اجماع عترت


در بحث اذان صحابه و اهل بيت عليهم السلام گذشت كه، امام علي بن ابي طالب عليه السلام به «حي علي خير العمل» اذان مي داد، و به مؤذنش امر مي كرد كه در اذان آن را بگويد.

با دقت در حديث تشريع اذان - كه امام علي عليه السلام آن را از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت مي كند - مي توان دريافت كه «حي علي خير العمل» جزء اذان مي باشد؛ زيرا در حاشيه ي دسوقي مي خوانيم: علي عليه السلام «حي علي خير العمل» را پس از «حي علي الفلاح» افزود، و مذهب شيعه تا الآن همين است. [1] .

معناي سخن دسوقي اين است كه آن حضرت چيزي در اذان مي آورد كه خلفاء از آن خودداري مي كردند؛ و همين عمل امام عليه السلام را فرزندانش ادامه دادند، و سيره ي شيعه بر آن استوار شد؛ زيرا بين فعل امام علي و مذهب شيعه تاكنون جدايي نيفتاده است، چه شيعه فقه و احكام دين را از امام علي و فرزندان معصوم او مي ستاند.

حافظ علوي به اسناد خود از عبيده ي سلماني چنين روايت مي كند:

علي بن ابي طالب و حسن و حسين و عقيل بن ابي طالب و ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفيه تا زنده بودند اذان مي دادند، و هميشه در اذان «حي علي خير العمل» مي گفتند. [2] .



[ صفحه 275]



و نيز از امام باقر عليه السلام روايت مي كند كه فرمود:اذان من و اذان پدرانم - علي و حسن و حسين و علي بن حسين - اين گونه است: «حي علي خير العمل، حي علي خير العمل» [3] .

در كتاب «معجم الأدباء»، نوشته ي ياقوت حموي، در ترجمه عمر بن ابراهيم بن محمد (م 539 ه) - از نوه هاي امام زيد شهيد - به نقل از سمعاني آمده است:

او زندگي خشن و سختي داشت، بر فقر بردبار مي ماند و به اندك قانع بود، شنيدم كه مي گفت: من زيدي مذهبم، ليكن بر مذهب سلطان - ابوحنيفه - فتوا مي دهم... در زمان اقامتم در كوفه - در كور خمس [4] - همراه او بودم، در اين مدت مطلب اعتقادي كه ناخوشايندم باشد از او نشنيدم جز اينكه روزي در آستانه ي در خانه اش نشسته بودم، او مطالب درهمي را كه شنيده [و نوشته] بود برايم آورد. من در ميان آنها حديث كوفيان را جستم؛ عنواني را يافتم كه چنين بود: تصحيح اذان به «حي علي خير العمل»؛ آن را گرفتم تا مطالعه كنم. پس آن را از دستم گرفت و گفت: اين شايسته ي تو نيست، جوينده ي آن غير توست. سپس گفت: سزاوار است كه در نزد عالم هر چيزي باشد، زيرا هر نوعي از مطالب خواستاري دارد. [5] .

اگر اين ماجرا را با آنچه در پيش گذشت گرد هم آوريم كه، زيد مؤذنش را - آن گاه كه از اهل شام در امان بود - به حيعله ي سوم امر مي كرد؛ و يحيي بن زيد، در زمان قيامش به خراسان، مؤذنش را به آن دستور مي داد؛ و سخن ابراهيم بن عبدالله بن حسن را در نظر آوريم كه، او به يارانش - زماني كه در صحرا بودند - امر مي كرد كه در اذان «حي



[ صفحه 276]



علي خير العمل» را بيفزايند [6] ؛ و نيز گفته ي احمد بن عيسي را در نظر آوريم كه در پاسخ سؤال از اذان به «حي علي خير العمل» گفت: بلي [من در اذان آن را مي گويم] ليكن آهسته و پنهاني [7] ، به ظرف زماني اي كه طالبيون در آن مي زيستند آگاه مي شويم.

