قاهره (سال 356 ه)


مقريزي در كتاب «المواعظ و الاعتبار» مي نويسد:

در ماه رمضان سال 353 ه مردي را به نام ابن ابي ليث گرفتند؛ او به تشيع نسبت داده مي شد، پس دويست تازيانه و شلاق بر او زدند، سپس در ماه شوال پانصد تازيانه و شلاقش زدند و گردنش را در غل و زنجير قرار دادند و زنداني اش كردند؛ و در هر روز او بازجويي مي شد كه مبادا شكنجه اش كاستي پذيرد، و آب دهان بر صورتش انداخته مي شد؛ از اين رو، وي در زندان جان داد و درگذشت، جسدش را شبانه بيرون آوردند و دفن كردند.



[ صفحه 379]



گروهي براي نبش قبر او رفتند و قبر را پيدا كردند، كساني از اخشيدي ها و كافوري ها آنان را از اين كار باز داشتند، آنها نپذيرفتند و گفتند: اين قبر رافضي [شيعه] است، پس گروهي هجوم آوردند و جماعتي را زدند و بسياري را غارت كردند تا اينكه مردم پراكنده شدند.

و در سال 356، در ماه صفر، بر مساجد نام صحابه و برتري آنها نوشته شد، استاد كافور اخشيدي امر كرد آنها را زدودند؛ گروهي درباره ي بازنويسي ذكر [نام] صحابه بر مساجد، با او سخن گفتند، او پاسخ داد: من در عهد خود آنچه را كه پيش از اين نبوده پديد نمي آورم، و آنچه را كه در دوران ديگران بوده از بين نمي برم، آن گاه به كساني دستور داد كه در مساجد بگردند و از همه ي آنها اسامي صحابه را پاك سازند.

و چون سردار جوهر با لشكر المعزلدين الله وارد مصر شد و بناي ساخت قاهره را گذارد، مذهب شيعه را آشكار كرد، و در همه ي مساجد جامع و غير آن به «حي علي خير العمل» اذان داد، و فضل و برتري علي بن ابي طالب را بر ديگران اعلان كرد، و صلوات بر حسن و حسين و فاطمه ي زهرا عليهم السلام را آشكار ساخت...

و در ربيع الأول سال 62 سليمان بن عروه - كه محتسب و كارگزار حكومت بود - گروهي از صرافان را تعزير كرد، آنان برآشفتند و بانگ برآوردند كه: «معاويه دايي علي بن ابي طالب است»، جوهر قصد كرد ميدان صرافان را آتش زند، ليكن ترسيد آتش به مسجد جامع سرايت كند؛ به امام مسجد جامع مصر دستور داد بسمله را در نماز آشكار سازد - پيش از اين، آنان اين كار را نمي كردند - و در نماز جمعه در ركعت دوم قنوت بخواند، و درباره ارث، امر كرد كه [مازاد بر فريضه] بر خويشان رد شود، و با وجود دختر، برادر و خواهر و عمو و جد و پسر برادر و پسر عمو، ارث نبرند؛ و با وجود فرزند - پسر باشد يا دختر - به جز زن يا شوهر و پدر و مادر و جده، به كس ديگر ارث نرسد؛ و با مادر كساني ارث برند كه با فرزند ارث مي برند.

ابوطاهر، محمد بن احمد - قاضي مصر - با سردار جوهر درباره ي ارث دختر و



[ صفحه 380]



برادر [آن گاه كه ميت بازمانده اي جز دختر و برادر نداشته باشد] سخن گفت؛ چه او پيش از اين حكم مي كرد كه نصف مال به دختر مي رسد و بقيه آن مال برادر است، جوهر گفت: من اين كار را نمي كنم، و چون پافشاري او را ديد، گفت: اي قاضي، اين دشمني با فاطمه است!! ابوطاهر از اصرار خود دست كشيد و ديگر مراجعه نكرد... [1] .


پاورقي

[1] المواعظ و الاعتبار في ذكر الخطب و الآثار، للمقريزي 2: 340.


بازگشت