روياي شگفت پيامبر


آلوسي در تفسير آيه ي رؤيا مي گويد:

ابن جرير از سهل بن سعد روايت كرده كه گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله خواب ديد بني اميه چون ميمون ها بر منبرش جست و خيز مي كنند، افسرده شد و تا زماني كه از دنيا رفت خنده بر لبانش نيامد و خداي متعال اين آيه را نازل كرد: (و ما جعلنا الرؤيا...).

و ابن ابي حاتم، و ابن مردويه، و بيهقي در «الدلايل»، و ابن عساكر از سعيد بن مسيب روايت مي كند كه گفت: پيامر صلي الله عليه و آله، در خواب، بني اميه را بر منابر ديد، ناخرسند گرديد، خدا وحي كرد، اين تنها دنياست كه داده شدند، پس پيامبر خوش حال گشت و اين معناي سخن خداست كه (و ما جعلنا...).

و ابن ابي حاتم به نقل از يعلي بن مره مي گويد: «پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: در خواب



[ صفحه 94]



بني اميه را بر منابر زمين ديدم، به زودي آنان بر شما سلطه مي يابند، پس آنان را اربابان بدي خواهيد يافت، آن حضرت براي اين پيشامد نگران و اندوهگين شد، خداي سبحان اين آيه را نازل كرد: (و ما جعلنا...).

ابن عمر روايت كرده كه پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: فرزندان حكم بن ابي عاص را چون ميمون ها بر منابر ديدم، در اين باره خدا اين آيه را نازل كرد: (و ما جعلنا...)، و درخت لعنت شده در اين آيه، حكم و فرزندان اويند؛ و در عبارت بعضي از مفسران، شجره ملعونه، فرزندان بني اميه اند.

ابن مردويه از عايشه (رض) نقل مي كند كه، به مروان بن حكم گفت: از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيدم كه درباره ي پدرت و جدت مي گفت: شما شجره ي ملعونه در قرآن هستيد.

بنابراين، معناي احاطه ي خدا به مردم مانند احاطه ي قدرتمندان به آنان است، و كلمه ي رؤيا در آيه يا با حذف مضاف آمده، يعني «و ما جعلنا تعبير الرؤيا»؛ و يا رؤيا به طور مجاز در تعبير به كار رفته است؛ و معناي قرار دادن فتنه براي مردم، بلاء و آزمايش آنهاست. ابن مسيب همين گونه آيه را تفسير كرده است.

و اين نسبت به خلفايي [از بني اميه] است كه به آنچه خواسته نفسشان بود دست يازيدند و ناجوان مردانه از سنن حق روي برتافتند، و نيز درباره ي منسوبان و عاملان و كارگزاراني از آنها كه كارهاي پليد مي كردند، و يا نسبت به كساني كه به هر شكل، مددكار آنان در اين راستا بودند.

و احتمال دارد مراد اين باشد: «ما خلافت آنان را و وجودشان را قرار نداديم مگر براي فتنه» كه در اين سخن مبالغه در مذمت و نكوهش آنهاست؛ و ضمير «نخوفهم» - بنابراين معنا - يا به شجره بر مي گردد به اين اعتبار كه مقصود از آن بني اميه اند؛ و لعن و نفرين آنها به جهت آن است كه خون بي گناهان را ريختند، به ناموس مردم تجاوز كردند و اموالشان را ظالمانه گرفتند و مانع رسيدن حقوق به اهلش شدند و احكام خدا را دگرگون ساختند، و به غير حكمي كه خدا بر پيامبرش نازل كرده بود، حكم كردند،



[ صفحه 95]



و ديگر كارهاي بس زشت و ناپسند و بسيار پستي انجام دادند كه تا روزگار باقي است از يادها نخواهد رفت.

و لعن آنان در قرآن يا به خصوص آمده - چنان كه شيعه مي پندارند - يا به وسيله ي عموم است كه نظر ما است، خداوند مي فرمايد: «آنان كه خدا و پيامبرش را مي آزارند، خدا در دنيا و آخرت آنها را لعن كرده است» [1] ؛ و گفته است: «آيا اميد داريد كه اگر چيره بر مردمان شديد در زمين تبه كاري و فساد كنيد، و پيوند با خويشاوندانتان را ببريد؛ آنان كه چنين كنند كساني اند كه خدا (بر آنها) لعنت و نفرين فرستد، پس شنوايي و بينايي (قلبي) را از آنان بگيرد و كر و كورشان سازد» [2] ؛ و نيز آيات ديگري كه در اين زمينه هست، و دخول آنان را در عموم اين آيات، مي توان دخول اولي دانست. [3] .