اين مقطع زماني براي آشكار ساختن نظرات آنان سازگار و مناسب نبود، تا آنجا كه مي بينيم عمر بن ابراهيم - با آنكه زيدي است - بر مذهب سلطان فتوا مي دهد؛ زيرا فقه حاكم در آن روز فقه ابوحنيفه بود؛ او نمي پسندد كه سمعاني به جزوه ي تصحيح شده ي اذان به «حي علي خير العمل» آگاهي يابد، آن را از او مي گيرد و مي گويد: «اين به صلاح تو نيست، براي آن خواهنده اي است غير تو»، آن گاه راز وجود اين گونه كتاب ها و جزوه هاي تصحيح شده را نزد خود اين گونه بيان مي كند كه: «شايسته است نزد عالم هر چيزي باشد؛ چه هر نوع [مطلبي] دوستداري دارد».

اين رفتار عمر بن ابراهيم از آن روست كه او سمعاني و خواسته هايش را مي شناسد، و سمعاني خود نيز به توجهات شخصي اش اشاره مي كند، چه مي گويد: «شروع كردم به جستجوي حديث كوفيان در آنها...».

همين مطلب بسنده است براي آن كه مي خواهد ملابسات تشريع احكام را بشناسد، و به مخالفت ها و ستيزها كه ميان كوفه و شام و حجاز و... جريان داشت آگاهي يابد.

آنچه گذشت بخش اندكي از ظرف زماني [و بستر تشريع] «حي علي خير العمل» مي باشد، و بر نقش حكومت در جلوگيري از اذان گفتن به آن دلالت مي كند. حال زمان آن است كه سخنان بعضي از عالمان را بياوريم كه بيان گر اجماع عترت پيامبر صلي الله عليه و آله است بر اذان به «حي علي خير العمل».



[ صفحه 277]



شوكاني در «نيل الأوطار» مي نويسد:

زيادي تثويب [در اذان] ثابت است، و بايد به آن قائل شد. در حديث [اذان] ذكر «حي علي خير العمل» نيست. عترت به اثبات آن قائل اند، مي گويند: پس از آنكه مؤذن «حي علي الفلاح» گفت، دوبار مي گويد: «حي علي خير العمل». مهدي اين سخن را در «البحر» به يكي از دو قول شافعي نسبت داده است؛ در حالي كه اين خلاف آن چيزي است كه در كتاب هاي شافعيه وجود دارد، ما اين سخن را در آنها نيافتيم [8] ؛ بلكه خلاف آن چيزي است كه در كتابهاي اهل بيت مي باشد. [9] .

در «الانتصار» مي گويد: فقهاي چهارگانه در اين اختلاف ندارند كه «حي علي خير العمل» از الفاظ اذان نيست، امام عزالدين در «شرح البحر» و ديگراني كه بر كتاب هاي شافعيه آگاهند، اين روايت را انكار كرده اند. قائلان به آن به آنچه در كتاب هاي اهل بيت آمده - مانند امالي احمد بن عيسي، التجريد، الأحكام و جامع آل محمد - استدلال مي كنند و، با استناد آن به پيامبر، آن را به اثبات مي رسانند.



[ صفحه 278]



در «الاحكام» آمده است: روايت صحيح داريم كه در عهد پيامبر به «حي علي خير العمل» اذان گفته مي شد، و از اذان حذف نگرديد مگر در زمان عمر، همين سخن در «جامع آل محمد» از حسن بن يحيي روايت شده است.

نيز قائلان استدلال مي كنند به آنچه بيهقي در «السنن الكبري» با سند صحيح از عبدالله بن عمر روايت كرده كه، او گاه به «حي علي خير العمل» اذان مي داد. و در آن از علي بن حسين روايت شده كه گفت: آن اذان اول است.

محب طبري - در احكامش - از زيد بن ارقم روايت كرده كه وي به آن اذان داد، محب طبري مي گويد: ابن حزم آن را روايت كرده، و سعيد بن منصور - در سنن خود - آن را از ابي امامة بن سهل بدري نقل مي كند، و اين را از غير طريق اهل بيت مرفوع [يعن مسند و متصل] روايت نكرده است؛ و قول بعضي از آنها چنين است: ابن حزم و بيهقي و محب طبري و سعيد بن منصور، ثبوت آن را از علي بن حسين صحيح دانسته اند... [10] .

