رابطه ي «حي علي خير العمل» با دعوت به ولايت و نقش اين امر در حذف آن


كتاب هاي حديث و تاريخ براي «حي علي خير العمل» دو معنا آورده اند كه يكي از آنها ظاهري و ديگري باطني است. معناي ظاهري آن اين است كه نماز بهترين اعمال است و مردم بايد به سوي آن بشتابند و نمازگزارند، بيشتر مسلمانان همين معنا را - كه در آغاز به ذهن تبادر مي كند - از آن مي فهمند. روايت صدوق در علل الشرايع و عيون اخبار الرضا عليه السلام بر اين معنا دلالت مي كند.

از امام رضا عليه السلام درباره ي فلسفه اذان مي پرسند، امام عليه السلام پاسخ مي دهد: اذان دلايل فراواني دارد، از جمله آنها اين است كه اذان انسان فراموش كار را به ياد نماز مي اندازد و غافل را به خود مي آورد و وقت نماز را به آن كه نمي داند مي شناساند.. خدا در ميانه اذان ندا سوي نماز را قرار داد، پيش از آن دو تكبير و شهادتين [شهادت به يگانگي خدا و رسالت پيامبر] را آورد؛ پس از آن به رستگاري فراخواند تا [مردمان را] به كار نيك برانگيزد، و به نماز دعوت كرد؛ آن گاه به خيرالعمل [بهترين عمل] فراخواند؛ براي آنكه مردم به آن رغبت كنند و در عمل و ادايش قصور نورزند، سپس اذان را با دو تكبير و دو بار تهليل پايان برد... [1] .

اما معناي باطني پوشيده ي اذان - معنايي كه خاندان وحي آن را مي شناسد - در روايت صدوق آمده است، وي در معاني الاخبار و علل الشرايع به اسناد خود از محمد بن مروان، از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه به او فرمود: آيا تفسير «حي علي خير العمل» را مي داني؟ محمد بن مروان مي گويد: گفتم: نه. فرمود: اين جمله تو را به نيكي



[ صفحه 310]



فرا مي خواند، آيا مي داني نيكي به چه كسي؟ گفتم نه. فرمود: نيكي به فاطمه و فرزندانش. [2] .

حافظ علوي مي گويد: به ما خبر داد محمد بن احمد - به قرائت - به ما خبر داد محمد بن ابي عباس وراق در كتابش، به ما خبر داد محمد بن قاسم، براي ما حديث كرد حسن بن عبدالواحد [گفت:] برايم حديث كرد حرب بن حسن، براي ما حديث كرد حارث بن زياد - يعني طحان - براي ما حديث كرد محمد بن مروان، گفت: شنيدم مردي از امام باقر عليه السلام از تفسير اذان پرسيد، حضرت فرمود: الله اكبر، همان گونه كه خدا فرموده، او از هر چيزي بزرگ تر است... تا اينكه به «حي علي خير العمل» رسيد، فرمود: اما در اين جمله خدا به نيكي امر كرده، آيا مي داني نيكي به چه كساني؟ آن مرد گفت: نه. امام فرمود: نيكي به فاطمه و فرزندانش. [3] .

در حديث ديگر معناي «حي علي خير العمل» از امام صادق عليه السلام سؤال شد، آن حضرت پاسخ داد: خير العمل، ولايت [خاندان پيامبر] است. [4] .

امام كاظم عليه السلام دليل آنكه عمر بن خطاب اين عبارت را از اذان حذف كرد، دو سبب ظاهري و باطني مي داند؛ زيرا صدوق - در كتاب علل الشرايع - به سند حسن بلكه صحيح از ابن ابي عمير آورده كه او از امام كاظم عليه السلام پرسيد كه چرا «حي علي خير العمل» از اذان برداشته شد؟ امام عليه السلام فرمود: دليل ظاهري آن را مي خواهي يا باطني اش را؟ گفت: هر دو را. امام عليه السلام فرمود: علت ظاهري اين است كه مردم با تكيه بر نماز جهاد را وانگذارند، علت باطني اش اين است كه «خير العمل» ولايت [خاندان پيامبر] است، آن كه فرمان ترك «حي علي خير العمل» را از اذان داد، خواست انگيزش و فراخواني به ولايت نباشد. [5] .



[ صفحه 311]



در اينجا لازم است وجه ارتباط نماز را با فراخوان به نيكي فاطمه و فرزندانش بدانيم، و مقصود از آمدن ولايت و نيكي فاطمه و فرزندانش را در اذان نماز دريابيم. آيا به راستي معناي «خيرالعمل» ولايت است يا اينكه معناي آن نماز و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر مي باشد؟... و يا در اينجا ميان اين دو نگرش ناسازگاري وجود دارد. آيا اين روايت صحيح است كه، قصد عمر از حذف آن اين بود كه مردم به ولايت رو نياورند يا اينكه انگيزه ي ديگري در ميان بود؟ پيش نيازهايي كه ما را در فهم مقصود امام كاظم عليه السلام درباره ي دليل حذف عمر «حي علي خير العمل» را از اذان ياري مي رساند كدام اند؟

شيعه اين سخن را چگونه تفسير مي كند، و درباره حديث امام باقر عليه السلام چه بياني دارد كه مي فرمايد: اسلام بر پنج [ستون] استوار است: نماز و روزه و زكات و حج و ولايت، و آن گونه كه به ولايت فراخوان شده به چيزي ندا داده نشده است. [6] .

