مدينه، مصر (سال 400 ه)


در كتاب «نجوم الزاهره» آمده است:

الحاكم بأمر الله عبيدي كسي را سوي مدينه فرستاد كه خانه ي جعفر صادق را تصرف كند و آنچه را در آن است - از قرآن و سرير و آلات - برگيرد. اين شخص ختكين عضدي داعي بود، و با او اشراف نامدار را همراه كرد. او [پس از تصرف خانه] آنچه را در آنجا يافت برداشت و به مصر بازگشت، و با او گروهي از بزرگان علوي بيرون



[ صفحه 394]



آمدند [و عازم مصر شدند] پس چون به نزد حاكم رسيدند هزينه هاي اندكي به آنان داد، و سرير را به آنها برگرداند و باقي چيزها را ستاند و گفت: من به آن سزاوارترم. آنان نفرين گويان و ناخشنود برگشتند.

كارهاي نامعمول و خلاف عادت حاكم شيوع يافت، پس از نمازها آشكارا بر او نفرين مي شد، از اين رو حاكم بيمناك شد و ترسيد، و دستور داد دارالعلم را آباد سازند و فرش كنند، و كتاب هاي بزرگي به آنجا نقل داد، و دو تن از بزرگان اهل سنت را - كه يكي از آنها به ابي بكر انطاكي معروف بود - در دارالعلم ساكن ساخت و به آنها خلعت داد و گرامي شان داشت و از آنها خواست كه در مجلس او حضور يابند و همراهش باشند؛ و فقيهان و محدثان را در آنجا گرد آورد، و دستور داد كه در آن فضايل صحابه بازگو شود و اعتراض در اين زمينه را فرو نشاند؛ و نماز تراويح و ضحي را آزاد كرد [1] و اذان را تغيير داد و به جاي «حي علي خير العمل»، «الصلاة خير من النوم» قرار داد، و خودش به تنهايي سوار [مركب] شد و به جامع عمرو بن عاص رفت و در آن نماز ضحي را گزارد، و به مذهب مالك و اعتقاد به آن متمايل گشت... و سه سال بر اين شيوه پايدار ماند و كارهايي كرد كه كسي چنين نكرده بود.

پس از آن برايش بدا [تغيير انديشه و نظر] حاصل شد [و نادرستي شيوه اي را كه در پيش گرفته بود برايش روشن شد] فقيه ابابكر انطاكي و شيخ ديگر و گروه زيادي از اهل سنت را در يك روز به قتل رساند، بي آنكه آنان خطايي كرده باشند؛ و دارالعلم را بست و از همه كارهايي كه در گذشته انجام مي داد منع كرد. [2] .

مقريزي در «المواعظ و الاعتبار» مي نويسد:

در صفر سال 400 گروهي پس از آنكه تازيانه خوردند، در كوچه و بازار گردانده



[ صفحه 395]



شدند تا رسوا گردند؛ زيرا آنان فقاع و ملوخيا [3] و دلينس و ترمس [4] مي فروختند؛ و در 19 ماه شوال حاكم بامر الله فرمان داد كه گرفتن خمس و زكات و فطره و نجوي برداشته شود و قرائت مجالس حكمت را در قصر باطل ساخت، و دستور داد تثويب به اذان بازگردد و در نماز ضحي و تراويح براي مردم اذان گويند؛ و نيز امر كرد كه همه ي مؤذنان در اذان «حي علي خير العمل» نگويند، و در نماز صبح «الصلاة خير من النوم» ندا دهند. سپس در 18 ربيع الآخر سال 403 فرمان داد كه «حي علي خير العمل» در اذان بيايد و تثويب قطع شود و «الصلاة خير من النوم» ترك گردد، و از نماز ضحي و تراويح مردم را باز داشت؛ و باب الدعوه را گشود، و قرائت مجالس در قصر - آن گونه كه در گذشته جريان داشت -اعاده شد؛ و ميان منع از آن، و اذان در آن، پنج ماه فاصله شد.

و در ماه جمادي همين سال جماعتي تازيانه زده شدند و ميان مردم آنها را گرداندند، به سبب فروش ملوخيا و ماهي بدون پولك، و شراب خواري. وي در



[ صفحه 396]



جستجوي شراب خواران برآمد و بر آنها سخت گرفت. [5] .

و در (26 محرم سال 401) نامه اي در جامع مصر خوانده شد كه در آن مردم از معارضه با كارهاي حاكم نهي شدند، و در كارهايي كه به آنها مربوط نيست فرو نروند؛ و «حي علي خير العمل» را به اذان برگرداند، و «الصلاة خير من النوم» را از آن انداخت، و از نماز تراويح و ضحي نهي كرد. [6] .


پاورقي

[1] دو ركعت نماز كه اهل سنت آن را به عنوان يك نماز مستحبي نزديك ظهر مي خوانند. (م).

[2] النجوم الزاهرة 4

:223-222.

[3] زيرا در سال 395 نامه اي خوانده شد كه در آن مردم از خوردن ملوخيا - سبزي معاوية بن ابي سفيان - منع شدند، و نيز آنان را از خوردن نوعي سبزي كه جرجير (شاهي يا تره تيزك) ناميده مي شد و به عائشه منسوب بود باز داشت، و دستور داد متوكليه را - نوعي سبزي كه به متوكل منسوب است - نخورند؛ و از خمير كردن آرد با پا منع كرد؛ و نيز از خوردن دلينس جلوگيري كرد.

نيز در اين نامه از درست كردن فقاع و فروش آن در بازارها منع كرد؛ زيرا از علي بن ابي طالب رسيده كه نوشيدن فقاع كراهت دارد؛ و در راه ها و بازارها جرس زده شد، و ندا دادند كه كسي بدون لنگ به حمام نرود، و زنان در راه ها و در تشييع جنازه پرده از صورت برندارند و چهره شان را ننمايانند و خود را آرايش نكنند، و ماهي بدون پولك فروخته نشود و كسي از صيادان آن را صيد نكند. (المواعظ و الاعتبار 2: 341).

[4] ترمس: گياهي است داراي برگ هاي ريز و گل هاي رنگين، طعمش كمي تلخ است، در طب قديم به كار مي رفته، مدر و قاعده آور است، سقط جنين مي كند. باقلاي قبطي و باقلاي مصري و... نيز گفته مي شود، به عربي «ترمس» گويند (فرهنگ فارسي عميد).

[5] المواعظ و الاعتبار 2: 342.

[6] نهاية الأرب في فنون الأدب / الفن 5 / القسم 5 / الباب 12، اخبار الملوك العبيديون.


بازگشت