پاداش عظيم اذان گويي، از زبان بلال حبشي
عبدالله بن علي در سفر خود به مصر در مسير راه با بلال حبشي ملاقات كرد، و از او خواست تا گفتاري را كه از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در شأن اذان و... شنيده بيان كند، بلال حبشي با سوز و گداز خاصي، مطالب مشروحي در شأن اذان و اوصاف بهشت از قول رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم بيان كرد، كه يكي از فرازهاي آن اين است:
بلال خطاب به عبدالله گفت: اي عبدالله! از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم شنيدم فرمود:
«من اذن في سبيل الله صلوة واحدة؛ ايمانا و احتسابا، تقربا الي الله عز و جل غفر الله له ما سلف من ذنوبه، و من عليه بالعصمة فيما بقي من عمره، و جمع بينه و بين الشهداء في الجنة؛
كسي كه براي خدا اذان يك نماز را از روي ايمان و اخلاص و تقرب به درگاه خداوند متعال بگويد، خداوند گناهان گذشته ي او را ببخشد، و بر او منت نهد كه بقيه ي عمرش در عصمت و حفظ الهي باشد، و در بهشت او را در يك جا همنشين شهيدان نمايد.»
[ صفحه 54]
عبدالله مي گويد: گفتم: «خدا تو را رحمت كند باز از نيكوترين گفتاري كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم شنيده اي براي من نقل كن.»
در اين هنگام بلال منقلب شد و با سوز و گداز و گريه فرمود: «واي بر تو اي پسر! رشته هاي قلبم را بريدي.» آنگاه آنچنان گريست، كه سوگند به خدا دلم به حالش سوخت، سپس فرمود: بنويس! به نام خداوند بخشنده مهربان از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم شنيدم فرمود:
«اذا كان يوم القيامة و جمع الله عز و جل الناس في صعيد واحد، بعث الله عز و جل الي المؤذنين بملائكة من نور، معهم الوية و اعلام من نور، يقودون جنايب اذمتها زبرجد اخضر، حقائبها المسك الاذفر، يركبها المؤذنون، فيقومون عليها قياما تقودهم الملائكة ينادون باعلي صوتهم بالاذان؛
هنگامي كه روز قيامت شود، و خداوند همه را در يك زمين محشور كند، خداوند فرشتگان نور را با پرچم و علم هايي از نور به سوي اذان گو ها بفرستد، و آن فرشتگان شترهاي (يا اسبهاي) بهشتي را همراه خود به سوي اذان گوها روانه سازند كه مهار آن ها از زبرجد سبز است، و خورجين آنها از مشك بسيار نفيس مي باشد، اذان گوها به آن مركبها سوار مي شوند و بر پشت آنها مي ايستند، فرشتگان (از روي تجليل و احترام) مهار آن مركب ها را مي كشند، اذان گوها با صداي بلند اذان مي گويند.»
[ صفحه 55]
عبدالله مي گويد: در اين حال بلال حبشي منقلب شد و با سوز و گداز گريه ي سختي كرد، من نيز منقلب شده و گريه كردم.
الهي سينه اي ده آتش افروز
در آن سينه دلي وآن دل همه سوز
هر آن دل را كه سوزي نيست دل نيست
دل افسرده غير از آب و گل نيست
وقتي كه آرام شد، عرض كردم: چرا گريه مي كني؟
فرمود: «واي بر تو مرا به ياد چيزهايي انداختي كه از حبيبم و برگزيده ام رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم شنيده ام...» [1] .
[ صفحه 59]
پاورقي
[1] امالي صدوق، مجلس 38. بحار، ج 84، ص 124 و 125.