چرا ولايت از هر چيزي با اهميت تر است، آيا از شهادتين نيز اهميت آن فراتر مي باشد؟ چرا شيعه هر چيزي را به ولايت برمي گرداند؟

امامان اهل بيت اين پرسش ها را پاسخ داده اند، و مقصودشان از اينكه «هيچ چيز مانند ولايت شايان توجه نيست» با اهميت تر بودن ولايت از شهادتين نمي باشد؛ بلكه امر شهادتين جدا است؛ زيرا امام عليه السلام مي گويد «اسلام بر پنج ركن استوار است»، يعني اسلامي كه با شهادتين پديد مي آيد بر نماز و روزه و... و ولايت بنيان نهاده شده است، و ولايت برترين آنهاست؛ و ولايت بدان جهت در كانون توجه قرار دارد كه امتداد نبوت مي باشد، نه آنكه در برابر توحيد و نبوت - آن گونه كه بعضي پنداشته اند - قرار گيرد.

بر اين اساس، معرفت خدا ممكن نيست مگر به وسيله پيامبر، و شناخت درست



[ صفحه 312]



خدا و پيامبر امكان ندارد مگر به وسيله امامي كه طاعت او واجب است؛ و اين سخن را كتاب هاي شيعه روشن ساخته اند و عالمان در كتاب هاي كلامي شان يادآور شده اند.

فلسفه اين مطلب اين است كه: اعتقاد به امامت، رها كردني نيست و لحظه اي نمي توان از آن دست برداشت؛ زيرا امامت مانند نماز و روزه و زكات و حج نمي باشد كه در شرايط خاص بتوان آنها را ترك كرد، براي نمونه زن حائض نماز نمي خواند، شخص مريض از روزه معاف است، بر فقير زكات و حج واجب نيست، ليكن ولايت بر مكلف واجب مي باشد خواه تندرست باشد و يا مريض، و خواه ثروتمند باشد و يا تنگدست... [7] .

و نيز به اين دليل كه امامت از اصولي است كه شريعت بر آن استوار مي باشد و احكام به آن پايدار مي ماند.

سخن يحيي بن حسين - از امامان زيديه در كتابش الاحكام - پيش از اين گذشت كه مي گفت: اذان از اصول دين است. وي در اين سخن به جايگاه اين شعار اسلامي اشاره داشت و مفاهيم و انديشه هايي كه در آن نهفته است.

پس اذان گرچه از شعائر دين است، ليكن فصل هاي آن مهمترين اصول دين را در بردارد و در باور ما، امامت از اصول مذهب است. امام باقر عليه السلام مكان امامت را در ميان عبادات پنج گانه روشن كرده است. زراره از آن حضرت پرسيد: كدام يك از آنها برتر است؟ امام عليه السلام پاسخ داد:

ولايت افضل است؛ زيرا ولايت كليد آنهاست، و والي دليل و راهنما برايشان



[ صفحه 313]



مي باشد... همانا برترين چيزها بر تو اين است كه هنگامي كه از دستت برود توبه اي براي آن نباشد، نه آنكه برگردي و ادايش كني...

بنابراين، بحث امامت و ولايت از مسائل مهم و اختلافي ميان مسلمانان مي باشد، بلكه از مسائل ريشه اي در تاريخ اسلام است، بزرگان در اين باره تأليفات زيادي دارند كه مجال پرداختن به آنها نيست، تنها اشاره مي كنيم به اندكي از صدها ادله اي كه بر امامت استدلال شده تا توضيحي باشد بر سخن امام كاظم عليه السلام؛ و روشن گردد كه چگونه ولايت بسي برتر و بالاتر است از جهاد و نماز و اموري مانند آنها.


پاورقي

[1] علل الشرايع: 259، باب 182؛ عيون اخبار الرضا عليه السلام 2: 103.

[2] معاني الاخبار: 42؛ علل الشرايع: 368، باب 89؛ بحارالانوار 81: 141 (به نقل از دو مأخذ پيشين).

[3] الأذان بحي علي خير العمل، للحافظ العلوي، به تحقيق عزان: 135، حديث 169.

[4] التوحيد، للصدوق: 241؛ بحارالانوار 81: 134 (به نقل از توحيد).

[5] علل الشرائع: 368، علت 89؛ بحارالأنوار 81: 140 (به نقل از علل).

[6] المحاسن 1:445-446، باب الشرايع؛ الكافي 2: 18، باب دعائم الاسلام، حديث 1 و 3 و 8.

[7] در كتاب الخصال: 278، حديث 21، باب الخمسه، به نقل از ابي حمزه ثمالي روايت شده است كه امام باقر عليه السلام فرمود: اسلام بر پنج ستون بنا نهاده شده است: به پا داشتن نماز، و پرداخت زكات، و حج خانه خدا، و روزه ي ماه رمضان، و ولايت ما خاندان؛ در چهار چيز از اينها رخصت [ترك] داده شده، ولي در ولايت اجازه ي ترك داده نشده است. كسي كه مال ندارد زكات بر او [واجب] نيست، و كسي كه توانمندي ندارد حج بر او [واجب] نمي باشد، آن كه بيمار است نشسته نماز مي خواند و در ماه رمضان روزه نمي گيرد؛ [ليكن] ولايت پيوسته لازم است چه شخص سالم باشد يا مريض يا مال دار يا نادار.


بازگشت