طبرستان (سال 250 ه)


حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب در طبرستان قيام كرد. سبب ظهورش اين بود كه چون محمد بن عبدالله بن طاهر بر يحيي بن عمر پيروز شد، المستعين بالله عباسي از زمين هاي سلطان - كه در حومه ي طبرستان بود - املاكي را به او بخشيد؛ از جمله آنها كلار و شالوس [1] بود كه نزديك مرز ديلمان قرار داشت، و در كنار آنها زمين هايي بود كه اهل آن ناحيه هيزمشان را از آن گرد مي آوردند، و چهارپايانشان در آنها مي چريد، اين زمين ها بيشه زاري آكنده از درخت و گياه بود، زمين موات شمرده مي شد و مالكي نداشت.

محمد بن عبدالله مباشرش را - كه نامش جابر بن هارون نصراني بود - براي تصرف تيول هايش به آنجا فرستاد، وي چون به آنجا رفت زمين هاي مواتي را كه وصل به املاك اقطاعي بود و مردم از آن بهره مي بردند، حيازت كرد و در اختيار گرفت.

آن روز در اين ناحيه دو برادر دلاور نيرومند وجود داشت كه به اطعام [نيازمندان] و بخشش [به ديگران] مشهور بودند؛ يكي محمد و ديگري جعفر نام داشت - كه پسران [شخصي به نام] رستم بودند - و مردم از آنها فرمان بري داشتند؛ اين دو برادر



[ صفحه 367]



رفتار جابر را برنتافتند، و با پيروانشان قيام كردند تا مانع حيازت آن زمين ها شوند. جابر از آن دو ترسيد و گريخت و به سليمان بن عبدالله طاهر - كه در آن روز كارگزار طبرستان بود - پيوست.

محمد و جعفر و كساني كه با آن دو بودند از حكم ران طبرستان ترسيدند، به همسايگان ديلمي خود پيغام فرستادند و عهدي را كه ميانشان بود يادآور شدند؛ آن گاه دو فرزند رستم و موافقانشان به مردي از طالبيون - كه نامش محمد بن ابراهيم و در طبرستان بود - نامه نوشتند و او را براي بيعت دعوت كردند، وي نپذيرفت و گفت: شما را به بيعت با مردي از طالبيون راهنمايي مي كنم كه از من در اين كار پايدارتر است؛ پس آنان را به حسن بن زيد - كه در ري بود - راهنمايي كرد.

آنان با نامه ي محمد بن ابراهيم، پيكي را سوي حسن فرستادند و از او خواستند كه به طبرستان بيايد. حسن نيز عازم آن ديار شد و نزد آنان آمد؛ و در نتيجه همه ي ديلميان و اهل كلار و شالوس و رويان، با وي بيعت كردند و همه با هم متحد شدند، و مأموران ابن اوس را - كه از كارگزاران سليمان بن عبدالله، حاكم طبرستان بود - بيرون راندند، آنان به سليمان بن عبدالله ملحق شدند، و اهالي كوهستان طبرستان نيز به حسن بن زيد پيوستند.

حسن با همراهانش سوي شهر آمل و پس از آن ساري آمدند.

گفته اند: سليمان به اختيار شكست خورد؛ زيرا همه طاهريان شيعه بودند.

چون حسن بن زيد به طبرستان آمد، سليمان از جنگ با او احساس گناه كرد - زيرا او پاي بند به تشيع بود - و اين اشعار را سرود:



نبئت خيل ابن زيد أقبلت خببا

تريدنا لتحسينا ألامرينا



يا قوم ان كانت الأنباء صادقة

فالويل لي و لجميع الطاهريينا



أما انا فاذا اصطفت كتائبنا

أكون من بينهم رأس المولينا





[ صفحه 368]





فالعذر عند رسول الله منبسط

اذا احتسبت دماء الفاطميينا [2] .



آن گاه كه دو لشكر به هم رسيدند سليمان شكست خورد؛ همه طبرستان به تصرف حسن درآمد، در اين هنگام وي سپاهي را به فرماندهي يكي از خويشانش - كه او نيز حسن بن زيد گفته مي شد - به سوي «جندا» روانه كرد. او آنجا را به تصرف خود درآورد و كارگزار طاهريه را بيرون راند. پس مردي از علويان را - كه محمد بن جعفر نام داشت - جانشين خود ساخت، و برگشت. [3] .

