موارد مشترك بين «فاتحه» و قرآن


از موارد مشترك قرآن كريم و اين سوره:

به راستي؛ مركز تجمع فرهنگ و معارف الهي، همان [تمجيد و عبوديت، و حمد و ثناي] خداوند است. و هر يك از اينها - كه مباني علوم و ريشه ي دروس دين را در بر دارد - جز، با انبوهي از معالم و دانش و بينش مهم و قابل توجهي! تمام نمي شود.

اما؛ حمد: آن، فرع شناسائي و معرفت ذات أقدس الهي! و نعمتهاي (بيكران) او است، و (براي هيچ كسي) ميسر نشود، مگر اينكه؛ يكدل و يكسو، به ذات لا يزال او، پناهنده گردد! و به حقيقت توحيد و يگانگي برسد!. و بدون عرفان وسعت نعمش! و بدون اعتراف (به حقيقت ويژه اي!) ستايش او، تمام نشود. اعتراف



[ صفحه 45]



به اينكه؛ نعم فراوان بندگان، [جميعا] - كه قابل شماره نيست - تنها، از مولي سبحانه! است. و او [چنانكه فطرة مي يابي] غايت و هدف مبادي الهي! (و پايان هر آغازي) است! نتيجه ي معارف دين است و فرع وقوف و آگاهي بر أصول! و آخرين دعا و درخواست متألهين است! چنانكه خدا فرمود:

«و آخرين دعا و درخواستشان؛ [الحمدلله رب العالمين] است.» [1] .

و اما؛ ثناء:

تعريف و حد ثنا، ياد او جل جلاله است! به صفات و أفعال جمال و جلالش! (ياد همان دلارامي!) كه مدحش در ميان است.

بنابراين؛ ستايش منعم - كه برتر از هر گونه ستايش است! - مستلزم درك و آگهي! از صفات او است. آگهي و اطلاع بر آنچه كه؛ از مبدأ أعلي سرچشمه مي گيرد. از قبيل أفعال نيك او، و هر آنچه؛ از فضل و رحمت بي دريغش بر بندگان خود، افاضه مي كند! و اين آگهي، متضمن معرفت و آشنائي با صفات رحمت و عنايت و لطف و كرم و عطوفت و بخشش و رزق و آفرينش! و سوق به مرگ و حيات! و ديگر جلوات جلال و اكرام او است.

و اما؛ تمجيد و عبوديت:

تمجيد، قرين شدن شرافت (و عظمت) ذات! به حسن فعال او است [2] و نيازمنديش به معرفت و شناسايي [صفات ذات و صفات فعل]، از آن چيزهائي است كه؛ پنهان و پوشيده نيست. چنانكه؛ [اقرار و اعتراف به كرنش عبوديت و بندگي! اظهار فقر و نياز به درگاه ذات پروردگار!، كمك خواستن از پيشگاه مقدس و متعاليش! كه بر عهده ي نفس (انسان) است!، احراز موقعيت و مقام سائلين و گدايان آستان او!، هدايت خواهي از ذات أقدس او!، قرار و آرامش و اعتراف به صراط مستقيم او! - صراطي كه به آن، بر شهداء و أنبياء و پيامبران و صلحا، انعام فرموده است! - دوري از راه غضب شدگان و گمراهان:] تماما مستلزم اذعان و اعتراف به هدفهاي عالي! (و گرايش) و اعتقاد (و يقين) به مطالب فراوان است! و انبوهي از مسائل دين را متضمن!!.

پس؛ چنان كه قرآن، محتويات اين مجموعه ي چهارگانه را - مشروحا - در بر دارد، همچنين فاتحه، نمونه و خلاصه ي آن مجموعه را در بر دارد! - در سراسرش همه چيز قرآن، يافت مي شود! -.

از سوي ديگر:

آنچه در سراسر قرآن، وجود دارد از سه حال، بيرون نيست:

بخشي؛ ويژه ي مولي سبحانه است! كه صفات ذات و فعلش را بيان مي كند، و آنچه بدو منتهي است - از آغاز و فرجام - روشن مي سازد.

و بخشي دگر؛ ويژه ي بندگان است! و آن؛ توضيح فروع دين و تكاليف شرعي و وظايف عبادت كنندگان، و راهيابي و هدايت خواهي به ذات أقدس او، و تمسك به ولايت و اطاعت أولوالأمر است!.

و بخش سوم؛ بين خدا و بندگان، مشترك است.

سوره ي فاتحه - نيز - چنين وضعي دارد:



[ صفحه 46]



ثلث أولش - همان سه آيه - مخصوص مولي سبحانه است! كه صفات ذات و فعلش را بيان مي كند.

و ثلث آخرش - كه آن نيز، آياتش سه تا است - به بندگان مربوط است! [دعا و راهيابي و هدايت خواهي به ذات أقدس او، و تمسك به ولايت، و بيزاري از غضب شدگان و گمراهان طريق ولايت، و منحرفين و سرخوردگان از حق].

و ثلث ديگر؛ و آن، يك آيه است - اياك نعبد و اياك نستعين - بين خدا و بندگان او مشترك است. در حديث نبوي صلي الله عليه و آله، به اين مطلب، اشاره شده كه:

«خداي تعالي! فرمود:

[نماز را بين خود و بنده ام به دو بخش مساوي، تقسيم كرده ام. نيمي براي بنده و نيمي براي من!.]

هنگامي كه؛ بنده گفت: الحمدلله رب العالمين

خدا مي فرمايد: بنده ام، مرا ستود!.

وقتي گفت: الرحمن الرحيم

خدا مي فرمايد: بنده ام، بر من، ثنا خواند!.

