آغاز فعل


در حديث [هاشمي] وارد است كه؛

«شنيدم موسي بن جعفر عليهماالسلام مي فرمايد:

چيزي تكون نيابد، جز آنچه خدا خواست، و اراده نمود، و مقدر ساخت، و به قضا رساند.

گفتم: معني [خواست]، چه باشد؟

فرمود: آغاز فعل.

گفتم: [مقدر ساخت]، چه معني دارد؟

فرمود: اندازه گيري و تقدير هر چيز، از طول و عرضش.

[1] .

و در [محاسن برقي] با سند صحيح خود، از يونس، مي آورد كه:

«به حضرت رضا عليه السلام گفتم:

تكون نيابد، جز آنچه خدا خواست، و اراده نمود، و به قضا رساند.

فرمود: تكون نيابد، جز آنچه خدا خواست، و اراده نمود، و مقدر ساخت، و به قضا رساند.»

اضافه نمود كه:

«گفتم: معني [خواست]، چه باشد؟

فرمود: آغاز فعل.

گفتم: پس؛ معني [اراده نمود] چيست؟

فرمود: ايستادگي و ثبوت بر آن.

گفتم: [مقدر ساخت]، يعني چه؟

(فرمود: اندازه گيري و تقدير هر چيز، از طول و عرضش.

گفتم:)...» [2] .

گمان مي كنم؛ در كافي، (قسمتي) از حديث، افتاده باشد [3] .



[ صفحه 91]



اينكه فرمود: «آغاز فعل»، يعني: صادر أول و نخستين چيز، كه از فاعل، سر مي زند و به [وجود معلوم]، منجر مي شود - همان وجود علمي انشائي، كه ناشي از مشيت است -

چنانكه در حديث معلي بن محمد - از گفتار معصوم عليه السلام - گذشت، (به اين بيان):

«و به مشيت، صفات و مرز آنها را شناخت! و قبل از نمايان كردنشان همه را انشاء فرمود.» [4] .

پس؛ أول عالم - از عوالم سير وجودي! - همان عالم انشا (و ايجاد) علمي است! كه؛ در آيه ي زير، به آن اشاره شده:

«تحقيقا! بر انسان، زماني از روزگاران، گذشت كه؛ شيئي (بالفعل و) نامبر نبود.» [5] .

در كافي، از امام صادق عليه السلام، روايت است كه:

اندازه گيري و مقدر شده بود، (اما) نامبر نبود!» [6] .

و در مجمع البيان است كه:

«چيزي بود، اندازه دار! ولي؛ مكون نبود» [7] .

در [محاسن]، از امام باقر عليه السلام مي آورد كه:

«چيزي بود، ولي؛ نامبر نبود!.» [8] .

در مجمع البيان، از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام، روايت است كه:

«در علم و دانش، نامبر بود، اما؛ يادي از وي در آفرينش و آفريده ها نبود!.» [9] .

و گاهي، بر اين [ايجاد علمي تقديري]، آفرينش، اطلاق مي شود. چنانكه؛ شيخ (بزرگوار) ما - صدوق - در توحيد، از امام صادق عليه السلام، روايت كرده است. فرمود:

«البته! خداي عزوجل! پيش از اينكه خلقش را بيافريند، خوشبختي و بدبختي را آفريد. و كسي را كه حقتعالي! سعيدش دانست، هيچگاه؛ بغض و كينه، به او روا نداشت. و چنانچه؛ عمل زشتي از او سر زد، همان عملش را مورد بغض و كينه، قرار داد! و (به خود) او، بغض و كينه، روا نداشت. و اگر؛ بدبختش مي دانست، هيچگاه؛ محبتش را به او نثار نمي كرد!» [10] .

پس؛ مراد، همان [آفرينش تقديري انشائي] است، كه با مشيت، حاصل مي گردد.

و اين است، معني گفتار معصومين عليهم السلام! كه فرمودند:

«أفعال بندگان، آفريده شده است!»