و قرطبي در تفسيرش مي نويسد:

آيه ي [رؤيا] از اين خبر مي دهد كه فرمان روايي بني اميه و بالا رفتن آنان را (يعني مانند ميمون ها بر منبر پيامبر جهيدن) خدا فتنه و امتحان براي مردم قرار داده است. حسن بن علي - در خطبه اش درباره ي بيعت با معاويه - خواند: «نمي دانم! شايد آن فتنه اي براي شماست و متاع و بهره مندي تا زماني». ابن عطيه مي گويد: اين تأويل محل نظر و تأمل است و در اين رؤيا، عثمان و عمر بن عبدالعزيز و معاويه داخل نمي باشند. [4] .

به هر حال، سخنان متكلفانه اهل سنت درباره ي كلمه ي «رؤيا» و «شجره ي ملعونه» - در



[ صفحه 96]



آيه - صحيح نمي باشد، پيداست كه در قرآن، لشكريان شيطان، يهوديان، مشركان، منافقان، كساني كه در حال كفر مي ميرند، آنان كه آنچه را كه خدا نازل كرده كتمان مي كنند، مردماني كه خدا و پيامبرش را مي آزارند و... لعنت شده اند، نه درخت زقوم و تأويلات بي اساس ديگري كه براي دور ساختن آيه از معناي حقيقي اش بافته اند. [5] .



[ صفحه 97]




پاورقي

[1] (ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و في الآخرة) (سوره ي احزاب: 57).

[2] (فهل عسيتم ان توليتم أن تفسدوا في الأرض و تقطعوا أرحامكم - أولئك الذين لعنهم الله فأصمهم و أعمي أبصارهم) (سوره ي محمد: 22 و 23).

[3] تفسير روح المعاني 15:107-108؛ براي آگاهي از ديگر اقوال در آيه، نگاه كنيد به، تفسير الكبير، للرازي 20:236-237.

[4] تفسير القرطبي 10: 283، سوره ي اسراء.

[5] براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد، به نامه ي مأمون عباسي - در تاريخ طبري - تا به فهم حاكم (و رايج) در قرن هاي اوليه (از اين واژه) آگاه شويد، و اينكه در آن زمان، مراد از شجره ي ملعونه را بني اميه مي دانستند، و مقصود از اهل البيت در نظر آنان عترت پيامبر صلي الله عليه و آله بود. در نامه ي طولاني مأمون آمده است:

خدا عترت پيامبر را اهل بيت رحمت قرار داد؛ كساني كه پليدي ها را از آنان زدود و به شيوه اي خاص پاكشان ساخت. آنان معدن حكمت اند و وارثان نبوت و جايگاه خلافت خدا، فضيلت برايشان فراهم آورد و مردمان را به اطاعت آنان ملزم ساخت.

گروه زيادي از طائفه پيامبر و جماعت بسياري با او دشمني و ستيز كردند و او را دروغ گو دانستند و با او جنگيدند، با تكذيب و نكوهش به پيشوازشان مي رفتند، و قصد آزار و ترساندنش را داشتند، كينه وري با او را آغاز كردند و اعلان نبرد به او دادند، و از قصدش او را باز داشتند و آن را كه پيرو او شد شكنجه كردند. كينه توزتر از همه در اين راستا و در مخالفت سترگ تر و نخستين آنان در هر جنگ و اعلام ستيز كه پرچمي براي اسلام برافراشته نشد مگر اينكه او به عنوان صاحب و رهبر و رئيس شان در همه جا - از بدر و احد و خندق و فتح - حضور داشت، ابوسفيان بن حرب بود، و پيروان او را از بني اميه كه در كتاب لعنت شدند، و نيز پيامبر آنان را در مكان ها و مواضع متعدد نفرين كرد، چه خدا آنچه را آنان پديد مي آوردند مي دانست و از كارها و نفاقشان و كفر جانشينان آنها آگاه بود.

ابوسفيان در دشمني با پيامبر كوشيد و به شدت ايستادگي كرد و اعلام جنگ داد تا اينكه در برابر شمشير مسلمانان به زانو درآمد و دين خدا برتري يافت با آنكه ناخوشايند آنان بود. پس به دروغ اسلام بر زبان آورد، بي آنكه در قلبش رسوخ كند، و كفر دروني اش را پنهان داشت.

پيامبر و مسلمانان به اسلام ظاهري او آگاه بودند، آن حضرت برايش سهمي به عنوان «المؤلفة قلوبهم» جدا كرد كه پذيرفت.

فرزندان او از كساني اند كه خدا بر زبان پيامبرش بر آنها لعن فرستاد و آيه نازل شد كه: (والشجرة الملعونة في القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا)، هيچ كس در اين اختلاف ندارد كه خدا در آيه، بني اميه را اراده كرده است. پيامبر صلي الله عليه و آله آن گاه كه ابوسفيان را سوار بر حماري ديد كه معاويه افسارش را گرفته بود و يزيد آن را مي راند، فرمود: خدا لعنت كند جلودار الاغ را و سوار شونده و راننده آن را... (تاريخ الطبري 10:57-58).


بازگشت