وقتي گفت: مالك يوم الدين.

خدا مي فرمايد: بنده ام، مرا تمجيد كرد!.

وقتي گفت: اياك نعبد و اياك نستعين.

خدا مي فرمايد: اين، بين من و بنده ي من است. و براي بنده ام آنچه درخواست كند - مهيا است. وقتي گفت: اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين أنعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين. خدا فرمود: اين، براي بنده ي من است، و براي بنده ام - آنچه درخواست كند - مهيا است.» [3] .

و از أميرالمؤمنين عليه السلام، روايت است كه:

«البته؛ خداي عزوجل! فاتحة الكتاب را، نيمي براي خود قرار داد! و نيم ديگر، براي بنده اش.

خداي تعالي! فرمود:

اين سوره را - بين خود و بنده ام تقسيم كرده ام، هر گاه؛ يكي از آنها گفت: [الحمدلله]، هر آينه؛ مرا ستايش كرد!.

وقتي گفت: [رب العالمين]، هر آينه؛ مرا شناخت!.

وقتي گفت: [الرحمن الرحيم]، هر آينه؛ مرا ستود!.

وقتي گفت: [مالك يوم الدين]، هر آينه؛ بر من ثنا گفت!.

وقتي به زبان آورد: [اياك نعبد و اياك نستعين]، هر آينه؛ براي بنده ي من - بعد از آنچه كه از من درخواست نمود - در عبادت و بندگيم راست گفت.» [4] .

شيخ طوسي در [أمالي]، و شيخ (بزرگوار) ما - صدوق - در [عيون أخبال الرضا (ع)]، حديث زير را از محمد بن قاسم [مفسر] استرابادي رضي الله عنه، از يوسف بن محمد بن زياد، و علي بن محمد بن سيار، (و



[ صفحه 47]



آن دو) از پدرانشان، روايت كردند كه؛

«حسن بن علي، از پدرش؛ علي بن محمد، از پدرش؛ محمد بن علي، از پدرش؛ علي بن موسي الرضا، از پدرش؛ موسي بن جعفر، از پدرش؛ جعفر بن محمد، از پدرش؛ محمد بن علي، از پدرش؛ علي بن الحسين، از پدرش؛ حسين بن علي، از پدرش؛ أميرالمؤمنين - علي بن أبيطالب - عليهم السلام، از رسول خدا صلي الله عليه و آله، آورده كه؛ خداي عزوجل! فرمود:

سوره ي فاتحه را، بين خود و بنده ام، تقسيم كرده ام. نيمي براي بنده، و نيمي براي من! و براي او است، هر آنچه سؤال كند.

وقتي گفت: بسم الله الرحمن الرحيم.

خدا جل جلاله! فرمود: بنده ام، به نام من، آغاز نمود! بر من، سزاوار است كه؛ امورش را براي او تمام كنم! و در احوالش، بركت ايجاد كنم!.

وقتي گفت: الحمدلله رب العالمين

خدا جل جلاله! فرمود: بنده ام مرا ستايش كرد! و دانست كه به راستي! تمام نعمتها كه براي او است، از جانب من است! و البته؛ بلياتي كه؛ از او برطرف نمودم، به نيروي فضل من است. شما را گواه مي گيرم كه؛ به نعمتهاي دنيايش، نعم آخرت بيفزايم!. و بلاهاي آخرت، از او بگردانم! چنانكه از او، بلاي دنيا را برطرف كردم.

وقتي گفت: الرحمن الرحيم.

خدا جل جلاله! فرمود: بنده ام گواهي داد كه؛ من رحمان و رحيمم! شما را گواه مي گيرم كه؛ البته از رحمتم بهره و نصيبش فراوان دهم.

وقتي گفت: مالك يوم الدين.

خدا جل جلاله! فرمود: شما را گواه مي گيرم: هم چنان كه اعتراف نمود كه؛ من، مالك روز جزايم، البته؛ حسابش را - روز حساب - آسان گردانم، و از بديهايش درگذرم.

وقتي گفت: اياك نعبد.

خداي عزوجل! فرمود: بنده ام راست گفت! - فقط - مرا عبادت مي كند. شما را گواه مي گيرم! كه؛ حتما! براي عبادتش، آنچنان ثوابي دهم كه هر كس - بندگي او را بر من - مخالفت كرد، (افسوس و) غبطه خورد!.

وقتي گفت: و اياك نستعين.

خداي عزوجل! فرمود: بنده ام - فقط - از من كمك خواست! و به من پناهنده شد. شما را شاهد مي گيرم! كه البته؛ مددكار وي ام! و در سختيها - قطعا! - به فريادش مي رسم! و روز گرفتاريش - حتما! - دست او را مي گيرم.

وقتي گفت: اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين أنعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين.

خداي عزوجل! فرمود: اين، براي بنده ي من است. و براي او است، آنچه سؤال كند! هر آينه؛ براي بنده ام مستجاب كردم! و آنچه دلش خواست به او دادم! و از آنچه در خوف و نگراني است، در أمن و أمان، قرار دادم!.» [5] .



[ صفحه 48]




پاورقي

[1] «و آخر دعواهم أن الحمدلله رب العالمين» يونس، آيه 10.

[2] فعال، جمع فعل است.

[3] مجمع البيان، جلد 17:1، و تفسير فخر رازي، جلد 270:1، و تفسير ابن كثير، جلد 11:1.

[4] بحار، جلد 260:92.

[5] عيون أخبار الرضا (ع)، جلد 300:1، و بحار، جلد 226:92 و 227.


بازگشت