و در كتاب «الاعتصام بحبل الله» آمده است:... در «الجامع الكافي» مي خوانيم: حسن بن يحيي بن حسين (فرزند زيد م 260 ه) مي گويد: آل پيامبر اجماع دارند بر اينكه در اذان «حي علي خير العمل» بگويند؛ و اين نزد آنان سنت است، مي گويد: در حديث پيامبر شنيديم كه خداي سبحان فرشته اي را از آسمان سوي زمين به اذان فرستاد، و در آن اذان «حي علي خير العمل» بود... و پيامبر صلي الله عليه و آله پيوسته به «حي علي خير العمل» اذان مي داد تا اينكه خدا او را سوي خود برد؛ و در زمان ابوبكر به آن اذان گفته مي شد، پس چون عمر ولايت يافت گفت: «حي علي خير العمل» را واگذاريد تا مردم از جهاد سرنتابند، و او نخستين كسي بود كه آن را ترك كرد. [11] .

استاد عزان در مقدمه كتاب «الأذان بحي علي خير العمل» مي نويسد:... امام المؤيد



[ صفحه 279]



بالله احمد بن حسين هاروني (م 411 ه) مي گويد: مذهب يحيي - يعني هادي - و همه اهل بيت، اذان به «حي علي خير العمل» است. [12] و قاضي زيد بن محمد كلاري - كه از پيروان غير معاصر مؤيد بالله است - مي گويد: اجماع اهل بيت به اذان گفتن به «حي علي خير العمل» است، در آن اختلاف ندارند، از هيچ يك از آنان منع و انكار آن نرسيده است، و اجماع آنها نزد ما حجت مي باشد و واجب است پيروي آن. [13] .

و امام محمد بن مطهر (م 728 ه) مي گويد: و به «حي علي خير العمل» اذان گفته مي شود، دليل آن اجماع اهل بيت مي باشد... [14] .

علامه، صلاح بن احمد بن مهدي (م 1048 ه) مي گويد: اهل بيت بر اذان به «حي علي خير العمل» اجماع كرده اند. [15] .

و علامه شرفي (م 1055) مي گويد: خلاصه، اذان به «حي علي خير العمل» اجماع اهل بيت است، و همانا عمر آن را از اذان بريد. [16] .

و علامه محقق حسن بن احمد جلال (م 1084 ه)، پس از ذكر اتفاق عترت بر اذان به «حي علي خير العمل»، مي گويد: و اجماع عترت و علي عليه السلام، و اين دو معصوم اند از قصد بدعت. [17] .

عزان ادامه مي دهد: شيخ ما، علامه مجدالدين گفت: اين مطلب صحيح است كه اهل بيت بر اذان به «حي علي خير العمل» اجماع دارند. [18] .

و احمد بن عيسي در امالي آورده است: آل محمد اجماع دارند بر اثبات گفتن



[ صفحه 280]



دوبار «حي علي خير العمل» - در اذان - پس از «حي علي الفلاح».

و در شرح الأزهار آمده است: از جمله ي الفاظ اذان و اقامه، «حي علي خير العمل» مي باشد، به دلايل وارده ي مشهور نزد ائمه عترت و شيعيان و پيروان آنها و كسان بسياري از امت محمد كه، كتاب هاشان آكنده از آن است.

هادي الي الحق، يحيي بن حسن در «الأحكام» مي گويد: روايت صحيح داريم كه در عهد پيامبر به «حي علي خير العمل» اذان مي دادند، و اين جمله از اذان كم نشد مگر در زمان عمر بن خطاب كه دستور داد آن را حذف كنند و گفت: مي ترسم مردم به آن تكيه كنند [و دل، خوش سازند و به جهاد نروند].

