ناآشنايي با فلسفه و معاني نماز


نماز، تجسم باوري از نيازهاي دروني انسان است. بنابراين: به پا داشتن آن مبتني بر درك صحيح از اسرار و فلسفه ي آن است. انساني كه نمي داند چرا بايد نماز بخواند و چه اثري بر آن مترتب است و چه مضاميني در اين گفت و گوهاي مكرر بازگو مي شود، بي ترديد، براي انجام آن، انگيزه و رغبتي ندارد. انسان



[ صفحه 182]



معمولا در برابر اعمالي تمكين مي كند كه اگر چه به ناروا و غلط، تصوير و باوري قانع كننده از آن داشته باشد و جسم يا روان خود را محتاج به آن بداند.

نياز، مدار همه ي كنش ها و محور تمام تلاش هاي انسان است. حتي خوردن و خوابيدن اگر مفيد تشخيص داده نشوند، ترك مي گردند و گرسنگي و بي خوابي براي درك منفعت برتر، به نفس تحميل مي شود. در ميان اين همه نيازهاي شناسايي شده، اگر نياز به نماز، يا هر عبادت ديگري ناشناخته بماند، چه چيز مي تواند توجيه كنندي رغبت و تمايل به آن باشد؟ و چگونه انسان مي تواند به جاي كار يا استراحت، اولويت را به اين امر ناآشنا! اختصاص دهد؟ درمان اين بيماري در گرو شناخت معاني و اسرار نماز است.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: «لو تعلم مالك في صلاتك و من تناجي ما سئمت و ما التفت؛ [1] اگر بداني در نمازت چيست و با چه كسي گفت و گو مي كني، خسته نمي شوي و نماز را به پايان نمي بري!»


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 82، ص 234.


بازگشت