چرا پيامبر به ذكر شهادت ثالثه در اذان، امر نكرد؟


در اين جا اين سؤال پيش مي آيد كه اگر ذكر شهادت سوم (اشهد ان عليا ولي الله) در محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم مشروع و محبوب است، حتما آن حضرت به مسلمانان فرمان مي داد كه بر بالاي مأذنه ها، آن را در اذان بگويند، ولي آن حضرت چنين دستوري نداده است.

پاسخ:

مشروعيت و محبوبيت ذكر شهادت سوم در اذان، منافاتي با امر نكردن رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم به طور صريح و آشكار به اين صورت (در اذان بالاي مأذنه همانند شهادت به يكتايي خدا و رسالت پيامبر) ندارد، زيرا ممكن است كه موانع و اموري مانند تقيه و مخالفت معاندان و رقباي حضرت علي عليه السلام و... وجود داشت كه اگر پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم تصريح به چنان دستوري مي نمود، موجب فتنه و كشمكش (از



[ صفحه 82]



ناحيه منافقان) مي شد [1] شاهد اين مطلب اين كه در ماجراي صلح حديبيه كه در سال ششم هجرت در بيست كيلومتري مكه، بين پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و يارانش با مشركان رخ داد، موجب آثار مثبت بسيار گرديد ولي بعضي از اصحاب از جمله عمر بن خطاب اعتراض كرد و گفت: «و الله ما شككت منذ اسلمت يومئذ؛ سوگند به خدا از وقتي كه مسلمان شدم تا كنون، مانند امروز شك نكرده بودم.» [2] .



[ صفحه 84]



اين مطلب حاكي از آن است كه: پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم گاهي در برابر فشار اعتراض اطرافيان قرار مي گرفت. رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم اندكي قبل از رحلتش خواست مطلبي در صفحه اي بنويسد، تا مسلمانان به پيروي از آن، گمراه نشوند، ولي بعضي از رقباي حضرت علي عليه السلام، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم را به هذيان گفتن، متهم كرد، رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم خشمگين شد و از نوشتن آن مطلب صرف نظر نمود، چنانكه اين مطلب در كتابهاي اصيل اهل تسنن مانند صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است. [3] .



[ صفحه 85]



همانند اين حادثه ي تلخ، مخالفت آنها با فرمان رسول



[ صفحه 86]



خدا صلي الله عليه و آله وسلم در مورد حركت لشكر به فرماندهي «اسامة بن زيد»، به سوي جبهه بود. [4] تعصب جاهليت موجب



[ صفحه 87]



گرديد كه نفس اماره بر آنها چيره شد، و از فرمان رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم سرپيچي كردند، و از حركت با لشگر اسامه خودداري نمودند، و جز افراد شاكر و سپاسگزار و حق شناس كسي همراه لشكر اسامه نرفت، چنانكه خداوند در قرآن مي فرمايد:

«و قليل من عبادي الشكور؛

عده ي كمي از بندگان من شكر گزارند.» [5] .



[ صفحه 88]



و در عصر رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم امور بسياري وجود داشت كه نزد آن حضرت محبوب بود، ولي حضرتش به خاطر تقيه (و اجتناب از جو سازي منافقان) آن امور را ترك كرد، از جمله مطابق حديث متواتر (بسياري كه موجب علم است) كه از طرق اهل تسنن و شيعه نقل شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به عايشه (يكي از همسرانش) فرمود:

«لولا ان قومك حديثوا عهد بالأسلام، لهدمت الكعبة و جعلت لها بابين؛

اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند، كعبه را ويران مي كردم، و نوسازي مي نمودم و براي آن، دو در مي گذاشتم.» [6] .

بنابر اين اعلام نكردن پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در مورد شهادت ثالثه در اذان بر فراز مأذنه ها، و تصريح نكردن آن حضرت به اين موضوع، دلالت بر عدم تشريع شهادت سوم، در عصر آن حضرت ندارد، نتيجه اين كه احتياط اقتضا مي كند كه



[ صفحه 89]



شهادت سوم «اشهد ان عليا ولي الله» گرچه يك بار در هر اذان و اقامه ذكر گردد، زيرا شهادت به ولايت علي عليه السلام همراه شهادت به يكتايي خدا و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم شرط ايمان و ولايت است، و ولايت و ايمان، كامل نخواهد شد مگر اين كه شهادت سوم اجرا گردد، بر همين اساس علماي بزرگ فرموده اند: «اگر شهادت سوم، فصل و جزء اذان نيست، ولي شرط و جزء ايمان خواهد بود.»


پاورقي

[1] چنانكه مرجع معروف آيت الله العظمي آقا ميرزا اصطهباناتي، شهادت به ولايت را جزء اذان و اقامه مي دانست و مي فرمود: «اوضاع مساعد نشد كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم آن را به امت اسلام، اعلام بدارد.» (شرح رسالة الحقوق، ج 2، ص 103).

