه 23.

[6] صحيفه ي سجاديه، دعاي 48 (دعاي آن حضرت، در عيد قربان و جمعه).

[7] «يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده أم الكتاب» رعد، آيه ي 39.

[8] دخان، آيه ي 4.

[9] تفسير قمي: 615 (چاپ ايران). و در محاسن برقي، جلد 243:1 شماره ي 132، فضيل بن يسار، از امام باقر عليه السلام، روايت دارد كه؛ فرمود: «از أمور، أموري است كه؛ نزد خدا موقوف است. از آن، هر چه بخواهد، پيش مي اندازد! و از آن، هر چه بخواهد، تأخير!.».

[10] تمام حديث، كه در «بصائر الدرجات» آمده، چنين است:

«أحمد بن محمد، از حسن بن محبوب، از علي بن رئاب، از سدير، روايت دارد كه؛ حمران بن أعين، از امام باقر عليه السلام، از اين گفتار خداي تعالي پرسيد:

بديع السموات و الأرض (بقره آيه 117 و أنعام، آيه 101)

همواره، پديد آورنده ي آسمانها و زمين است - بدون سابقه ي همانندي! -

امام فرمود: البته! خدا، أشياء را بي سابقه ي همانندي! بر أساس هيچ مثالي - كه پيش از آن باشد - همه را پديد آورد! و آسمانها و زمين را بي سابقه ي همانندي آن، پديد آورد! و حال آنكه؛ پيش از آنها، سماوات و زمينها نبود! آيا به گفتار او، گوش نمي دهي؟ فرمود:

و كان عرشه علي الماء (هود، آيه ي 7)

و عرش او، بر آب، مستقر و ثابت است.

حمران گفت: در اين گفتار خدا، رأيتان چيست؟ كه فرمود:

عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحدا (جن، آيه ي 26)

عالم هر غيب است! و بر غيبش أحدي را چيرگي نبخشد و آگاه نسازد!.

امام فرمود:

(آگاه نسازد) جز آن فردي را كه؛ از زمره ي رسول است! (و از او) بسيار راضي و خوشنود است. و حقيقت اين است كه؛ در مقابل او، و از پشت سرش، نگهباناني به سلوك و حفظ و پيمودن، وامي دارد.

واما گفتار خدا، كه؛ [عالم هر غيب است]:

همانا؛ خداي تبارك و تعالي! به آنچه از خلقش پنهان است، عالم و دانا است! - و از شيئي، هر آنچه مقدر كند و به قضا آورد - قبل از اينكه آن را بيافريند، و پيش از اينكه آن را به فرشتگان برساند - در علم او است! و آن، [اي حمران!] علم و دانش مشروط و موقوفي است نزد او. برايش - در آن - مشيت است، و هر گاه؛ اراده كند، به قضا آورد! و (چنانچه؛) برايش در آن، (بدا) حاصل شود، آن را به وقوع خارجي نرساند. و اما؛ علمي كه خدا، آن را مقدر سازد، و به آن وقوع خارجي دهد، همان علمي است كه؛ به رسول خدا صلي الله عليه و آله، منتهي شود، و آنگاه به ما.»

بصائر الدرجات، جزء دوم: 113 و بحار، جلد 111:4 (در بصائر، با اندك زيادي و اختلاف).

[11] «ثم قضي أجلا و أجل مسمي عنده» أنعام، آيه ي 2.

[12] «اذا جاء أجلهم فلا يستأخرون ساعة و لا يستقدمون» يونس، آيه ي 49.

[13] تفسير عياشي، جلد 354:1.

[14] تفسير عياشي، جلد 354:1 و 355.

[15] تفسير عياشي، جلد 355:1.

[16] «فاذا جاء أجلهم لايستأخرون ساعة و لايستقدمون» أعراف، آيه ي 34 و نحل آيه 61.

[17] تفسير عياشي، جلد 354:1.


بازگشت