نماز در قلمرو هنر


برادر جانباز جناب آقاي مجتبي شاكري

مديريت واحد رمان بنياد جانبازان



[ صفحه 91]



بسم الله الرحمن الرحيم

نحمده علي ما وفق له من الطاعة و زادعنه من المعصية و نسئله لمنته تماما و بحبله اعتصاما و نشهد ان محمدا صلي الله عليه و آله و سلم عبده و رسوله

خداوند ان شاءالله اين اوقاتي كه در اين جلسات صرف مي شود جزو عبادات خودش قرار بدهد و همه ما موفق بشويم و بار امانتي كه شهداء و امام راحل بر دوش ما گذاشته اند و اين امانت ها با بدنهاي سوخته و تاول زده شهداء به دست ما سپرده شده تا بتوانيم اين ها را سالم خدمت حضرت صديقه كبري(س) در كنار حوض كوثر تحويل دهيم.

در طول اين مدتي كه سمينار برگزار بود و در واقع من از مباحث استفاده مي كردم و بهره هاي بسياري را ديدم و در مجموع مي تواند براي همه استفاده داشته باشد. بالاخص موضوعي را كه خودم بيشتر با آن مواجه هستم بخش هنر و رمان است، ديدم بخش عمده اي از قضايا مي تواند در عمق جان و عاطفه همگان نفوذ پيدا كند. تبديل اين مفاهيم مقدس و بلند عقيدتي به شاخه شاخه



[ صفحه 92]



هنر است. در جلسه اي كه در خدمت مقام معظم مرجعيت وولايت مقام معظم رهبري نويسندگان حضور داشتند. طي سخناني كه براي نويسندگان و مردم در اهميت نوشته شدن رمان فرمودند: تكنولوژي سينما و تئاتر صنعتي است كه بيشتر آن از غرب وارد كشور شده و ما سابقه زيادي در آن نداريم. ولي در مورد رمان و داستان در واقع ما كساني بوديم كه حماسه هاي بزرگ و نوشته شده داريم. هزار سال از زمان فردوسي مي گذرد، چرا نبايد حماسي اي كه بتواند ايشان را به وجد بياورد نوشته شود؟ در واقع اين كاري است كه از دست ما برمي آيد و ما مي توانيم اين كار را بكنيم. امروز نسل جوان، با مطالبي مواجه است كه در ريشه هاي بريده از وحي ريشه دارد. اين افكار وانديشه هاي بريده از وحي كه در شاخه شاخه هنر عرصه مي شود، بايد در معرض ديد و نظر جامعه قرار گيرد. اين ها درون را متحول مي كند. همان نكاتي را كه برادر بزرگوارمان رياست محترم دانشگاه تبريز اظهار كردند و در بخشي از سخنان برادر بزرگوار جناب آقاي دكترافروز هم وجود داشت و كم و بيش در بحث هاي ديگران هم اگر وقت مي كرديم ملاحظه مي شد. در واقع اين امر به بخشي مربوط مي شود كه در ابتدا بتوانيم افراد را وارد اين مسير بكنيم. بعد كه وارد اين مسير شد، لذتهاي را به او بچشانيم. تا او بتواند ادامه بدهد. من خدمت بزرگواران درس پاسخ مي گويم. ولي لازم است كه اين نكته را حضورتان عرض كنم. مقام معظم رهبري و ولايت فرمودند: تا عقيده اي تبديل به هنر نشود ماندگار نيست. ما بايد مفاهيم عقيدتي را به هنر تبديل كنيم و به شاخه شاخه هنر ببريم. ولي مشكل عمده و بزرگ، مربوط به مراكزي است كه براي ما هنرمند مي پرورند. ما گرفتار اين هستيم كه در قرون 16 و 17 قضايايي در دنيا اتفاق افتاد. يعني در اروپا و بعد به همه جا



[ صفحه 93]