و در «المنتخب» آمده است: و اما «حي علي خير العمل»، در عهد پيامبر پيوسته جزء اذان بود تا اينكه خدا روح پيامبر را گرفت، و نيز در عهد ابوبكر - تا درگذشت او - وجود داشت؛ و تنها عمر بود كه آن را ترك كرد و دستور داد از گفتن آن جلوگيري شود. از او پرسيدند: چرا آن را از اذان انداختي؟ پاسخ داد: بدين جهت كه مردم به آن بسنده نكنند و از جهاد سرباز نزنند. [19] (پايان سخن عزان).

صنعاني مي گويد: اگر اجماع اهل بيت بر شرعيت «حي علي خير العمل» صحيح باشد، اين اجماع حجتي استوار است. [20] .

مقبلي - از امامان زيديه - مي گويد: اگر ادعاي اجماع اهل بيت در اين زمينه درست باشد، آشكارترين حجت است. [21] .

ما در فصل چهارم از اين كتاب (تاريخ اعتقادي و سياسي حي علي خير العمل) اين



[ صفحه 281]



اجماع را - در نزد اهل بيت و فرقه هاي سه گانه شيعه - تأكيد و اثبات مي كنيم، و سير اين مسئله را روشن مي سازيم كه چگونه در عصرهاي متأخر به صورت شعار مكتب تعبدي محض درآمد، پس از آنكه در عهد پيامبر به آن اذان گفته مي شد؛ و چگونه حذف آن از اذان و جايگزيني اش به «الصلاة خير من النوم» شعار دشمنان اهل بيت گشت. و اين خود دليل قوي است بر وقوع دستبرد و تصرف در اين شعار اسلامي.

شايان ذكر است كه قصد ما در اين اقسام سه گانه اين است كه رويكردمان را در جزئيت «حي علي خير العمل» - به عنوان بندي از بندهاي اذان - روشن سازيم؛ و نمي خواهيم نظرمان را بر كلام خدا و پيامبر، حاكم گردانيم و خودپسندانه رأي خود را فراتر از آنها بدانيم؛ چنانچه بعضي از متعصبان مذاهب مي كنند؛ و سخن امام مذهبشان را بر قرآن و سنت ترجيح مي دهند؛ صاوي - در حاشيه اش بر تفسير جلالين - چنين رويه اي دارد، زيرا مي گويد:

«تقليد به جز از مذاهب چهارگانه جايز نيست، هر چند موافق قول صحابه و حديث صحيح و آيه [قرآن] باشد، پس خارج از مذاهب اربعه گمراه و گمراه كننده است، و چه بسا به كفر بينجامد، زيرا گرفتن [و عمل] به ظاهر كتاب و سنت از اصول كفر مي باشد». [22] .

از آنچه گذشت روشن مي شود كه تنها شيعه بر اين قول نيست، بلكه در اينجا مي گوئيم شافعي و بعضي از بزرگان [اهل سنت] به جزئيت «حي علي خير العمل» قائل اند. بسي سودمند است كه اندكي در اين امر درنگ ورزيم تا بر درستي آنچه در اين فصل بيان كرديم تأكيد كنيم كه: «حي علي خير العمل» در عهد پيامبر جزء اذان



[ صفحه 282]



بود؛ زيرا پيامبر مؤذنش را بر اذان به آن امر مي كرد، ليكن مقدرات [و رخدادهاي] سياسي پس از پيامبر، خواست آن را محو كند و از بين ببرد.

مؤيد اين نظر ما، سخن قاسم بن محمد بن علي است كه به نقل از «توضيح المسائل» - نوشته ي عمادالدين يحيي بن محمد بن حسن بن حميد مقري - مي گويد: و از آنهاست اثبات «حي علي خير العمل»... امام مهدي احمد بن يحيي - در كتاب بحر خود - از قول اخير يكي از دو قول شافعي آن را روايت مي كند... روياني آورده كه براي شافعي در قائل بودن به آن قول مشهوري است، و بسياري از عالمان مالكي و حنفي و شافعي گفته اند «حي علي خير العمل» از الفاظ اذان مي باشد.

