در باران تير


زينب محمدزاده

اي سجده ي عشق در وادي خطر!

قلب ملتهبم را سر سرودن غزلي است؛ غزلي در وصف نماز خواندنت؛ غزلي كه با واژه هاي زلال باران آراسته شده باشد.

آقاي من! مولاي من! من چگونه نماز تو را بسرايم و غزلي در وزن عشق بنويسم؛ در حالي كه نمي توانم حتي از گل زخم هاي پيرمردي بنويسم كه آن قدر مست قامت رعنايت بود كه در مقابل



[ صفحه 319]



صدها تير، يك آخ هم نگفت. من حتي نمي توانم دل تنگي خاك زير پاي تو را كه شاهد آخرين بوسه هاي تو بر تربت كيمياي كربلا بود به تصوير بكشم.

غزلي كه نويسنده ي جوان اين اثر رقم زده است، در عين حالي كه به قول خود او از حيث معنا نارساست از حيث زبان هم دچار مشكلاتي است و مهم ترين مشكل آن، افت وخيز چشم گير زبان در قطعات مختلف مجموعه است. اين افت وخيزها از آفت هاي بزرگ يك نثر نويس است. زبان گاه صريح و مستقيم و گاه خيال انگيز و ادبيِ نويسنده، خواننده را تا پايان سردر گم مي گذارد.


بازگشت