[2] توضيح كوتاه اين كه: پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در ماه ذيقعده سال ششم در عالم خواب ديد، وارد مكه شده و بتها را شكسته، و كعبه را از لوث بت پاك نموده است، خواب خود را به اصحاب خبر داد، آن سال پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم همراه ياران براي انجام عمره، به سوي مكه رهسپار شدند (ياران اميد آن را داشتند كه خواب پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم همان سال تعبير مي شود، و به مكه وارد خواهند شد) ولي مشركان از ورود پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و يارانش به مكه جلوگيري نمودند، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم با مسلمانان همراه خود در زير درختي كه در آنجا بود، تجديد بيعت نمود كه به بيعت رضوان ناميده شد.

كفار قريش از اين بيعت با خبر شدند و از حمله ي سپاه اسلام هراسان گشتند، سرانجام نماينده ي خود را نزد پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرستادند و پس از مذاكرات مكرر، «صلح حديبيه» برقرار گرديد، كه بركات بسيار، از جمله فتح خيبر و فتح مكه... را در پي داشت و خبر از تعبير خواب پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در سال آينده مي داد.

پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم پس از نوزده روز توقف در حديبيه به مدينه بازگشت (اقتباس از تاريخ طبري، ج 2، بحار، ج 20، ص 322 تا 335)

بعضي از همراهان از اين ماجرا ناراحت شدند، و اعتراض داشتند كه طبق سخن پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم مطابق خوابي كه ديده بود، ما اطمينان داشتيم به مكه وارد مي شويم و كعبه را طواف مي كنيم، ولي چنين نشد، عمر بن خطاب مي گويد: «سوگند به خدا از آن هنگام كه مسلمان شده بودم تا اين وقت، شك نكرده بودم، ولي در اين وقت شك كردم، نزد پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم رفتم و گفتم: «آيا تو پيامبر خدا نيستي؟»، فرمود: آري هستم، گفتم: آيا ما بر حق و كافران بر باطل نيستند؟ فرمود: آري چنين است، گفتم:

«فلم نعطي الدنية في ديننا اذا؛ در اين صورت چرا ننگ و عار را در دين خودمان وارد مي سازيم و مي پذيريم.»

فرمود: «من رسول خدا هستم، نافرماني از خدا نمي كنم.»

گفتم: «مگر به ما خبر ندادي كه ما به زودي وارد مكه مي شويم و كعبه را طواف مي كنيم؟»

فرمود: «آري! ولي آيا من گفتم امسال وارد كعبه مي شويم؟»

گفتم: نه.

فرمود: «تو وارد مكه خواهي شد (امسال نشد سال آينده) و كعبه را طواف خواهي كرد.»

سرانجام همان گونه كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرموده بود، در سال هفتم، مسلمانان براي عمره ي قضا وارد مكه شده و كعبه را طواف كردند.(بحار، ج 20، ص 335، سيره ابن هشام، ج 4، ص 12).

[3] صحيح مسلم، ج 5، ص 75، صحيح بخاري، ج 3، باب قول المريض: قوموا عني. مسند احمد، ج 1، ص 355، و ج 5، ص 116. تاريخ طبري، ج 3، ص 193، تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 320، خلاصه ي ماجرا كه در تاريخ و احاديث به نام «حديث كاغذ و دوات» معروف است، چنين بود: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم در بستر رحلت آرميده بود، از جريانهاي پشت پرده در مورد مسأله رهبري، اطلاع داشت، براي پيشگيري از انحراف در مسأله ي رهبري، و جلوگيري از بروز اختلاف، تصميم گرفت خلافت حضرت علي عليه السلام و امامان اهل بيت عليهم السلام را به طور كتبي، تحكيم نمايد و سند زنده اي پيرامون موضوع خلافت حضرت علي عليه السلام به يادگار بگذارد. از اين رو، روزي كه سران صحابه به عيادتش آمده بودند، رو به آنها كرد و فرمود: «كاغذ و دواتي براي من بياوريد، تا براي شما چيزي بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد.» (منظور اين بود كه نامه را املاء كند، و يكي از دبيران آن حضرت، آن را بنويسد، وگرنه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم تا آخرين لحظه عمر، چيزي ننوشت) در اين لحظه عمر بن خطاب، سكوت مجلس را شكست و گفت: «بيماري بر پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم چيره شد و هذيان مي گويد، قرآن پيش شما است، كتاب آسماني ما را كافي است.» همين سخن باعث كشمكش حاضران گرديد، عده اي فرياد مي زدند قلم و كاغذ بياوريد تا دستور پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم اجرا گردد، جمعي به طرفداري از عمر از آوردن آن جلو گيري مي نمودند، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم از اختلاف و گستاخي بعضي از آنها سخت ناراحت شد و فرمود: «برخيزيد و از اينجا برويد.»