چنانكه در حديثي كه؛ شيخ (بزرگوار) ما - صدوق - آورده، به همين معني، تفسير شده است. او، در [عيون]، با سندش از عبدالسلام بن صالح هروي، روايت كرده كه:



[ صفحه 92]



«شنيدم: علي بن موسي الرضا عليهماالسلام، مي فرمايد:

أفعال بندگان، آفريده شده است!

گفتم: يابن رسول الله! [آفريده شده!] يعني چه؟

فرمود: اندازه گيري و مقدر شده! [11] .

و در همان كتاب، از امام رضا عليه السلام - كه درباره ي (آئين) اسلام خالص، به مأمون نوشته است - مي آورد:

«البته! خداي تبارك و تعالي! كسي را جز به اندازه ي سعه ي وجودي و امكاناتش مكلف نمي سازد. و البته! أفعال بندگان، آفريده شده! [آفرينش تقدير (و اندازه) نه آفرينش تكوين]. و خدا، آفريننده ي هر چيز است.» [12] .

و در توحيد، (روايتي) با سندش از امام صادق عليه السلام مي آورد كه:

«البته! أفعال بندگان، آفريده شده! - آفرينش تقدير (و اندازه)، نه آفرينش تكوين -» [13] .

و در همان كتاب، (روايتي) با سندش از حمدان بن سليمان، مي آورد كه:

«به حضرت رضا عليه السلام نوشتم، سؤال كنم: آيا أفعال بندگان، مخلوق است يا غير مخلوق؟

نوشت: أفعال بندگان، - پيش از آفرينش بندگان - در علم خدا، اندازه گيري و مقدر شده است. [14] .

از اين رو؛ به اعتبار آن أفعال، كه با مشيت، اندازه گيري و مقدر و معلوم گرديده! و با قلم اراده نگاشته شده! و با مشيت أزلي، ايجاد گشته! و نزد [علام الغيوب!] به وجود علميشان آفريده شده اند! - از آن روز - بندگان، به [خوشبختي و بدبختي]، متصف! و بر [محبت و كينه توزي]، نشان دار گشته اند! و به آن، در همه ي عوالمشان، شناخته مي شوند - از جهان مشيت تا جهان: اراده، و قدر، و قضا، و امضاء و آفرينش تكويني - بر آن، آفريده گشته اند! و بر آن، مي ميرند! و بر آن، به آستان پاك سرورشان بر مي گردند!.

اين است، معني گفتار خدا: «همچنان كه؛ شما را ظاهر و پديدار ساخت، بر مي گرديد. گروهي را هدايت كرد، و گروهي، بر ايشان، گمراهي! مسلم است.» [15] .

و همان، معني گفتار پيامبر أعظم صلي الله عليه و آله و سلم است كه:

«بدبخت، (آن) كسي است كه؛ در شكم مادرش بدبخت است!. و سعادتمند! آنكه؛ در شكم مادرش، سعادتمند!» [16] .

و حضرت موسي كاظم عليه السلام، در آن روايتي كه؛ شيخ (بزرگوار) ما - صدوق - با سندش از [ابن أبي عمير،] آورده، همين بيان را واضح و آشكار مي سازد. گفت: از معني فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، كه: [بدبخت، آن كسي است كه؛ در شكم مادرش بدبخت است! و سعادتمند، آنكه؛ در شكم مادرش



[ صفحه 93]



سعادتمند!] پرسيدم، فرمود:

بدبخت! آنكه؛ خدا، عالم است! كه در آينده، از وي، رفتار و كردار بدبختان! سر مي زند - و حال آنكه او، در شكم مادر خويش است -

و سعادتمند، آنكه؛ خدا عالم است! كه در آينده، از وي، رفتار و كردار سعادتمندان، سر مي زند - و حال آنكه او، در شكم مادر خويش است -» [17] .