سرايت كرد و ما هم الان در واقع آلوده آن شديم، آنچه كه در قرون 16 و 17 به عنوان رنسانس در غرب اتفاق افتاد، انديشه الحاد و انديشه بريده از وحي بود. نوعي روشنفكري از آنجا آغاز شد و مفاهيم بريده از وحي جوري تدوين و تبيين شد و به شكل متون آموزشي از طريق دانشگاهها وارد كشورهاي جهان سوم از جمله كشور ما شد. تمام مفاهيم بريده از وحي كه از فكر حاكم بر ماديت نشأت گرفت. اين ها باتدوين تفكر غرب در سيستم آموزشي ما قرار گرفت و وارد دانشگاهها شد. به ويژه در متون علوم انساني. آنچه كه آموزش داده مي شد انديشه وحي را تقويت نمي كرد. ما در اصلاح نظام آموزشي و در اصلاح هيأت علمي دانشگاهها بعضي از متون آموزش ثمرات و بركات زيادي بعد از پيروزي انقلاب داشتيم. ولي نتوانستيم ريشه را قطع كنيم. كارگزاران نظام را در كجا تربيت مي كنند؟ در دانشگاهها! كارگزاران نظامي كه با اين متون آموزشي كه از وحي بريده است و در دانشگاه تربيت مي شود، به تعبير يكي از برادران بزرگوار با چند واحد درس معارف، ما نمي توانيم انتظار داشته باشيم با تفكر اسلام ناب كه حوزه و روحانيت عرضه مي كند، دقيقا انطباق داشته باشد. اين انطباق زحمت مي برد. من هم نمي خواهم بگويم كه اين مشكل در يك روز و دو روز اصلاح خواهد شد. چرا وقتي انديشه اسلام ناب براي اين قشر كه پر تحرك ترين قشر جامعه است بيان مي شود، متحول و منقلب مي گردد؟ علت اين انقلاب در متون درسي است. كه ريشه هاي وحي در آن خشكيده شده است. اگر فرصت بود در همين سال 74 نمونه هاي زنده از دانشگاه ها را در دروس حقوق، علوم سياسي، جامعه شناسي، روان شناسي، اقتصاد، و ساير علوم عرض مي كردم. تا ببينيم واقعا انديشه هاي بريده از وحي از كجا مي آيد؟ و چطور اثر مي كند؟ شما همين پرورش يافتگان



[ صفحه 94]



دانشگاه را كه ليسانس، فوق ليسانس و دكترا گرفته اند، اگر وارد بازار كار كنيد آن چيزي را كه واقعا كسب كرده اند عرضه مي كنند و در واقع آن را توي كارشان مي آورند و انجام مي دهند. او ديگر فرصتي ندارد تا خود را به ريشه هاي اسلام ناب متصل بكند. در واقع بايد از حوزه جاري بشود و استفاده كند. چون فرصت ندارد. هر آنچه كه كسب كرده همان را ارائه مي دهد. خُب تلاش كرديم و زحمت كشيديم و كارهاي بزرگي در اين مملكت انجام شده است. ولي اگر دانشگاه نخواهد ريشه اش را به حوزه متصل بكند. ثمرات آن زياد مفيد نخواهد بود. ما كساني را داريم كه ذخيره و اندوخته اي داشته اند. اساتيدي كه در كنار كار دانشگاه مطالعات حوزوي داشته اند، متون را از سرچشمه ها گرفته اند. ما نبايد آنها را ملاك عمل و قضاوت در مورد دانشگاهها قرار دهيم، متوني را ملاك عمل قرار دهيم كه در داخل كلاس تدريس و تبيين مي شود. در واقع ساختار تحليلي و ساختار فكري دانشجو را تشكيل مي دهد. من دوست داشتم بزرگواراني كه گزارش كار مي دادند، عملكردها را با عمل نكردها با هم مي گفتند. آنچه را كه عمل كردند كه عمل كرده اند، اما آن چيزي را كه عمل نكردند و بايد عمل كنند چه بخش هايي است كه بايد عمل كنند؟

