طه


مريم فرجي

از قطعه ي به «تماشا سوگند»:

از طور تا امواج ده گانه با موسي پرسه زديم و بارها شبنم وش از آغوش مريم به تمثّل مجرد مسيح لغزيديم و در كابوس خانه ي نمرود ديديم كه هزاران ابراهيم در صُلب بت ها و رَحِم بتخانه هايند.

اگر چه من در نماز امام حسين عليه السلام نبودم، ولي او هنگامي نمازش را مي خواند كه سياهي جهالت و يأس بر آسمان قلب انسانيت سايه افكنده بود.

طبيعي بود كه خلق، سرخي آن لحظه ي چهره ي تو را براي هميشه به يادگار بگيرد؛ چرا كه تو تنها براي آن زمان و مكان نمي خواندي. توآن چنان خواندي كه خون در رگ هاي منجمد محرومان تاريخ دوانده شد. تو آن چنان استوار نمازت را خواندي كه از وراي



[ صفحه 257]



مظلوميت چهارده قرن ما كلام نور را از حلقوم فرزندنت شنيديم و گوش به زبان و جان به آواي او سپرديم.

در هنگام نيايشت نبايد فكر كني خداوند انحصاراً متعلق به توست. اين روحيه اي شيطاني است تحيّر خداوند تقسيم شده است بين تمام اشياء جهان. همه ي اين بلبلان دانه تسبيح پروردگارند كه خداوند دم به دم در جهان فرو مي ريزد.

اين درجه از شيفتگي و دلبستگي به زبان عزيزي يا شجاعي و غوطه وري در آن ها باعث شده است نتوانيم به راحتي تشخيص دهيم كه زبان خود مريم فرجي چه مشخصاتي دارد. حال آن لحن ها را با اين لحن از همان قطعه مقايسه كنيد:

اگر من در نماز امام حسين عليه السلام بودم، آرزو مي كردم كه اشكي شوم و بر آبشار گونه هايش فرو ريزم. يا شبي از سرزمين طلايي خواب ها، چون رؤيايي شيرين بر سواحل مرطوب مژگانش فرو ريزم. اگر من در نماز امام حسين عليه السلام بودم، دوست داشتم اشكي بودم و در سحرگاهي همراه قنوتي بر گونه نيازش فرو مي غلتيدم؛ يا آهي مي شدم و آسمان وداع را طوفاني مي كردم.

اين تصويرهاي تكراري (اشك شدن) و اشك بودن در يك بند كوتاه و آن فصل هاي مكرر (فرو ريزم ـ فرو ريزم ـ و فرو مي غلتيدم) و آن شيريني نچسب رويا و… چه نسبتي با آن كلمات و عبارات دقيق بالاتر دارند؟ خانم فرجي يك جمله مي گويد و موضوع را به يك بند



[ صفحه 258]



از نويسنده اي ديگر ربط مي دهد و آن گاه آن را دقيقاً يا با تغييراتي اندك نقل مي كند. او در اين مسير ابايي ندارد كه متن از اين شاخه به آن شاخه بپرد و هر واژه اي و هر صفحه اي ساختي جداگانه داشته باشد.

ممكن است خود نويسنده به خاطر همنشيني مستمر با ادبيات عزيزي و شجاعي و آل احمد و ديگران (مثل خواجه عبدالله انصاري يا عين القضات همداني يا…) به يك نثر قابل قبول دست يافته است اما همه در سايه ي پررنگ اين بزرگان محو شده است و بسيار سخت به چشم مي آيد.

طه نام ده قطعه ادبي است كه در موضوع «اگر در نماز امام حسين عليه السلام بودم…» نوشته شده است. اين ده قطعه به ترتيب عبارتند از:

«به تماشا سوگند…»، «ترانه هاي ناتمام»، «سپيده ي آشنا»، «در سجاده حسين عليه السلام»، «طنين نماز»، «به نام نامي توحيد»، «طه»، «نگاه آبي»، «گريه هاي غريبانه» و «كربلا يعني چه؟».


بازگشت