درمان به وسيله فاتحه


البته! از ظاهر آيات قرآن و قرائت و با خود داشتنش - چنانكه در او، وجوه گوناگون شفا است - در رفع ناخوشي و علل و أمراض (مختلف)، استمداد مي شود. و با آن مرضهاي بدن، معالجه مي گردد! و زيان و گرفتاري و بلا [به اقتضاي حكمت پروردگار!] از بين مي رود. و با تدبر معاني و درك مقصودش، كوري جهل! و حيرت شك! و سرگرداني وادي ضلالت و گمراهي (و كجي) را از دلها مي زدايد! و يا آيات يكتاپرستي و دادگري، آنچه مرض كفر و نفاق و شقاق است درمان مي كند! و بشر را به كسب فضائل و صفات پسنديده و رفع موجبات ننگين خلق و خوي مي كشاند! و از آنچه موجب سقوط انسان، از آستان مولاي او، و باعث انحطاط از مكارم لطف او است، براي دفعش سوق مي دهد.

قرآن، در دنيا و آخرت، درمان همگاني بدن و روح عامه ي مردم! (و شفاء) و رحمت مؤمنين است! - به ويژه؛ آنها كه از او بهره مي برند! - همچنين؛ جميع درمان علل و أمراض مختلف روحي و قلبي و بدني را كه در قرآن است، سوره ي فاتحه، در بر دارد.

اما! علل و أمراضي كه بر بدن، رو مي آورد:

از پيامبر أعظم صلي الله عليه و آله، روايت است كه فرمود:

«فاتحة الكتاب، درمان هر دردي است، به جز مرگ!» [1] .

امام صادق عليه السلام فرمود:

«خواندن سوره ي حمد، شفاي هر دردي است، به جز مرگ!» [2] .

«امام باقر و امام صادق عليهماالسلام، فرمودند:

«كسي كه؛ سوره ي حمد، - او را - بهبودي نبخشد، چيز ديگر، بهبوديش نبخشد» [3] .

سوره ي فاتحه، پناهگاه بزرگ! و وسيله ي معنوي نگهدارنده اي است! كه؛ از درد و رنج و مرضها، به آن، پناه برده مي شود. و براي از بين بردن علل و أمراض خطرناك! - بنا به أحاديثي كه از أهل بيت عليهم السلام وارد است - به طرق گوناگون، از آن استفاده مي گردد و برخي به قرار زير است:

[راوندي] در دعواتش، از أميرالمؤمنين عليه السلام، روايت دارد كه:

«حسين عليه السلام، مريض شد. فاطمه صلوات الله عليها، او را برداشت و نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت:

يا رسول الله! از خدا بخواه، كه به فرزندت شفا مرحمت كند!.



[ صفحه 54]



آن جناب، فرمود:

[دخترم! البته؛ خدا، همان كسي است كه او را به تو بخشيده! و او، قادر است كه شفايش دهد!.] در اين گفتگو بودند كه؛ جبرئيل عليه السلام، نازل شد و گفت:

اي محمد! به راستي؛ خداي تعالي! سوره اي از قرآن بر تو نازل نكرده، مگر اينكه؛ [فاء] در آن سوره است - و هر [فائي] از آفت است - به جز [حمد]، كه در آن [فاء] نيست، صدا بزن قدحي از آب بياورند، و چهل مرتبه، سوره ي حمد، بر آن بخوان! آنگاه؛ آن را بر او بپاش، - البته! - خدا شفايش دهد.

همان كار، انجام شد - و به اذن خدا - عافيت پيدا كرد.» [4] .

و شيخ الطائفه! (شيخ طوسي) در [أمالي] اش از امام حسن عسكري عليه السلام، روايت كرده كه آن حضرت، از پدر و أجداد بزرگوارش مي آورد (تا مي رسد به) امام صادق عليه السلام، كه آن جناب فرمود:

«كسي كه؛ دردي بر او، عارض شد، هفت مرتبه [الحمد] بايستي به گريبانش بخواند [5] اگر آن علت، برطرف شد (كه خوب!) وگرنه؛ بايستي [هفتاد مرتبه] بخواند! و من، براي او، ضامن عافيتم!» [6] .

و از معصوم عليه السلام، روايت است:

«كسي كه بر او، دردي عارض شد، هفت مرتبه [أم الكتاب] بايستي به گريبانش بخواند! اگر ساكن شد (كه خوب!) وگرنه؛ [هفتاد بار] بخواند، ساكن مي شود.» [7] .

از امام صادق عليه السلام، روايتي - با سندش - رسيده كه:

«هر گاه؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله، كسل مي شد! يا چشم زخمي! يا سردردي، به او عارض مي شد، دو دستش را باز مي كرد و [فاتحة الكتاب، و معوذتين] را مي خواند [8] و آنگاه؛ به صورتش مي كشيد! آنچه عارض شده بود، از بين مي رفت.» [9] .

از أبوجعفر عليه السلام، روايتي - با سندش - رسيده، فرمود:

«هر كه را دو سوره ي [حمد و اخلاص]، بهبودي نبخشد! چيزي بهبودش نخواهد كرد! و اين دو، هر علتي را از بين مي برد.» [10] .