اگر ما مي بينيم در جشنواره هاي فيلم بزرگترين ارزشها و محورهاي عمده آن ها زير سئوال مي رود. بياييم گزارش بدهيم كه آقا، ما جشنواره داشتيم و به اين بخش عمل نكرده ايم. صرف گذاشتن يك صحنه نماز در فيلم كفايت نمي كند. فيلمي كه چهره اسلام و نظام را كدر نشان مي دهد و در جشنواره هاي خارجي به آن جايزه مي دهند، اين براي ما ننگ است. ما بايد فيلمي بسازيم كه



[ صفحه 95]



جمله مقام معظم رهبري و عزت مردم در آن نشان داده بشود. عزت رزمندگان از آن بيرون بيايد. عزت اين مردم بزرگ نمايش داده شود. آن كساني كه گزارش ارايه مي دهند صحيح تر گزارش بدهند چرا الان رمانهايي كه بيرون مي آيد بچه هاي حزب اللهي را ناراحت مي كند؟ مي روند يك فعاليتي مي كنند. چرا بايد كتابها و نشريات و مجلاتي بيرون بيايد كه تمامي انديشه ها و ارزشهاي ما را زير سئوال ببرد؟ به عنوان مثال يكي از اين مجلات باصطلاح روشنفكر و غرب زده كه ريشه ي در الحادي دارد، يك داستاني راجع به جبهه و جنگ در آن مجله ذكر كرده بود. عنوان آن داستان «بيا بار دگر آواز بخوانيم» بود. در آن داستان كوتاه از زبان دو رزمنده ما كه در سنگر نشسته و درد دل مي كنند نقل و قول مي كند: فلاني!يادت است توي سنگر مي نشستيم و راديوي عراق را مي گرفتيم و به آهنگهاي قبل ازانقلاب گوش مي داديم؟ يادت است كه توي سنگر پاسوربازي مي كرديم؟!

چه كسي متولي اين قضاياست؟ جوانان فعلي ما كه كم سن و سال بودند و در جبهه و جنگ نبوده اند و نديده اند. اين ارزشها را بايد از كجا كسب كنند؟ من با دلي پر از درد و خون فيلمي را كه راجع به بوسني ساخته شده بود ديدم و واقعا جاداشت اعتراض بشود. بچه هاي رزمنده ما در بوسني خون مي دهند. من از يكي از برادران فرمانده سپاه كه در بوسني بود، سئوال كردم و راجع به «فيلم خاكستر سبز» با ايشان صحبت كردم.گفتند؛ با سازنده اين فيلم صحبت كردم و گفت: راجع به ساخته شدن اين فيلم به من اصرار كردند، ولي اين خاطرات يك خبرنگار اتريشي است كه من به صورت فيلم درآوردم. در آن فيلم نشان مي دهد كه بچه رزمنده ما در نماز نشسته اند و تسبيحات حضرت زهرا (س) را مي گويند.



[ صفحه 96]



