گل شهادت


مصطفي فريدوني

هنوز ننوشته ام؛ هنوز از رقص شيطان صفتان مست، به گرد آتش كينه ننوشته ام. هنوز ننوشته ام زير رگبار گلوله، چگونه مي توان گل



[ صفحه 259]



ايمان را ناز پرورانيد و به گردش طواف دوستي سراييد. من از نوروز خاطره مي نويسم و از هفت سين عشق. از آن جا كه سين اول سنگ بود و سين آخر سرب. از آن جا كه سال تحويلش تكبير بود و شادباش نوروزش شهادت.

شهادت خود مي داند كساني كه نه برق سكه هاي پربرق دنيا چشمانشان را تسخير كرده و نه زور زورمندان مغرورشان ساخته، چگونه در جهاد قلبشان او را به مدد مي طلبند.مردان بزرگي كه جهادِ اكبرِ دلشان را با ياري از نيروهاي ايماني به پايان رسانده اند، و در جهادِ اصغرِ قلبشان پيروزمندانه بر قله پرستيدن جاي مي گيرند؛ قله اي كه به اختصار، شهادت نام گرفته و در شرح خود دنيايي از واژه در برمي گيرد. شهادت راز بودن است و دلير مردان مي دانند جمع جهاد و نماز مساوي است با شهادت. نه كسي مي تواند اين توازن را بر هم زند و نه كسي توانسته است جاي ديگري غير از جايگاه اصلي شهادت برايش پيدا كند. شهادت هميشه در رأس است و شهيد بر قله پرستيدن.

اين اثر حاوي ده قطعه ادبي در موضوع «نماز در ميدان هاي جهاد و شهادت» است. اين قطعه ها به ترتيب از اين قرارند: «لحظه هاي ماندن»، «نيلگون خاطره»، «گل شهادت»، «مرگ پروانه»، «موسيقي پرواز»، «به ياد ياران»، «بهار»، «آن سوي احساس مي نويسم» و «انتظار».



[ صفحه 260]



مصطفي فريدوني نويسنده اي جوان از اهالي آران و بيدگل است كه هنوز كم تر از بيست سال سن دارد. او از قلم نسبتاً خوبي برخوردار است كه با اندك تلاشي مي توان آن را به سمت كمال نزديك تر كرد.

زبان او گذشته از برخي تشبيه هاي نامناسب و گاه مستقيم گويي، نسبتاً قابل قبول است و از تخيل خوبي هم بهره مي گيرد؛ اما متأسفانه انسجام كافي بين عناصر متن او ديده نمي شود و گاه جملات اضافي و زايد فراواني در متن وجود دارد. اين جمله هاي حشو، گاه تمام رشته هاي نويسنده را پنبه مي كند و در انتقال معناي مورد نظر نويسنده، وقفه و خلل پديد مي آورد. بخش قابل توجهي از اين مشكلات با اندك ويرايشي مرتفع مي گردد و اين به معناي قابليت خوب نوشته است. ضعف ديگرش عدم ايجاد يك پيوند عميق تر بين نماز و ميدان هاي جهاد و شهادت است.


بازگشت