زركشي در كتابش - كه «البحر» ناميده مي شود - مي گويد:

در اذان (مدينه) - آن گونه كه در جاهاي ديگر اختلاف است - اختلاف نيست، ابن عمر - كه ستون اهل مدينه است - عقيده به افراد اذان داشت و در آن مي گفت: «حي علي خير العمل» [23] .

قاضي يحيي بن محمد بن حسن بن حميد [مقري] در ادامه مي گويد: پس روايت روياني صحيح است كه، براي شافعي قول مشهوري است در آوردن «حي علي خير العمل» [24] .

در «الروض النضير» آمده است: بسياري از علماي مالكي و غير آنها - حنفي و شافعي - گفته اند كه، «حي علي خير العمل» از الفاظ اذان است. [25] .

و در «الاعتصام بحبل الله» مي خوانيم: امام سروجي از «شرح الهدايه» روايت مي كند كه: براي حنفيه احاديث «حي علي خير العمل»، به طرق زيادي، وجود دارد. [26] .



[ صفحه 283]



با توجه به اين سخنان، ضعف و ناتواني نظر اهل سنت روشن شد كه - به تنهايي - قائل به كراهيت آوردن «حي علي خير العمل» در اذان اند [27] ، زيرا فعل ابن عمر - هر چند قائل به دوام آن نباشيم - بيان گر جواز آوردن آن است، و عمل ابي امامة بن سهل بن حنيف، جزئيت آن را تأكيد [و اثبات] مي كند، و اينكه در عهد پيامبر و نيز اذان امام علي و علي بن حسين همراه با «حي علي خير العمل» بود، و اين خود دليل مشروعيت آن مي باشد، و افزون بر اين اقوال علماست كه دست كم بر عدم حرمت آوردن آن - در اذان - دلالت دارد.

در كتاب «الكبريت الأحمر في بيان علوم الشيخ الأكبر»، در پاورقي كتاب يواقيت الجواهر شعراني، به مكروه نبودن آن تصريح شده است. شيخ اكبر در فتوحات المكيه مي گويد: مستند قول كسي كه «حي علي خير العمل» را - در اذان - مكروه مي داند در نيافتم؛ چه از پيامبر روايت شده كه روز حفر خندق به آن امر كرد...

شيخ حسن فخرالدين بلتستاني از صاحب «حاشيه منهيه» از عالمان هند - حكايت مي كند: ابن تيميه در منهاجش پنداشته كه «حي علي خير العمل» در اذان بدعت است، اين سخت گيري [و تنگ نظري] از سوي اوست، ما با او در اين زمينه موافق نيستيم [28] .

محقق كتاب «مراتب الاجماع» در حاشيه مي گويد: «حي علي خير العمل»، آن گونه كه ابن تيميه گمان كرده، بدعت رافضي ها نمي باشد. [29] .

به اين ترتيب دريافتيم كه «حي علي خير العمل» فصلي از اذان است كه در عهد پيامبر به آن اذان گفته مي شد، و صحابه و اهل بيت به آن عمل كردند، و بعضي از بزرگان [اهل سنت] آن را شرعي مي دانند و بر عدم كراهت آن در اذان قائل اند.



[ صفحه 284]



بلي، پيروان گروه حاكم آن را ترك كردند، و جز اندكي در اين زمينه روايت نياوردند، و گفتند كه: اصل آن موجود است، ليكن نسخ شده است؟!


پاورقي

[1] حاشية الدسوقي 1: 193.

[2] الأذان بحي علي خير العمل: 109، حديث 107؛ الاعتصام 1: 294.

[3] مقدمه عزان بر كتاب «الأذان بحي علي خير العمل»: 18.

[4] مقصود از «كور خمس» قسمت هاي پنج گانه است.

[5] معجم الادباء 15: 259.

[6] حي علي خير العمل، به تحقيق عزان: 147، حديث 186، 187.

[7] همان، ص 150، حديث 190؛ اين حديث را محمد بن منصور در «الامالي» (اثر ابن عيسي) 1: 194، شماره 237، روايت كرده است.