هنگامي كه؛ أفعال بندگان، و منويات و حركتشان از حالي به حالي، مقدر و معلوم است. و از جهت ايجاد علمي، آفريده و انشاء گشته اند، و تماما در وجود عيني تكويني عنصري، [مطابق آفرينش علمي تقديري و عوالم علميش] آفريده و موجوداند، و هر موجودي خود او است! كه در تمام عوالم سير (نزولي و صعودي اش) به سوي خدا (بدون كم و كاستي!) در حركت است، از اين رو؛ برخي از آنها، براي سعادت و خوشبختي، زائيده گشت! و برخي، براي شقاوت و بدبختي! و كلا؛ به همان وضعي كه در عوالم گذشته بودند، بر مي گردند. چنانكه؛ امام سجاد عليه السلام، در دعاي خويش، مي فرمايد:

«آفرينش را به توانائي و توان خود، بي سابقه ي هماننديش - به طرز بسيار بديعي! - پديد آورد. و آنها را طبق مشيتش، بدون ماده - با اختراعي خاص - آغاز كرد. آنگاه؛ وادارشان نمود، كه؛ راه اراده ي او را بپيمايند. و آنها را بر سبيل محبتش برانگيخت! در حالي كه؛ مالك هيچ بازپس و تأخيري نيستند! [تأخير، از آنچه؛ آنها را به سويش پيش انداخت] و استطاعت و ياراي تقدم ندارند! [تقدم به آنچه؛ آنها را از آن، بازپس انداخت!].» [18] .

و در دعاي ديگري كه از آن حضرت است، مي فرمايد:

«اي كاش! مي دانستم؛ آيا؛ مرا، مادرم براي بدبختي زائيد!؟ يا براي رنج و مشقت پروريد!؟

پس؛ اي كاش! مرا نمي زائيد! و نمي پروريد!.

و اي كاش! مي دانستم! آيا؛ مرا، از آنها كه أهل سعادتند، قرار دادي!؟ و به قرب و جوار خود، ويژگي بخشيدي!؟ (و سرافرازم كردي!؟ (تا چشمم به آن روشن گردد! و دل و نفسم بر او، آرام گيرد!» [19] .

و در آن حديثي كه؛ [ثقة الاسلام] كليني، از امام صادق عليه السلام، روايت كرده، به اين [مشيت أزلي]، اشاره است، - مشيتي كه؛ با خواسته ي (عيني و) خارجي، مطابقت دارد، و به تمام أشياء، مربوط است! و به همه ي أفعال مكلفين، محيط.

كليني، از عبدالله بن سنان، روايت دارد كه:

«شنيدم امام صادق عليه السلام، مي فرمايد:

خدا، فرمان داد، و نخواست! و خواست، و فرمان نداد!.

به ابليس، فرمان داد كه؛ به آدم، سجده كند! و خواست كه سجده نكند! و اگر مي خواست، سجده مي كرد!.

و آدم را از خوردن [درخت]، بازداشت! و خواست كه از آن بخورد! و اگر نمي خواست، نمي خورد!» [20] .

و از أبوالحسن عليه السلام، حديثي با سندش روايت است كه:



[ صفحه 94]



«البته! براي خدا، دو اراده و دو مشيت است: اراده ي حتم، و اراده ي عزم.

باز مي دارد [در حالي كه؛ او مي خواهد!] و فرمان مي دهد [در حالي كه؛ او نمي خواهد!]. آيا نديدي كه: آدم و همسرش را از خوردن [درخت]، بازداشت و (خوردن) آن را خواست! و اگر كه؛ نمي خواست بخورند. خواهاني آن دو، بر مشيت خداي تعالي! چيره نمي شد.

و به ابراهيم، فرمان داد كه اسحاق را سر ببرد، و سر بريدن او را نخواست! و اگر مي خواست، خواهاني ابراهيم بر مشيت خداي تعالي! چيره نمي شد.» [21] .

و شيخ بزرگوار ما - صدوق - در توحيدش حديث دومي [با اختلافي در بعضي ألفاظش] مي آورد. به گمانم اين صحيحش باشد. فرمود:

«البته! براي خدا، دو اراده و دو مشيت است: اراده ي حتم و اراده ي عزم.

باز مي دارد [در حالي كه؛ او مي خواهد!] و فرمان مي دهد [در حالي كه؛ او نمي خواهد!]. آيا نديدي كه؛ آدم و همسرش را از خوردن [درخت]، بازداشت، و او (خوردن) آن را خواست! و اگر نمي خواست، نمي خوردند. و اگر مي خوردند، خواهانيشان بر مشيت خدا، چيره مي گشت!

