اگر در نماز امام حسين بودم


- سعدا خزايي

خود را مي بينم. كربلا را، امام (ع) را و چادرها را كه برافراشته اند، در يك سو آزادگي و آيت حق بر زمين است و در سوي ديگر ظلمت و بددلي و كفر. به راستي كه اينان سپاه شيطانند. شايد هم يكي، ولي در چندين هزار جلد. چرا آب زلال بايد در كنار آن ها باشد؟ نمي دانم. تصاوير امام(ع) از جلوي چشمانم عبور مي كند. او واقعاً با عظمت است. از اسبش كه پياده مي شود، او را به تير مي بندند. اسب تاب دوري را ندارد. امام (ع) او را مي نوازد و اسب تعظيم مي كند. زينب(س) را مي بينم. او خواهر خورشيد است. زينب(س) براي همه مادري مي كند. دست مهربان او همه ي بچه ها را مي نوازد. من هم سرم را خم مي كنم تا شايد مرا هم بنوازد.

-سعدا خزايي - 17 ساله - از همدان در چهارمين مسابقه ي نمازشركت كرده و سعي كرده است فرازهايي مختلف از واقعه ي عاشورا را در قالب قطعه هاي ادبي بازگو كند.

تلاش او در مرور حماسه ي عاشورا در خور تقدير است؛ اما آثار او كارهايي خلاقه محسوب نمي شوند و نامبرده براي رسيدن به غنا و پختگي در نثر و محتوا، نياز به پشتكار بيش تري دارد. اميدواريم او با همت بلند خود، به خلق آثار ارزنده تري دست پيدا كند.


بازگشت