[8] صحت كلام مهدي را تأييد مي كند آنچه قاسم بن محمد بن علي - به نقل از توضيح المسائل مقري - آورده كه: «روياني ذكر مي كند: براي شافعي قول مشهوري به قائل شدن به آن است»؛ و نيز آنچه شافعي درباره تثويب مي گويد و اينكه آن از ابومحذوره ثابت نشده است. اگر به اين دو سخن - با هم - بنگريم و آن دو را به هم ضميمه كنيم، ملازمه و عدم فصل بين قول به «حي علي خير العمل» و عدم قول به «الصلاة خير من النوم»، و به عكس براي ما آشكار مي گردد؛ زيرا از ابن عمر اذان به «حي علي خير العمل» و مكروه بودن تثويب ثابت شده، نظير آن است امر نسبت به امام علي عليه السلام، پس قائل به شرعيت «حي علي خير العمل»، شرعيت «الصلاة خير من النوم» را نمي پذيرد و به عكس، از اين رو انكار تثويب از سوي شافعي مرجحي براي [درستي] قول منسوب به اوست كه، وي قائل به «حي علي خير العمل» مي باشد. امام مهدي، احمد بن يحيي المرتضي (م 840 ه) در «البحر الزخار 2: 191 «به قول اخير شافعي (قول به حيعله سوم در اذان) اشاره كرده، پس از آنكه اجماع عترت را در اين زمينه يادآور شده است، وي مي گويد:... عترت، همگي، و قول اخير شافعي اين است كه «حي علي خير العمل» از الفاظ اذان است.

[9] اين سخن، بيانگر قصور يا تقصير شوكاني است، زيرا پيداست كه عترت بر اذان به «حي علي خير العمل» اجماع دارند. به جا بود شوكاني پيش از اظهار نظر قطعي، در اين مسئله تحقيق مي كرد.

[10] نيل الأوطار2:43-44.

[11] الاعتصام بحبل الله 1: 278 (به نقل از الجامع الكافي، نسخه ي خطي).

[12] شرح التجريد: نسخه ي خطي.

[13] شرح قاضي زيد بر تحرير، نسخه ي خطي.

[14] المنهج الحلي، شرح مسند الامام زيد بن علي 1: 77 (نسخه ي خطي).

[15] شرح الهدايه: 294.

[16] ضياء ذوي الابصار (نسخه ي خطي) 1: 61.

[17] ضوء النهار 1: 496.

[18] المنهج الأقوم في الرفع والضم: 35.

[19] الأحكام 1: 84؛ شرح الأزهار 1: 223؛ البحر الزخار 2: 191؛ الأذان بحي علي خير العمل، للحافظ العلوي، به تحقيق عزان: 153.

[20] اين سخن را عزان در كتاب «حي علي خير العمل بين الشرعية والابتداع»، صفحه 68، از كتاب «منحة الغفار» آورده كه در حاشيه كتاب «ضوء النهار» چاپ شده است.

[21] نگاه كنيد به مقدمه عزان بر كتاب «الأذان بحي علي خير العمل»، صفحه 17.

[22] حاشية الصاوي علي تفسير الجلالين 3: 10، ط دار احياء لتراث العربي. شيخ احمد بن حجر آل بوطامي - قاضي اول دادگاه شرعي دولت قطر - در كتابي كه آن را «تنزيه السنة و القرآن عن كونهما مصدر الضلال والكفران» مي نامد، كلام صاوي را رد مي كند. اين سخني است كه علامه خليلي - مفتي كشور سلطنتي عمان - در كتابش الحق الدامغ: 10، مي گويد.

[23] الاعتصام بحبل الله المتين 1: 307.

[24] همان، ص 308.

[25] الروض النضير 1: 542.

[26] الاعتصام 1: 311.

[27] نگاه كنيد به، المجموع، للنووي 3: 98.

[28] حاشيه منهيه: 2؛ نگاه كنيد به سخن ابن تيميه در منهاج السنة النبوية 4: 165.

[29] مراتب الاجماع، لابن حزم: 27؛ نگاه كنيد به منهاج السنة النبوية 6:293-294.


بازگشت