بعد جوان ما از كجا معارف بگيرد؟ اين فيلم از بودجه مقابله با تهاجم فرهنگي ساخته شده است. بزرگواران! ما هر چقدر كه درجه و مقام و مرتبه و جايگاه مان بالا مي آيد، حساب كشيدن از ما نيز مشكل تر مي شود. هر چقدر ما از سالهاي جبهه و جنگ دور مي شويم قاعدتا اين معارف و ارزشها كم رنگ تر و يا خداي نكرده به فراموشي سپرده خواهد شد. توجه همه را جلب مي كنم كه آن ريشه ها را درست بكنيم. ما در جايي نشستيم كه شهداء از ما حساب خواهند كشيد. فرداي قيامت آن بچه هايي را كه زنده زنده در باتلاقها فرو رفتند و يا حسين گفتند، فراموش نمي كنم! اين نكته را بگويم و بحثم را تمام كنم. وقتي بچه هايي كه در آن حمله ها پيشروي مي كردند به كانالي رسيدند كه قيرهاي مذاب ريخته بودند. سه تا از آنها توي كانال تاريكي افتادند. يكي از آنها پايش قطع شده بود، يكي دستش قطع شده بود و يكي هم بدنش مجروح شده بود، وقتي كه داخل قير مذاب فرو مي رفتند؛ به بچه هاي ديگر مي گفتند جلو نياييد اينجا قير ريخته اند! در همين حالت كه چون عراق آنجا را هدف داشت. لحظه به لحظه تك مي زد و لحظه به لحظه اين بچه ها تركش مي خوردند. بچه هايي كه آنجا بودند مي ديدند اينها در داخل قيرها گيرافتاده اند و نمي توانند، بالا بيايند. خيلي ناراحت بودند. ولي آن بچه ها اصرار مي كردند كه عمليات را ادامه بدهيد. حالا وقتي عقب برگشتيد. اگر وسايلي بود كه ما بتوانيم از اينجا بيرون بياييم بياوريد. ميگويد فردا شب آن روز بود. يعني نتوانستيم آن روز را جلو برويم. چون پاتك سنگيني بود و عقب آمديم. آنجا را علامت گذاري كرديم و فردا برگشتيم. گفتيم اين بچه ها را از آنجا بيرون بياوريم؛ وقتي برگشتيم ديديم تانكهاي عراق جلو آمده اند. به بچه ها گفتيم تانكهاي عراق را زدند. بعد ديديم كه لودر در آنجا كار مي كند. گفتيم لودر را هم



[ صفحه 97]



زدند. رفتيم جلو وقتي كه به آن نقطه رسيديم. ديديم روي آن نقطه را خاك ريختند. رويش و 3 تا انگشت از توي خاك بيرون است.

اين سمينارها، اين اجلاسيه ها، اين نشستها، مجاني بدست نيامده است. همان برادرمان نقل مي كرد و مي گفت وقتي اينها توي قيرهاي مذاب گير كرده بودند، نگاهش كردم ديدم دست توي جيبش كرد و يك مفاتيح درآورد و در همان حالت كه خون از بدنش مي رود، زيارت عاشورا مي خواند. زيارت عاشورا را ما مي خوانديم. يك يا حسين ما مي گفتيم و يك يا حسين اين بچه ها مي گفتند. همسر شهيدي همسايه ما بود. و از بس دو پسربچه كوچك او از صبح تا شب در مورد بابا سئوال كرده بودند. به والله قسم لال شد و مدت زيادي نمي توانست، حرف بزند. اين مملكت مال اينها است. اين مملكت را اينها به اينجا رساندند. ما چرا نبايد جرأت كنيم در مقابل كساني كه حريم ارزشهاي ما را مي شكنند و زير سئوال مي برند. بتوانيم حرفي بزنيم؟ چرا بايد بچه هاي حزب اللهي دزدانه حرف بزنند؟ چرا نبايد ما اينجا راحت بگوييم، بابا! به جاي اين مصرف گرايي كه اين همه تبليغ مي شود، همان نكته اي را كه آقاي قرائتي فرمودند، ارزشهاي انقلاب تبليغ بشود، اين درآمدهاي اقتصادي كه از طريق تبليغات بدست مي آيد، به قيمت پايمال شدن و كم رنگ شدن ارزشهاي اين شهداء است. ببخشيد وقتم تمام است و گرنه جاداشت كه در اين مجلس ذكر مصيبتي هم بشود كه ان شاءالله برادران بزرگواري كه در اين مجلس هستند در اختتاميه با ذكر يك مصيبت همه ما را كربلا ببرند و بالاخره همه ما را همدوش شهداء به زيارت حضرت اباعبدالله ببرند.براي شادي روح شهداء اسلام و امام



[ صفحه 98]



راحل و همه شهداء و رزمندگاني كه به خون غلتيده اند، بچه هايي كه در اثر شيميايي نتوانسته اند يك يا حسين هم بگويند. فاتحه مع الصلوات.



[ صفحه 101]




بازگشت