و به ابراهيم، فرمان داد كه؛ فرزندش - اسماعيل - را سر ببرد! و خواست كه سرش را نبرد! و اگر نمي خواست كه سرش را نبرد، مشيت ابراهيم، بر مشيت خداي عزوجل! چيره مي گشت.» [22] .

اين دو حديث، آشكارا نشان مي دهند كه؛ اين مشيت، در أمر و نهي چيزي، دخالت (و أثري) ندارد. و او را در شي ء [خواسته شده و معلوم،] تأثيري نيست!.

پس؛ يقينا! خدا از خوردن [درخت]، آدم را بازداشت. و براي او، در اراده ي هر يك از فعل و ترك، اختيار نهاد. و به [مشيت أزليش] خواست كه نخورد.

و ابليس را - به أمر ايجابي - فرمان داد كه؛ سجده كند [و در طرفينش براي او، اراده و اختيار بود.] و خواست كه؛ سجده نكند.

و به ابراهيم عليه السلام، فرمان داد، كه [با اراده و اختيار خود] فرزندش را سر ببرد! و خواست كه؛ سر نبرد. يعني: آنچه از هر كدام، صادر مي شد و با اراده اش اختيار مي نمود، خداي تعالي! مي دانست. و شي ء [خواسته شده] با مشيت، تطبيق كرد. و بر طبق مشيت خدا، أمرش وقوع خارجي پيدا كرد. و اگر مي خواست كه؛ خلاف آن، واقع شود، يعني: اگر؛ [مشيت أزلي]، خلاف آن را مي دانست و مي خواست - هر آينه! - وقوعش نيز، بر طبق خواسته ي خدا، انجام مي گرفت. و هر كدام، [مطابق آنچه؛ حق تعالي! دانست و خواست] با اراده ي خويش، انتخاب مي نمود. و خواستشان، بر آنچه خدا خواست، چيره نمي شد، و با [مشيت أزلي]، مخالف نبود. چون؛ ايجاب مي كند كه: علم با [معلوم]، و مشيت، با [خواسته شده] - بدون هيچ أثري در معلوم و [خواسته شده] - تطابق داشته باشد. وگرنه؛ خواهاني بندگان، بر مشيت خدا، چيره مي گشت! و اين، لازمه اش جهل است!! و خدا، بسي منزه و برتر از اين گونه أوصاف و انگاره! و پندارهاي ناروا است!. تعالي الله عن ذلك علوا كبيرا!.

حديثي كه؛ از امام رضا عليه السلام، بيان شد [23] ، اين معني را - در مشيتي كه به أفعال بندگان، متعلق است



[ صفحه 95]



- (خوب) واضح مي كند. فرمود:

«حقيقة! خدا از بندگانش، معصيت و نافرماني خواست! و اراده نكرد. و فرمانبري و طاعت خواست، و از آنها اراده نمود. چون؛ مشيت، مشيت [أمر] است و مشيت [علم]. و اراده ي او، اراده ي [رضا] است و اراده ي [فرمان] - فرمان به طاعت و رضا به اطاعت -

و گناه و معصيت را خواست! يعني: به نافرماني و معصيت بندگانش عالم شد! و آنها را به آن فرمان نداد.»

و ممكن است چنين گفته شود كه؛ مراد از مشيت - در اين دو حديث، - مشيت حادث [به معني: اراده ي اختيار] باشد، به نحوي كه؛ خواهيم گفت. نه به معني [اراده ي حتمي].

معاني ديگري (نيز) وجود دارد، كه اراده ي برخي از آنان ممكن است. و علامه ي مجلسي، آنها را - به تفصيل - بيان كرده است [24] .

استاد حديث - فيض كاشاني - در بيان حديث أول گفته است:

«راز اين سخن! و سر مطلب! اين است كه؛ براي خدا سبحانه و تعالي! درباره ي بندگانش دو فرمان است: فرمان ارادي ايجابي، و فرمان تكليفي ايجابي.