در تاريخ طبرستان، اثر اسفنديار كاتب (م 613 ه) چنين آمده است:

«داعي كبير، ابن زيد در آمل مستقر شد، و در اطراف طبرستان و گيلان و ديلم اعلان كرد كه: عقيده ي ما عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر مي باشد و آنچه با سند صحيح از أميرالمؤمنين روايت شده است، و الحاق «حي علي خير العمل» [به اذان]، و بسمله را آشكارا گفتن [در نماز]، و پنج تكبير بر ميت [در نماز ميت]؛ و هر كه خلاف اين رويه را داشته باشد از ما نيست» [4] .

شيخ آغابزرگ طهراني در «الذريعه» از تاريخ طبرستان صفحه ي 240، حكايت مي كند كه: الداعي الي الحق - حسن بن زيد - در سال 252 ه از آمل به ديگر سرزمين ها منشوري نوشت كه، شعائر شيعه را بلند سازند؛ يعني اميرالمؤمنين عليه السلام را مقدم دارند و هر آنچه به طور صحيح از آن حضرت روايت شده، در اصول و فروع دين، به كار برند؛ در اذان «حي علي خير العمل» بگويند، و «بسم الله الرحمن الرحيم» را در نماز آشكار كنند و... [5] .



[ صفحه 369]



بدين سان حسن بن زيد در سامان دولت زيديه در طبرستان موفق شد، و بخش بزرگي از ملك بني عباس و آل طاهر را به تصرف خويش درآورد كه شامل كوهستان طبرستان و ديلم مي شد؛ و اين حكومت بيش از يك قرن (از 250 تا 355 ه) دوام يافت، و متوليان آن عبارتند از:

1- حسن بن زيد، الداعي (250-270 ه)

2- محمد بن زيد، القائم بالحق (270-279 ه)

3- اشغال طبرستان به وسيله دولت سامي (279-301 ه)

4- ولايت دوباره ي حسن اطروش بن علي بن عمر بن زين العابدين بر طبرستان (301-304 ه).

5- حسن بن قاسم بن علي بن عبدالرحمان همراه با فرزندان اطروش (304-355).

منشوري را كه داعي كبير در سال 252 ه اعلان كرد تا پايان اين دولت علوي زيدي به كار گرفته شد؛ در مآذن بيش از يك قرن نداي «حي علي خير العمل» بلند بود، با آگاهي بر اينكه اين رسم در زماني بي نظير، از آغاز حكومت داعي كبير، صدور يافت، چه او از هيبت ديني و وجهه ي سياسي ويژه اي برخوردار بود، و در استقرار حكومت ديني بر اساس ديدگاه علويان نقش شگرفي داشت.

آنچه را ما امروز، و با گذشت بيش از هزار سال، در ميراث [و آثار علمي و فرهنگي] زيديه مي نگريم، اين مطلب را تأكيد [و اثبات] مي كند، اگر كسي به كتاب هاي فقهي و حديثي قديم مراجعه كند، ثبوت حيعله ي سوم را نزد آنها در مي يابد؛ و اين موضع گيري از حسن بن زيد و ديگران به معناي امتداد شرعيت آن از عهد پيامبر صلي الله عليه و آله است.


پاورقي

[1] كلاردشت و چالوس.

[2] آگاه شدم كه سپاه زيد شتابان سوي ما مي آيند، مي خواهند ما را نابود سازند. اي قوم، اگر اين خبرها راست باشد، واي به حال من و همه طاهريان. بدانيد كه هنگامي كه دو لشكر به هم مي رسند، من نخستين كسي ام كه مي گريزم. در اين صورت عذرم نزد پيامبر پذيرفته است، زيرا باعث حفظ خون فاطميان شده ام.

[3] براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد به، الكامل، لابن الاثير5:314-317، حوادث سنه ي 250.

[4] تاريخ طبرستان لابن اسفنديار الكاتب: 239؛ و به نقل از آن، تاريخ طبرستان، للمرعشي 881 ه.

[5] الذريعه الي تصانيف الشيعه 17: 270.


بازگشت