خودپسندي
هنگامي كه؛ خواننده ي [فاتحة الكتاب]، از آن، چنين بهره اي گرفت كه؛ بنده اي از بندگان آستان أحديت است، و آنچه به دست او است، براي مولاي او است! و آفريدگان، به تمام معني - جميعا - فقير و مربوب درگاه وي اند! و او، پروردگار مهربان و مالك آنها است! پادشاهي و ملك (جهان) را به هر كه خواست، مي دهد! و از هر كه خواست، مي گيرد! و هر كه را بخواهد، عزيز كند! و هر كه را ذليل!، هر خيري به دست او است! و او به هر چيزي توانا است و چون؛ دانست كه؛ طاعت و بندگي، نعمتي است كه خداي تعالي! بر او عنايت فرموده، و هر توفيق و تمكين و استعانت از او است! و بدين سبب، او به حسنات (آثار) بندگان خويش، از خودشان، سزاوارتر است - چنانكه در حديث قدسي در كافي، وارد است؛ [1] - ديگر، [خودپسندي]، او را فرا نمي گيرد! و نفس او، مسرورش نمي گرداند. و آثار نو، كه در خويش مي يابد، شگفتي برايش نمي آورد! توسعه ي مال، و مكارم أخلاق، و محاسن أفعالش براي او، تعجب آور نيست!. زيرا: تعريف [خودپسندي]، همان، بزرگ و عظيم پنداشتن (رحمت و) نعمت است و تكيه بر آن! - بدون ارتباط و نسبتش به منعم! -
و علت پيدايش اين خلق و خوي زشت، همان ناداني محض و بي خبري از معارف الهي است، كه مولي سبحانه و تعالي! در اين سوره، خبر مي دهد، و ناشي از جهالت و غفلت از چيزي است كه؛ اين سوره، الهام بخش آن است.
در حديث، وارد است كه:
«خودپسند، عقلي برايش نيست!» [2] .
«شگفتي هر كس به خويش، كودني و حماقت است!» [3] .
«خودپسندي، منشأ ناداني است!» [4] .
«خودپسندي، منشأ حماقت است!» [5] .
«خودپسندي، عنوان حماقت است!» [6] .
«خودپسندي، خرد را تباه سازد!» [7] .
[ صفحه 58]
«شگفتي هر كس به خويش، دليل نقص! و عنوان ضعف خرد او است» [8] .
«خودپسندي، حماقت است!» [9] .
با توجه به معاني (گوناگون) كه در اين سوره، منتشر است، درد (خطرناك) عجب و خودخواهي، معالجه مي شود، معاني و حقايقي مانند: شناسائي أصول! و ذكر منعم! و نسبت نعم گوناگون به او!، و اقرار و اعتراف به عبوديت و بندگي و فقر و بيچارگي به ذات مقدسش [به ياري و استعانت او]، و منتهي شدن حسن و جمال هر زيبا، به حسن و جمال او! - تنها به او! -
دل (انسان) زماني كه؛ از اين معارف و دانش بيكران، سيراب شد! ديگر؛ عجب و خودبيني و خودخواهي را نقص! و حماقت! و سفاهت مي بيند!.
زماني كه؛ خودپسندي، ريشه كن شد، ديگر مجالي براي تكبر و گردن فرازي! باقي نمي ماند. چون تكبر و أقسام سه گانه اش - تكبر بر خدا، و پيامبران، و بندگان - شاخ و برگ [عجب] است! و خودپسندي، بذر و هسته ي آن!.
بنده، به هر درجه از شوكت و بزرگي برسد! پس از اقرار به عبوديت و عجز و بندگي، و بعد از شناسائي اين حقيقت كه: [آفريدگان - جميعا - زيردست و ذليل و مربوب دست مولاي او است!] (ديگر) تكبر و گردن فرازي! بر أحدي، (أصلا!) مناسب او نيست!. و اين خوي ناپسند، به او، رخ نشان ندهد، مگر آنگاه كه؛ غافل و جاهل از موقعيت خود باشد.
از اينجا است كه؛ أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«گردن فرازي، سر منشأ ناداني است!» [10] .
و شايد! براي از بين بردن اين درد بي درمان - از سينه و دل! - باشد كه براي نمازگزار، مستحب است كه؛ [اياك نعبد و اياك نستعين] را تكرار كند!.
پاورقي
[1] لفظ حديث، در فصل سوم - پاورقي شماره ي 10 - آمده است.
[2] غررالحكم: 23.
[3] غررالحكم: 40.
[4] غررالحكم: 31.
[5] غررالحكم: 15.
[6] غررالحكم: 16.
[7] غررالحكم: 19.
[8] غررالحكم: 51.
[9] غررالحكم: 13.
[10] غررالحكم: 102 و لفظش چنين است: «التواضع رأس العقل، و التكبر رأس الجهل».