ابن عباس پس از نقل ماجرا گفت: «بزرگترين مصيبت و فاجعه ي دردناك براي اسلام اين بود كه اختلاف و مجادله ي گروهي از صحابه، مانع از آن شد كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نامه ي مورد نظر خود را بنويسد.» (صحيح بخاري، كتاب علم، ج 1، ص 22، و ج 2، ص 14)

ماجراي كينه توزي معاويه و خصومتش با بني هاشم حتي نسبت به اصل اذان (كه قبلا ذكر شد) نيز اين مطلب را تأييد مي كند.

آري! وقتي كه جو سازان حتي از وصيت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم جلوگيري نمايند، و حتي آن حضرت را بر روي بستر رحلتش بيازارند، هيچ گونه بعيد نيست كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم دستور ذكر شهادت سوم در اذان و اقامه را به خاطر آرامش و عدم اختلاف و دسته بندي، به طور صريح صادر نفرموده باشد، ولي همان گونه كه ذكر شد، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در هر فرصتي با تعبيرات گوناگون و... اقتران شهادت به ولايت حضرت علي عليه السلام را به شهادت بر يكتايي خدا و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم اعلام نمودند.

[4] خلاصه ماجراي لشكر اسامه چنين است، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در بستر رحلت بود، خبر رسيد ابر قدرت روم براي جلوگيري از صدور انقلاب اسلامي، در مرزها دست به نقل و انتقال زده و قصد تجاوز به حريم نقاط اسلامي دارد. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم سپاهي از مهاجر و انصار مجهز كرد، كه در ميان آنها افراد سرشناسي مانند ابوبكر، عمر، سعد وقاص، ابوعبيده جراح و... نيز بودند، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم با دست خود پرچمي به اسامه (كه يك نوجوان كمتر از بيست ساله بود) داد و او را پرچمدار و فرمانده ي سپاه كرد و فرمود: «به نام خدا و در راه خدا، با دشمنان خدا جنگ كن، حتما مدينه را به قصد سرزمين روم ترك كرده و لشكر را رهسپار جبهه نما.» و در اين مورد تأكيد فراوان كرد.

پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در اين تأكيد به سه مضوع توجه عميق داشت:

1- جلوگيري از تجاوز دشمن 2- خالي شدن مدينه از افراد كارشكن، براي برقراري و تثبيت خلافت حضرت علي عليه السلام در غياب آنها 3 - عملا به مسلمانان آموخت كه ملاك امتياز و لياقت در تعيين مقام فرماندهي و پرچمداري، نيروي تقوا و صلاحيت معنوي است، از اين رو اسامه كه جواني نورس بود، به خاطر لياقت معنوي، از طرف پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به فرماندهي لشگر، نصب گرديد.

اسامه سپاه مجهز اسلام را از مدينه تا به «جرف» (يك فرسخي مدينه) حركت داد. آنجا را اردوگاه خود ساخت تا ساير رزمندگان به لشگر بپيوندند، و سپس از آنجا به سوي سرزمين روم حركت نمايد.

پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم باز براي اسامه پيام فرستاد كه بدون درنگ حركت كند، و اسامه همراه سپاه اسلام به سوي سرزمين روم حركت كرد، و با سپاه روم جنگيد، سپاه اسلام بر دشمن پيروز شد، اسامه با به دست آوردن غنائم و گروهي اسير به مدينه مراجعت كرد، كه در اين زمان، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم رحلت كرده بودند.

نكته اينجاست كه افرادي سرشناس و كارشكن، به بهانه ي اين كه نبايد مدينه هنگام رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم از وجود ما خالي باشد، از سپاه اسامه تخلف كرده و شبانه به مدينه بازگشتند، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در مورد آن متخلفين نفرين كرده، از آنها اظهار بيزاري نمود (شرح اين ماجرا در كتابهاي: طبقات ابن سعد، ج 2، ص 190، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 20، كحل البصر، ص 124 و... آمده است)

اين حادثه نيز كه نشانگر تخلف عده اي - حتي از سرشناسان - در برابر آن همه تأكيدهاي پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم است حاكي است كه مسأله ي اعلام رهبري حضرت علي عليه السلام به خصوص در اذان و اقامه كه برنامه هر روز و شب مسلمانان است، موجب آشوب و فتنه انگيزي معاندين خواهد گرديد، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم اوضاع را مساعد نديد، ناگزير از اعلام آشكار آن در اذان و اقامه، خودداري فرمود.

[5] سبأ - 13.

[6] اشاره به اين كه هنوز اسلام در اعماق وجود قوم، رسوخ نكرده و آنها تسليم محض نيستند، و ممكن است با تخريب كعبه و نوسازي آن، فتنه برپا نمايند، و بلوايي به راه اندازند، ولي من به خاطر دفع فتنه، اين كار را نمي كنم. با اين كه مناسب بود در ساختمان كعبه دو در باشد، و براي جلوگيري از هجوم، از يك در وارد شده و از ديگر خارج گردند.


بازگشت