ديدار سرنوشت ساز


اعظم عابديان

لحني زيبا و خونسرد و چهره ي مظلوم و زيباي پسر، مرا به شدت تحت تأثير قرار داده و مرا از خود بي خود كرده بود و اين بي تابي



[ صفحه 245]



خود را تنها مي توانستم از طريق حرف زدن با او به سكون تبديل كنم؛ البته با رعايت يك سري شرايط خاص.

من هم بي مقدمه از او پرسيدم «ببخشيد اسم شما چيه؟» و او لبخندي زد و جواب داد: «ايمان!» من تعجب كردم؛ اسمي كه اصلا با ظاهرش تناسب نداشت و من با شنيدن كلمه ي ايمان خنده ام گرفت. بعد از او پرسيدم: «شما نماز مي خوانيد؟» اين دفعه پسر با صداي بلند شروع به خنديدن كرد و گفت: «نماز كيلويي چنده؟ من حوصله خودم را هم ندارم؛ چه برسد به نماز».

اعظم عابديان، اول مجموعه داستاني قطعه گونه با عنوان ديدار سرنوشت ساز در موضوع نماز نوشته است. اين داستان ها با مقدمه اي آغاز مي شود و موضوع آن ها اغلب مواجهه شخصيت قهرمان داستان بافردي است كه اعتقادي به نماز و مذهب ندارد. در اين مواجهه قهرمان داستان طي حوادثي شخص را هدايت كرده و او را با حقايق دين آشنا مي سازد. هر شخص، دچار تحولي دروني شده و به معنويات گرايش پيدا مي كند. داستان ها داراي عاقبتي خوب و راضي كننده است. عناوين اين مطالب به اين شرح است:

«ديدار سرنوشت ساز»، «نگاه مشكوك»، «نمازي كه من دوست دارم» و «سرنوشت غم انگيز دانيال».



[ صفحه 246]




بازگشت