از مفضل بن عمر، روايتي با سندش رسيده كه:

«يكي از دوستان امام صادق عليه السلام، به حضور آن جناب، شرفياب شد - در حالي كه؛ تب شديد داشت! - امام، به او فرمود:

[چه شده، رنگت پريده!؟]

گفت:



[ صفحه 55]



[فدايت شوم! يك ماه است كه؛ تب شديد دارم! بعد از آن، تب از من، قطع نشد! أفراد سرشناس، هر چه گفتند، خودم را با آن معالجه كردم! از هيچ كدام، فايده نديدم!]

امام صادق عليه السلام، فرمود:

[دكمه هاي پيراهنت را باز كن، و سرت را به پيراهنت داخل كن! و أذان و اقامه بگو، و هفت مرتبه، سوره ي حمد، بخوان!]

گفت: چنين كردم، مثل اينكه؛ از بند، آزاد شدم!» [11] .

يكي از معصومين عليهم السلام، فرمود:

«(بر دردي)، هفتاد مرتبه سوره ي حمد، نخواندم، مگر اينكه؛ ساكن شد. و اگر خواستيد، تجربه كنيد و شك ننمائيد.» [12] .

و در مكارم الأخلاق، از پيامبر أكرم صلي الله عليه و آله است كه فرمود:

«در (هفتاد مرتبه) حمد، شفاي هر دردي است. پس اگر؛ دردمندي، [صد مرتبه]، آن را به عنوان پناهندگي و درمان بخواند! و روح از جسد، بيرون شده باشد، خدا، روح را به آن، برگرداند!» [13] .

و از امام صادق عليه السلام، روايت است كه:

«اگر؛ بر مرده اي [هفتاد مرتبه] سوره ي حمد، خواندي! سپس؛ روح در آن برگشت، عجبي نيست!» [14] .

و در كافي، در حديثي از امام رضا عليه السلام - با سندش - موجود است كه فرمود:

«منحصرا؛ درمان چشم (زخم)، قرائت حمد، و معوذتين و آيةالكرسي است.» [15] .

و اما؛ أمراض روحي: با همه ي فراوانيش از؛ كفر! و نفاق! (و اميد) و آرزو به غير خدا! و ريا! و شهرت طلبي! و عجب! و كبر! و كينه! و حسد! و بخل! و حرص! و ترس! و در دو علل ديگري كه در دلها است!:همچنان كه؛ قرآن، در او، شفاي هر آنچه در سينه ها است! و در آن، نور و هدايت و رحمت مؤمنين است، در فاتحه نيز، همان درمان و شفا است! به خاطر اينكه؛ پنج اصل و أساس دين را شامل است - چنانكه روشن ساختيم -

كثافات كفر (و بدانديشي) را زائل مي كند! و مرض نفاق و دوروئي را شفا مي دهد! و لوث دشمني و عداوت را از بين مي برد! و به [صراط مستقيم]، هادي و راهنما است. به مبدأ علي أعلي، ارشاد مي نمايد! و به حق صريح وآشكار، دعوت دارد! و روشنگر معاد است!. درس عبوديت و بندگي، و طريق هموار و ملايم آن را مي آموزد! و پيامبر أعظم و جانشين پاكش را معرف است!. چنانكه؛ اين سوره، نفس (بشر) را از صفات زشت، اصلاح مي كند! و رشد و صلاح او را در اختيارش مي گذارد! و از آنچه؛ تباهش كند، خالص و پاك مي سازد! و أمراضش را معالجه مي نمايد! و او را به صلاح (و رستگاريش) ورزيده مي كند! و به محاسنش مزين مي سازد!.

از اين رو؛ خواندن آن، و تدبر معانيش! و درمان و شفا طلبيدن از آن، در همه ي أمراض جسمي و روحي! هماهنگ و همتاي قرآن است.



[ صفحه 56]




پاورقي

[1] تفسير عياشي، جلد 1، صفحه 20.

[2] بحار، جلد 92، صفحه 261.

[3] تفسير عياشي، جلد 20:1 و بحار، جلد 237:92 و 261 و برهان، جلد 42:1.

[4] بحار، جلد 261:92.

[5] در نسخه اي دارد: «به پيشانيش بخواند».

[6] أمالي طوسي، جلد 290:1 و بحار، جلد 231:92 و تفسير برهان، جلد 43:1.

[7] مكارم الأخلاق: 418، و بحار، جلد 234:92.

[8] معوذتين، يعني: سوره ي «فلق» و سوره ي «ناس».

[9] طب الأئمه: 39 و بحار، جلد 334:92 و مكارم الأخلاق: 429.

[10] طب الأئمه: 39 و بحار، جلد 234:92.

[11] طب الأئمه، صفحه 53 و بحار، جلد 235:92.

[12] طب الائمه: 54 و بحار، جلد 235:92 و تفسير برهان، جلد 41:2.

[13] مكارم الأخلاق: 418 و بحار، جلد 257:92.

[14] كافي، جلد 623:2 و مكارم الأخلاق:418 و بحار، جلد 257:92 و تفسير برهان، جلد 41:2.

[15] كافي، جلد 503:6 و بحار، جلد 260:92.


بازگشت