زنگ هشدار




سپيد گشتن موي تو، ترجمان اين سخن است

به پاي خيز ز خواب گران، سپيده دميد



انسانها به جاي آنكه از صداي جرس ساعت ها، زنگ بيداري را برداشت كنند، از آن به جاي نواي لالائي استفاده مي نمايند. هيچ سرمايه اي گران بهاتر از عمر نيست و ارزان تر از آن هيچ چيز به طور دائم و لاينقطع مصرف نمي گردد. هيچ امري به اندازه گذر عمر قطعي نيست و هيچ گزاره اي به ميزان آن مورد ترديد عملي انسانها قرار نگرفته است. آيا مي دانيد چرا؟ شايد به اين دليل كه:



فرصت از دست مي رود هشدار

عمر چون كاروان بي جرس است



پس لازم است زنگ هايي از نوع ديگر در زندگي انسانها تعبيه گردد. اينك به نقش نماز در اين مورد توجه فرماييد:

فرو رفتن در دنيا و گرفتاري هاي زندگي، حساب شب و روز و چگونگي گذشت عمر را از خاطر انسان مي برد و در اين ميان انسان، نيازمند مذكر است، تا گذشت ساعات و ايام را به او يادآور شود.

رهبر معظم انقلاب اسلامي مدظله العالي، اين نقش نماز را، ژرف بينانه ترسيم مي فرمايد:

«انسان از لابلاي مشغوليت هاي فكري كه او را احاطه كرده است، به ندرت مي تواند به خود و هدف زندگي و گذشت لحظات و ساعات و روزها بينديشد. چه بسا روزها كه شب مي گردد و روزهاي ديگري آغاز مي شود و هفته ها و ماه ها



[ صفحه 60]



كه مي گذرد و انسان به آغاز و پايان آن توجه نمي يابد و گذشت زندگي و معنا، يا بطالت آن را احساس نمي كند. نماز، يك زنگ بيداري و يك هشدار در ساعات مختلف شبانه روز است، كه به انسان برنامه مي دهد و از او تعهد مي خواهد. به روز و شبش معنا مي دهد و از گذشت لحظه ها حساب مي كشد. در زماني كه انسان، مشغول و بي خبر از طي زمان و انقضاي عمر است، او را مي خواند و به او مي فهماند كه: روزي گذشت و روزي ديگر آغاز شد.» [1] .

غفلت از گذشت عمر، نمودي از بعد حيواني انسان است. قرآن كريم، پس از تشبيه برخي آدميان به چهارپايان مي فرمايد:

«اولئك هم الغافلون؛ [2] اينان غافلانند.»

آري! نماز انسان را از غفلت دور كرده، و در مدار توجه مي نهد. انساني كه:

آفرينش خود را از ياد برده؛ «نسي خلقه» [3] .

عملكرد گذشته را از خاطر برده؛ «نسي ما قدمت يداه» [4] .

و خداي خود را فراموش كرده است. «نسوا الله» [5] .

نوشتاري از آيت الله مطهري را مرور مي كنيم:

«به همان نسبت كه وابستگي به غرق شدن در ماديات، انسان را از خود جدا و با خود بيگانه مي سازد، عبادت انسان را به خويشتن باز مي گرداند. عبادت، به هوش آورنده و بيدار كننده ي انسان است. عبادت، انسان غرق و محو شده در اشيا را، مانند نجات غريق از اعماق درياي غفلت ها بيرون مي كشد. در عبادت و



[ صفحه 61]



پرتو ياد خداوند: انسان خود را آنچنان كه هست مي بيند؛ به نقص ها و كسري هاي خود آگاه مي گردد، از بالا به هستي و حيات و زمان و مكان مي نگرد، و در عبادت است كه انسان به حقارت و پستي آمال و آرزوهاي محدود مادي پي مي برد و مي خواهد خود را به قلب هستي برساند.

من هميشه به اين سخن دانشمند معروف عصر خودمان «اينشتاين» به ديده ي اعجاب مي نگرم. اين دانشمند، متخصص در فيزيك و رياضي است، نه در مسايل رواني و انساني و مذهبي و فلسفي. او پس از تقسيم مذهب به سه نوع، نوع سوم را كه مذهب حقيقي است، «مذهب وجود» يا «مذهب هستي» مي نامد و احساسي را كه انسان در مذهب حقيقي دارد، اين چنين شرح مي دهد:

در اين مذهب، فرد، كوچكي آمال و هدف هاي بشر و عظمت و جلالي كه در ماوراي پديده ها در طبيعت و افكار، تظاهر مي نمايد، حس مي كند. او وجود خود را يك زندان مي پندارد، چنان كه مي خواهد از قفس تن پرواز كند و تمام هستي را يك باره به عنوان يك حقيقت واحد دريابد.» [6] .


پاورقي

[1] از ژرفاي نماز / 80.

[2] اعراف / 179.

[3] يس / 78.

[4] كهف / 57.

[5] حشر / 19.

[6] احياي فكر ديني / 105.


بازگشت