[فرمان ارادي ايجابي]، بدون واسطه ي پيامبران عليهم السلام است. و نافرماني و عصيان، در او راه ندارد. و آنچه از او، خواسته شده، واقع شدن [مأور به] است [25] و با مشيت پروردگار، هماهنگ است و موافق!. هر گاه مشيت حق! ايجاب كند، آن واقع شود، وگرنه، نه!. البته! از مشيت او! سرباز نمي زند. و به ناچار، وقوع [مأمور به] مسلم و حتمي است. و گفتار خداي عزوجل! اشاره به اين واقعيت است كه فرمود:

[جز اين نيست! كه فرمانش (چنين است:) هر گاه؛ چيزي اراده نمود كه به آن گويد: باش! (بلادرنگ!) مي باشد.]

انما أمره اذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون [26] .

و [فرمان تكليفي ايجابي]:به واسطه ي پيامبران عليهم السلام است. و آنچه از او خواسته شده - گهگاهي - وقوع [مأمور به] است، نتيجة؛ با مشيت خدا، هماهنگ است. و [مأمور به] - بي آنكه از آن، سر، باز زند - واقع شود. مانند أوامري كه؛ خدا، به أفراد مطيع و منقاد، تكليف كرده است.

و گاه باشد كه؛ حقيقت مطلب، بدون وقوع [مأمور به] است! و اين، به خاطر حكمت و مصالحي است كه؛ به بندگان، مربوط است. در اين صورت؛ اين، فرماني است كه؛ با [مشيت و اراده ي مزبور]، هماهنگ نيست. يعني: خدا، به آن، وقوع [مأمور به] را نخواسته و اراده نكرده است! گر چه؛ أمر و فرمان به او را خواسته و اراده نموده و فرمان داده است. و بدين جهت، [مأمور به] واقع نشده است.» [27] .

مخفي نماند كه؛ اين بيان - در حد ذات خود - درست است. و حاصلش اينكه؛

براي خدا، دو فرمان است: يكي [تكويني]، كه تصور سرپيچي و مخالفت، در او راه ندارد - آنچه خدا،



[ صفحه 96]



فرمان دهد واقع مي شود! و آنچه واقع شود؛ خدا فرمان داده است - و ديگري؛ [تشريعي]. و اين، بر دو گونه است:

يكي: وقوع [مأمور به]، از آن، مطلوب است.

و ديگر اينكه؛ آنچه مطلوب است، حقيقت فرمان و [نفس الأمر] است.

اما؛ مطلب، در همين جا تمام نمي شود! زيرا؛ گفتار آن حضرت كه فرمود:

«و خواست كه؛ سجده نكند! و اگر مي خواست، سجده مي كرد.»

و «و خواست كه؛ از آن بخورد! و اگر نمي خواست، نمي خورد.»

و «و خواست كه؛ او را سر نبرد.»

روشنگر اين معني است كه؛ براي خدا، مشيتي موجود است، بر خلاف مشيتي كه؛ أمر و نهيش به آن، صورت گرفته است!.

[خواسته شده]، غير از آن چيزي است كه؛ أمر خدا يا نهيش، به آن تعلق گرفته!. نه اينكه؛ نسبت به فعل و ترك [مأمور به]، مشيتي نيست. و آنچه در بخش پذيري و انقسام أمر، آورده شد، به طاعت فرمانبرداران، و عصيان گنهكاران، ربطي ندارد. و مطلوب بودن وقوع [مأمور به] و عدمش، به دنبال طاعت و عصيان نيست! و نيز، طاعت و عصيان، در پي آن، نه!. و چنين نيست كه؛ هر زمان، [مأمور به]، واقع نشد، داوري شود كه؛ او مطلوب نيست! و از قسم دوم به شمار آيد! و هر گاه، واقع شد، داوري شود كه؛ او، مطلوب است! و از قسم أول به شمار آيد!.

حق سبحانه و تعالي! در دو جاي كتابش فرموده:

«و نمي خواهيد، مگر اينكه؛ خدا - كه پروردگار جهانها است - بخواهد.» [28] .

«و نمي خواهيد، مگر اينكه؛ خدا بخواهد،...» [29] .

در اين دو جا، صريح است به اينكه؛ آنچه اراده شده - كلا - با مشيت أزلي، مطابق است و واقع شدن أفعال - تماما - در خارج، با آنچه در مشيت و علم خدا است، مطابقت دارد.

و اين است، معني: [آنچه خدا خواست، بود (و هست)! و آنچه نخواست، نبود (و نيست)!] اين، گفتار مجملي بود، در [مشيت أزلي]، كه آن، از صفات ذات است.



[ صفحه 97]




پاورقي

[1] شيخ كليني، در كافي- جلد اول: 150- از علي بن محمد بن عبدالله، از احمد بن ابي عبدالله، از پدرش از محمد بن سليمان ديلمي، روايت كرده كه: علي بن ابراهيم هاشمي گفت:

«شنيدم؛ موسي بن جعفر عليهما السلام مي فرمايد:

چيزي تكون نيابد، جز آنچه خدا خواست، و اراده نمود، و مقدر ساخت، و بقضا رساند.

گفتم: معني [خواست]، چه باشد؟

فرمود: آغاز فعل.

گفتم: [مقدر ساخت]، چه معني دارد؟

فرمود: اندازه گيري و تقدير هر چيز، از طول و عرضش

گفتم: [به قضا رساند] يعني چه؟

فرمود: هر گاه؛ در قضا استوار نمود، به امضاء رسانيد. و آن است كه؛ برايش رد و برگشتي نيست.».

[2] محاسن، جلد 244:1 و بحار، جلد 122:5 و مسند امام رضا (ع)، جلد 20:1.

[3] قسمتي كه؛ در محاسن برقي، موجود است و در كافي - ظاهرا - از حديث، افتاده! اين است:

«گفتم: پس؛ معني [اراده نمود]، چيست؟. فرمود: ايستادگي و ثبوت بر آن.».

[4] كافي، جلد 148:1.

[5] «هل أتي علي الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا.» دهر (انسان)، آيه ي 1.

[6] كافي، جلد 147:1.

[7] مجمع البيان، جلد 406:10.

[8] محاسن، جلد 243:1.

[9] مجمع البيان، جلد 406:10.

[10] توحيد: 357 و كافي، جلد 152:1 و محاسن برقي، جلد 279:1 رقم 405.

[11] عيون أخبار الرضا (ع)، جلد 245:1 (چاپ نجف) و معاني الأخبار: 396.

[12] عيون أخبار الرضا (ع)، جلد 123:1 (چاپ نجف).

[13] توحيد: 407 و 416.

[14] توحيد: 416.

[15] «كما بدأكم تعودون، فريقا هدي و فريقا حق عليهم الضلالة» أعراف، آيه 29 و 30.

[16] استاد و مربي ما، پدر بزرگوارم - كه روانش شاد! و تربتش پاك باد! - در رساله ي (جداگانه اي) به تفسير آيه ي «و كنتم ازواجا ثلاثة، فأصحاب الميمنة ما أصحاب الميمنة» پرداخته و در اين باره، داد سخن داده اند!.

[17] توحيد: 365.

[18] صحيفه ي سجاديه، دعاي أول.

[19] صحيفه ي سجاديه، مناجات ترسندگان.

[20] كافي، جلد 150:1.

[21] كافي، جلد 151:1.

[22] توحيد: 64 (تمام حديث، در فصل سوم - پاورقي شماره ي 18 - آمده است.).

[23] صفحه 89 همين كتاب.

[24] فصل سوم، به دنباله ي پاورقيها - شماره ي 19 - مراجعه شود.

[25] [مأمور به] يعني: شيئي كه؛ أمر خدا، بر آن، تعلق گرفته است.

[26] يس، آيه 82.

[27] وافي، جلد 1، صفحه 115.

[28] «و ما تشاؤون الا أن يشاء لله رب العالمين» تكوير، آيه 29.

[29] «و ما تشاؤون الا أن يشاء الله» دهر، آيه ي 31.


بازگشت